View in Telegram
سرگذشت مریم #قسمت_بیستم شاید گرگی به گلشون زده باشه چون بارها توی ده ما همچین اتفاقی افتاده بود و به اهالی ده پناه آورده بودن.... زیر لحاف که رفتم عوض هم اومد بیصدا کنارم دراز کشید....بوی دود میداد شاید هم من حساس شده بودم.... صبح که بیدار شدم صبحانه آماده میکردم که خاله داخل شد با دیدنم استیناشو بالا زد: بیشتر بذار.... همه رو توی مجمع گذاشتم و گرفتم جلوش:خودم می‌دونم مهمان داریم فقط برای ظهر هم میمونن.؟؟؟ مجمع رو گرفت اول متوجه نشد انگار چون قبل بیرون رفتن برگشت سمتم:ما مهمان داریم؟؟.... خودم دیده بودم خاله گله رو توی طویله کرد وبا هم به اتاقشون رفتن،درسته هوا تاریک بود اما نور مهتاب برای دیدن کافی بود وسو چشمای منم عالی.... بیخیال گفتم:همون مردهایی که دیشب اومده بودن،شما هم باهاشون حرف زدین خودم از پنجره دیدم.... هول کرده بود جوری دستپاچگی از حرکاتش می‌بارید وگفت:آره از اشناهامون از ده بالاست بعد مدتها اومدن سرزنی....رفت ونموند که بپرسم سرزنی اون وقت شب؟اون هم با اون همه گوسفند....اگه می‌گفت عشایر، باز یه چیزی اما این حرفش ولرزش دستش باعث شد سادگی رو کنار بذارم یقینا چیزی بود که همه میدونستن جز خودم....لقمه خوردنم به فکر وخیال گذشت....من این تو این ده غریب بودم چشم و گوش بسته،یهو از دنیای کودکی افتادم توی زندگی زناشویی....چه میدونستم کلک چیه؟دروغ ونیرنگ کدومه....بزرگترین خلافم بالا رفتن از دیوار خونمون بود وتنبیهش چوب دستی مادرم برای همین چیزایی که می‌دیدم رو نمیتونستم بفهمم.. کسی هم نبود باهاش حرف بزنم، همه زندگی من اینجا بود ،اون اتاق واین مطبخ،جایی هم میخواستم برم یا عوض باهام بود و یا خاله....همسایه ها هم نمیومدن،میدونستم به خاطر خاله است که نمیان....خاله خودش خونه همه می‌رفت اما رو نمی‌داد کسی نزدیک در این خونه بشه... ظهر بعد ناهار خوردن خاله بیرون زد، رفتارش وکارهاش مثل کسایی بود که رفته بودن برا کشیک ،چپ و راست نگاه کرد و اشاره زد....اون دو مرد هم دو پا داشتن دوتا دیگه قرض گرفتن از خونه فرار کردن....گله شون رو نبردن ودست خالی باعجله فرار کردن.. خاله خوشحال بود وبادمش گردو خورد میکرد....از پنجره می‌دیدم شادی کردن وبشکن زدنشو..... خاله مشغول کباب درست کردن بود که عوض سریع به داخل خونه اومد و در گوش خاله یه چیزایی گفت،تند تند چندتا گوسفند رو کشت وداخل چاه ریختند وخاک می‌ریخت روش تند تند..... خاله گوشت‌های به سیخ کشیده شده رو انداخت توی تنور وپشکلارو ریخت روش که نابود بشن.... هاج و واج کنار چاه فقط نگاه میکردم حتی زبونم نمی چرخید بپرسم چی شده که ولوله به پاشد پشت سرهم در میزدن ومیگفتن باز کنید اما هر کدوم از اهالی خونه دنبال کاری بودن.... عوض از مطبخ خودشو بیرون انداخت چندتا چاقو دستم داد:بیا اینارو مخفی کن کسی نبینه ،من باید برم.... از طرف طویله فرار کرد...در از جا کنده شد وهجوم مردمی که چوب وداس دستشون بود.... پشت بهشون بودم و تنها کاری که ناخواسته انجام دادم انداختن چاقوها بود توی چاه....خشکم زده بود ... مامور آورده بودن و هرکسی جایی رو وارسی میکرد حتی کیسه های خالی آرد هم میتکوندن وزیر وروشو نگاه میکردن... عمو سکوت کرده بود اما خاله زبونشو انداخت روی سرش:مگه شهر هرته در خونه ما رو شکستین سرتونو انداختین پایین اومدین تو؟مگه بی صاحبه اینجا.. اوقدر مردم گرم زیر ورو کردن خونه بودن که داد وبیداد خاله بی‌جواب موند....چندتا مأمورنزدیک عمو شدن ویکیشون گفت:بهتره به پسرت بگی خودشو تحویل بده وگرنه بدتر میشه براش...چندتا از اهالی ده بالا دیدن پسرتو با رفیقاش،همه دیگه میدونن دزد ده های اطراف پسر شما ورفیقاشه پس بهتره تا بدتر از این نشده با پای خودش بیاد و اعتراف کنه چون جلوی این مردم مال باخته رو ما نمی‌تونیم بگیریم،اینا فقط چندتا از اون مردمم و بقیه هنوز خبردار نشدن... مامورا رفتن اما قبلش هر کاری کردن مردم دست از جست و جو برنداشتن حتی چندتاییشون توی طویله گوسفند هارو بالا پایین میکردن توی پشماشون دنبال ردی از گوسفندهای خودشون می‌گشتن....تازه داشتم معنی کارهای عوض رومی‌فهمیدم... چقدر سرم توی برف بود که هیچی متوجه نشدم؟اما من حتی توی این چهار پنج سالی که توی این خونه زندگی کردم برای لحظه ای نتونستم تنها بیرون بزنم یا دو کلوم حرف باکسی بزنم وگرنه خاله خون به پا میکرد.... .مردم خسته از جست و جو دست کشیدن،وقتی حمله کردن به خونه چشماشون پر از امید بود وحالا که دستشون به جایی بند نبود وهیچی پیدا نکردن با شونه های افتاده بیرون زدن..... تموم این مردم کسایی بودن که صبح تا غروب زیر آفتاب گله می‌بردن صحرا،صورتاشون آفتاب سوخته بود ودستاشو پینه بسته... والله درد بود حتی آب خونه این افراد رو خوردن اما عوض چطور تونسته بود؟؟؟الله را فراموش نکنید @Faghadkhada9
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily