می نشینم با خیالش در کنار پنجره
می شوم در انتظارش هی دچار پنجره
تاصدای پای او آید میان کوچه باغ
می شود دل تا همیشه بی قرار پنجره
صبحگاهان می گشایم روبرویم قاب عشق
تا سراغش را بگیرم از بهار پنجره
با شعاع ِ بوسه ی خورشید بر آیینه اش
غرق شادی می شوم من از هَوار پنجره
تا نسیمی می رسد با عطر یاس و اطلسی
پرده رقصان می شود امشب به تار پنجره
گاه بغض دوری او می شود پر در گلو
مثل باران می برم از جان غبار پنجره
کاش طوفانی نگیرد در میان باغ دل
تا نبیند چشم جانم کارزار پنجره
مانده ام در حسرت دیدار آن چابک سوار
کی بگیرد جمعه جان، از اعتبار پنجره؟
#فریده_یوسفی_ثمین#فقط_شعر_و_غزل شما هم به جمع بیش از ۷۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید
👇👇👇@faghatsheroghazal🌹🌹