خلق اثری هنری
سال سوم دبیرستان بودم. بغل دستیم با بغل دستیش که سمت پنجره نشسته بود در گوشی حرف میزدند جوری که من نشنوم. منم ناراحت شدم. خودکار قرمز و آبی را برداشتم و شروع کردم روی سطح سفید میز خط کشیدن. آنقدر غرق در افکارم بودم که متوجه حضور دبیر تاریخ سرکلاس نشدم. با سرعت به خط کشیدن ادامه دادم. معلم آمد بالای سرم و با عصبانیت گفت: چکار میکنی؟
منو میگی از ترس خودکارها را گذاشتم روی میز و خودم را کشیدم عقب.
معلم گفت: «بهتر است بروی بیرون از کلاس تا بادی به سرت بخورد.»
با شرمندگی از کلاس بیرون رفتم و تا آخر زنگ تاریخ پشت در کلاس ایستادم.
پ.ن: با دیدن این کلیپ، یاد خاطرهی از مدرسه افتادم. اما خدایی جلوی خلاقیتام را گرفتند وگرنه یک اثر هنری میکشیدم.
#پارهنویسی
#خاطره_نویسی
https://t.center/faribanabizadeh