به کشتن داده ام خود را به جانت چاره اَم این بود
دوایِ دردِ ناجور دل آواره ام این بود
کمر بستی چرا بر کُشتنم با خنجرِ داغت
به دل گفتی برای کشتنت قَداره ام این بود
سِرایت داده ای غم را به تار و پودِ پوسیده
رُفویِ سینه یِ پُر وصله یِ صد پاره ام این بود
نترسی از نبودنهای دور و دیرِ فردایم
که سهم بودنم بر صفحه ی سیاره اَم این بود
بخوابم تا ابد رویای شیرین تو را بینم
که لالایِ شب تو با من و گهواره ام این بود
شبیه آبشاری غم سرازیر است بر دوشم
جوابِ جوشش بی منتِ فواره ام این بود
نبوسیدی لبم را نه ادا کردی قضایش را
به جای آن همه روزه چرا کفاره اَم این بود
فدایت این سر و جان و دلِ ناچیزِ ناچیزم
تمام زاد و توش هستی بیچاره ام این بود
#آرام_لک#فقط_شعر_و_غزل شما هم به جمع بیش از ۷۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید
👇👇👇@faghatsheroghazal🌹🌹