غم ها رفیقانی که با تو درد دل کردند
غم ها سرش بر شانهات پوسید پوسیدی
آزادیات با اشک های تلخ بی وقفه
در چار کنج خانهات پوسید پوسیدی
تب لرزه ها از درد های مست پیدا شد
در ذهن خسته خودکشی هر بار میچرخد
آرام روی بسترت سقفی که میبینی
تاریک و روشن میشود انگار میچرخد
وقتی کبود و راه راه و زیر شلّاقی
در هر دو صورت زندگی یا مرگ اجباریست
خیس از عرق با گریه هر شب میپری از خواب
هر شب همین کابوس وحشتناک تکراریست
اخبار دیشب را شنیدم ناگهان، انگار
اخبار آمد گفت: نامحدود محدودی
بعدا تمام شهر میپرسید از لبخند
بعدا در و دیوار را... اعلان مفقودی
#میوند_زمانی#فقط_شعر_و_غزل شما هم به جمع بیش از ۶۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید...
👇👇👇@faghatsheroghazal🌹🌹