گلوی ماه را هر شب
در آبهای ارغوانی میشویند
و در شیار سرخ ماهتاب
سروها، تبرها
و گیسوان و دارهای گُر گرفته موج میزنند...
در این حباب شرجی رؤیاییست
که با هزار چشمبند
چشمهایش را بستهاند.
نه برگهای خویش را
بجا میآورد درخت،
نه جای پای خویش را درمییابد آب،
و رود
میرود
که ریشههای رؤیا
بگسترد.
- به چرخش است
نگاه بر جدارهٔ حباب
و میتراود
جنینی از شکاف آب،
شاهد زمین به آزادی
میگراید،
و آبهای تازهٔ ستارگی را فرامیخواند.
زمین صدای ریشهها را حفظ کرده است
و راههای سبز منتهی میشود
به سینهٔ شکستهٔ زنی در اعماق
که رنگ سرو
رنگ آب
رنگ عشق
رنگ کودکی یکروزهست
و با نفسکشیدنهایش
فضای تازهای در خنج خون
سربرمیآورد.
شقیقهٔ زمین به تندی میزند
و موج میاندازد عشق
در شریانی کز اندامهای تابان
گذشته است.
#محمد مختاری
https://t.center/fbahadorvand