📝#نویسنده_بانو_اسیه
#دختر_خدمتکار
#پارت_صد_وشصت_ونو
#آسیه
مادر: باز گریه کردی
_نی گریه نکردم نمیفهمم چی برفت به ته چشمه مه
مادر: به هرکی میتونی دروغ بگی اما بمه نی
بغض گلو مه شکست
😭😭
_مادر چری ایته شد
😭
مادر: گریه نکو دختر مه
_مادر قلب مه درد میکنه امروز ستاره گفت آیمان سه ماه میشه دنبال تو میکرده
حتی یک ماه میشه خود خو زندانی کرده
و خدی هیچ کس گپ نمیزنه
مادر: قسمت همینه نباید عاشق بچه پول میشدی
مادر مه برفتن
.... .... .... .... ..... .....
درست سه ماه پیش وقتی آیمان از خونه رفت
مادر آیمان خیلی اعصبانی بودن امد محکم از موها مه گرفت
_مه چکار کردم صدف خانم
😭😭یله کنن مو ها مه
صدف خانم : بچه مه تو به ای روز رسوندی از اول هم از تو خوش مه نمیاماد
_مه کاری نکردم مه و آیمان همدیگر خو دوست داریم
که محکم بزد ته رو مه
صدف خانم: توو چی فکر کردی مه تو دختر هرکاره عروس خو میکنم بخدا به خواب هم
نمیگذارم تو عروس مه بشی
_شما بخدا
😭😭 بگذارن ما
صدف خانم : زود از خونه مه بیرون شن مه بشما جا و پناه دادم بشما رو دادم
از اول هم قصد تو میفهمیدم مایی عشوه گیری کنی بمه بچه مه که ثروتی بالا کشی
_شما چی میگن خاله
صدف خانم: مر خاله نگو دختره بی ادب تا یک ساعت دگه باید ازین خونه برن وها جایی بری که دگه بر نگردی قسم بخدا تور دگه نزدیک آیمان خو ببینم از مه بدتر کسی نمیبینی
مادر: چی گپه
صدف خانم رفت مه موندم یک عالمه درد خواستم به آیمان زنگ بزنم
ولی رو مه نشد زنگ زده چی بگم که خودی زنگ زد
دل خو به دریا زدم بری گفتم نمیتونم دگه با تو باشم میتونی با النا عروسی کنی
میفهمم قلبی شکست ولی صد برابر او مه درد میکشم
😭😭
مادر مه همه رختا ما جم کردن دگه بودن ما ته ای خونه فایده ای نداشت
یک سال پر ماجرا دروی مه و آیمان
هر روز دلمه بری تنگ میشد ولی کاری از دست مه بر نمیامد مه نمیتونم به به عشق خو بمه تهمت زدن که بخاطر پول با آیمان بودم اما عشق مه واقعی بود چشم به پول آیمان ندیشم
به هرحال وقتی امدیم به ای خونه کرایی به کسی نگفتیم حتی سحر
چند باز زنگ زدم خدی مه جنگ کرد که چری رفتی و حق ندیشتم یک خبری بدی
از مه بقهره جواب مه نمیده بخو سیم کارت جدیدی خریدم و تنها کسی که از مه خبر داره حاسنات و ستاره هست
اور خیلی قسم دادم که به آیمان چیزی نگه او هم خاطر مه به آیمان چیزی نگفته
و درد برار خو میبینه
هروقت زنگ میزنم اولین حرفم آیمان خوبه
به جوابم نه مث روح شده با کسی حرف نمیزنه هنوز از اتاق خو بیرون نشده
🥹😢😢قلبم با شنیدی ای گپا تیکه تیکه میشد
چاره ای ندیشتم باید ازو دور باشم هم به نفع خود منه هم به نفع ازو هرچند تحملی سخته
😢😓😓
چند بار گوشی خو روشن کرردم هر بار از طرف شبکه پیام میامد
شماره .......... 079 ده بار زنگ زده یا بیست بار
هی پیام ها نگاه میکردم که آیمان زنگ زد دو دفه زنگ جوابی ندادم دگه طاقت مه نیاماد اوکی کردم
صدا آیمان خیلی وقته نشنیدم
😭😭
شروع کردم گریه دم دهن خو گرفتم که صدا مه نره
بعد گوشی قط کردم وخاموش
😭😭😭😭😭الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9