مرد مطرود زمان حال تو را می فهمم
قد خم گشته چنان دال تو را می فهمم
مرد مطرود زمان گر چه دگر دم نزنی
گنگی پر ز غم قال تو را می فهمم
نکند فکر کنی عزلت تو بی رنگ است
رنگ بی رنگی امسال تو را می فهمم
تو سیاه، اشک سیاه، داد سیاه ، راه سیاه
مشکی مستتر فال تو را می فهمم
مرد مطرود زمان غصه نخور ، اه نکش
در سکوتت همه احوال تو را می فهمم
عزلتی گنگ، بدون گل و پروانه و شمع
معنی انجمن لال تو را می فهمم
شوق پرواز عقاب همه ایام شباب
زاغ پیر، من لجن چال تو را می فهمم
کرم شب تاب اسیری و زمین پیله تو
در اسارت همه امیال تو را می فهمم
میل نشکفتن تو میل گلی یخ زده است
گل یخ! من همه آمال تو را می فهمم
خرد شد ظرف خرد پیش دو چشمت ، آری
من غم پیر رخ زال تو را می فهمم
د ا ش ر ف