View in Telegram
یه رفیق داشتیم دوران توپ پلاستیکی، توپ چهل‌تیکه داشت. وقتی می‌خواستیم فوتبال بازی کنیم می‌گفت به شرطی توپ چهل تیکه‌ام رو میارم که من کاپیتان باشم. فوتبالش،!؟ نابود، چاق و بد فرم... واسه بازی یار انتخاب می‌کرد، یار چه عرض کنم، دوستاش رو انتخاب می‌کرد تو پنج دقیقه اونقدر گل می‌خوردن که توپش رو بر می‌داشت و با قهر می‌رفت خونه... ماهم عشق توپ چهل تیکه... کار ما به جای رسیده بود که برای بازی کردن با توپ چهل‌تیکه گل نمی‌زدیم، دروازه‌خالی رو می‌زدیم تو در و دیوار که صاحب توپ چهل تیکه قهر نکنه... اون رفیق ما بعد یه مدت باورش شد که فوتبالش خوبه... که ما نمی‌تونیم بهش گل بزنیم! دیگه کم کم گل زدن یادمون رفت، بخاطر یه توپ چهل تیکه ضعیف بودن رو انتخاب کردیم و رقیب رو قوی نشون دادیم... همین مثال رو تو تمام زندگیمون نگاه کنیم...! برای علاقه یا شاید منفعت چه جاهایی جلوی چه کسایی خودمون رو ضعیف نشون دادیم و توهم قوی بودن رو به دیگران دادیم. می‌خوام بگم؛ با همون توپ پلاستیکی بازی کنید ولی هیچ وقت جلوی کسی ضعف نشون ندید. چون توهم قوی بودن بشون دست میده. چون گل زدن رو، قوی بودن رو فراموش می‌کنید. #داستان_کوتاه @family95
Telegram Center
Telegram Center
Channel