جنگ «نقد»* و «تسلیم»*
▫️ارتباط نقد و تسلیم چگونه خواهد بود، زمانی که به هر دو نیاز داریم؟
این دو واژه جنگِ بینِ مهربانی و نامهربانی را برایم تداعی میکند. نه. بدتر از آن؛ جنگِ بین سازگاری و ناسازگاری. دو واژهای که نهتنها جهان فکریام، که جهان زیستهام را به خاکوخون کشیدند؛ روزگاری که سازگاری تلاش برای ماندن میکرد و ناسازگاری سرِ سازش با ماندن نداشت. بین دو جبهه در حال دو نیمه شدن بودم.
من نامش را «جنگ هستهای» مینامم. جنگی که هستهی مرکزی وجودت را که بطن انسانیت توست، نشانه میگیرد. نمیدانی انسان بودنت را زندگی کنی یا به همهی انسانیتت پشت کنی و از درد و فشار رها شوی.
به اعتقاد ارسطو «مهربانی قدرتمندترین ویژگی انسانیست؛ اما همین ویژگی با تمام قدرتِ انسانی بودنش، میتواند برای سالم زیستن آسیبزا باشد؛ زمانی که سازگاری با آن از حد بگذرد.»
از آن طرف، اریکسون نیز معتقد است «سازگاری» و «ناسازگاری» هر کدام از حد بگذرند، طوفان بهپا میکنند، مثلا؛ «کسانی که فقط سازگاری میکنند، مبتلا به بدرشدی میشوند؛ یعنی روانرنجوری.» و «کسانی که فقط ناسازگاری میکنند، مبتلا به بدخیمی میشوند؛ یعنی روانپریشی.»
▫️بنابراین جهان به هر دو آنها نیاز دارد.
به نظرم، جنگ زمانی آغاز میشود که هر مفهوم یا واژهای بخواهد بیشاز حدِ معمول، در صحنه باشد. بر همین اساس؛ «تسلیم» به تنهایی برایم قابل قبول نیست. چراکه آسیبهای رنجآلودش را بسیار دیدهام و با منطق و تجربیاتِ زیستهام ناسازگار است. «نقد» نیز به تنهایی برایم قابل قبول نیست. شاید بخشی از جهانِ فکریام را که به بینقدی نیازمند است با حضورِ افراطیاش نیازمند باقی بگذارد.
بعنوان مثال؛ «سخاوتمندی» ویژگیست که یکی از تفاوتهایش با «بخشندگی» در فیالبداهه بودنش است. فردِ بخشنده میاندیشد که کاری را انجام دهد یا نه. بله بگوید یا نه. این کمک را عملی کند یا نه. در واقع با حسابوکتاب عمل انسانی را انجام میدهد، هر چند طبق ارزشهایش.
اما سخاوتمندی ویژگیست که فیالبداهه اجرا میشود؛ ماشینی به سرعت در حال عبور است. کودکی در حال بازی. فرد بزرگسالی شاهد صحنه، و برای لحظهای کوتاه پیمیبرد که جانِ کودک در خطر است. بیآنکه به چیزی جز جان کودک بیاندیشد و حسابوکتاب کند که آیا من جان سالم به در میبرم یا نه، طبق ارزشهایم هست یا نه...، فورا سخاوتمندی وارد صحنه میشود، بله میگوید و کودک را از مرگ حتمی نجات میدهد.
▫️ گاهی جهانِ بدون بخشندگی، شایستگیهایِ والاتری از خود نشان میدهد.
به نظرم، پشتوانهی این صحنه را نه تنها «سخاوتمندی در جان» میتوان نامید، بلکه از نگاه من میتوان
«نقد منقاد»*؛ (نقد مطیع) نامید؛
«نقادی که تسلیم میشود»؛ میداند جانش در خطر است...، میداند مراقبت از جانش کارِ درست است. میداند... . میداند... . اما تسلیم میشود چراکه نقد، برای لحظهای جهانِ فکریاش را ترک میکند و بجای نه، بله میگوید.
▫️اگر «نقد» را معادل بخشندگی بدانیم؛ «با حسابوکتاب»
شاید بتوان «نقد منقاد» را معادل سخاوتمندی درنظر گرفت؛
«بیحسابوکتاب» و فیالبداهه.
▪️به نظر شما با این اوصاف، «نقد منقاد» را کجاها زندگی میکنیم؟
بهنظرم یک نمونهی آن در «آزادنویسی»ست؛ میدانیم که آشفته مینویسیم. میدانیم که غلط املایی، دستوری... داریم. میدانیم... . اما پیش میرویم بدون حسابوکتاب.
*نقد؛ یعنی «تشخیص خوب از بد.»
*تسلیم؛ یعنی «فرمانبرداری، اطاعت.»
*نقد منقاد؛ اصطلاح خودساختهست. با این هدف که در جهانِ فکریام واژگان را بهجای مقابلِ هم بودن؛ «این یا آن»، بهکنار هم بودن؛ «هم این هم آن» سوق دهم. چون معتقدم جنگ بین انسانها از جنگ بینِ واژگانشان آغاز میشود.
فاطمه قاسمی
۲۳ مهر ۰۳
@fatemeghasemi50