View in Telegram
📝#نویسنده_بانو_اسیه #دختر‌_خدمتکار #پارت_صد_وهفتاد_وچهار #آسیه مونده و هلاک از رستورانت امدم مادر:مونده نباشی _سلامت باشن  کجایه صبا مادر: چی میایی _هیچی ماستم بری پول بدم بره تخم مرغ بخره مادر: اودم بخریدم نمایه پولا بدادم دست مادر خو برفتم حموم کردم که مونده گی مه کم شه از حموم بیرون شدم  حوله ته سر مه بود دیدم چند بار  صدف خانم به گوشی مه زنگ زده باز ای چی مایه 🤦‍♀🥹از جون مه شماره گرفتم که بعد چهار پنج بوق جواب داد _بلی خوبن صدف خانم : شکر زنگ زدم جواب ندادی _حموم بودم 😐چی ماستن صدف خانم: باید پنج شنبه حرکت کنن _چیی  شما که گفتن دو هفته بعد هنوز پاسپورت ها ما بالا نیاماده صدف خانم: تو به پاسپورت ها کارت نباشه اماده گی ها خو بگیر پنج شنبه میرن _اما صدف خانم:چیزی که گفتم اما و مما نداره خداحافظ گوشی قط کرد مه ایشته از اینجی برم 😔😔 نمیتونم افف کاش خونه اونا نمیرفتیم  ای همه بلا سر مه نمیامد پوهنتون مه حتی عشق مه اینا ایشته یله کنم ک برم او هم جایی که اصلا بلد نیوم خدایا یک راهی نشون مه بدی  تا دو روز دگه باید بریم حوله از سر خو بدر کردم موها خو شونه  کردم خیلی نارحت شدم کاش عشق ما قبول میکرردن آیمان مه ایشته خراب شده دگه او بچه جذابی که ته پوهنتون بود نیه شکسته مقصر ای همه منم  😭😭🥹 ماادر: باز چی شده روزی هم بوده تو  گریه نکنی _مادررر🥹😭😭😭 مادر: مه نترسون چی گپ شده _صدف خانم زنگ زد گفت پنج شنبه پاسپورت ها شما بالا میایه باید برن مادر: ایشته زود ای که گفت دو هفته دگه _نمیفهمم نمیفهمم مه نمیتونم برم  چی میشه نریم😭😭 مادر: دگه دیر شده 😔😔 تا شب اصلا خاو نشدم و مدام گریه میکردم شماره آیمان دیشتم بزدم داخل تگرام خو   اخرین حضور خیلی وقت پیش 😭😭😭  😅 دلم طاقت نیاماد شروع کردم به دیدن عکسایی😭😭 و گریه کردم کانالی نگاه کردم خیلی وقته  پست نگدیشته اخرین پستی های  سی وهشت روز قبل بوده که نوشته .... چُـــنان از ديدنت دورم ڪه بــاور ڪرده ام ڪورم . .💔 مطمئن بـاش کـــه‍ مــــهرت نـــرود از دل مــــن •• 🤗 مـــگر آن روز کـــه‍ در خـــاک شـــود مـــنزل مــــن ✌️💔 الله را فراموش نکنید @Faghadkhada9        
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily