📝#نویسنده_بانو_اسیه
#دختر_خدمتکار
#پارت_صد_وشصت_وهشت
اسیه
😳😳😳
تمام رستورانت زیر و پا کردم کسی ندیدم
_گارسوننن اینو کی داد
گارسون :مچم تاحال اور به ای رسورانت ندیدم
_دختر بود یا بچه
گارسون: یک دختر جوون بود ماسک زده بود اما چشما کلونی داشت
_ممنونم مشخصات اسیه یعنی او جای نرفته و همینجی هست
چری خود خو از مه پنهان میکنه اخه چری
نور امیدی ک از دست داد بودم دوباره به قلب مه روشن شد
تا دیر وقت کنار رستورانت بودم که شاید دوباره بیایه اور ببینم
اما نه نیاماد ماشین روشن کردم ساعت ۹ شب رسیدم خونه
مامان: نگفتم دیر نکنی هاا
😡😡ای چی وقت امدن خونه هست
_گفتم هرکار میکنن بکنن مه دگه چی ماین از جون مه هااا چی ماین خود خو بکشممم خوش میشی هاا
مامان تویی که آیمانت یه ثانیه تب میکرد تمام دنیا به اتیش میکشیدی مه الان یک ساله قلبم اتیش گرفته تمام بدنم خسته هست امیدم از زنده گرفتی
تو عشق مه ازم جدا کردی که چرا او دختر خدمتکاره
ایا دختر خدمت کار بودن عیب هست ایا او ادم نیس ایا دختر لایقی نیس
چی ها که تو ای خونه به سرش نیاوردی یک بار گفت چرا نه نگفت چون بشما ارزش میداد
مامان: آیمان
_هنور گپا مه خلاص نشده مامان
😭😭😭😭
قلبم درد میکنه
مامان: گریه نکو مه تحمل گریه کردن تو ندارم
_ای همه سال رنجم دادی اسیه رفت
😔😭
پسرت باخته آیمانی که هیچ کس حریفی نمیشد حالا باخته به زنده گی
چری چپ شدین یک چیزی بگو بگووو
😭😭
مامانم چپ بود اروم سر خو بگدیشتم رو زانو ها مامانم
مامان یادته خورد بودم عاشق یه ماشین شدم اما نخریدن بمه بجایی یه او ماشین بابا یه ماشین دگه اورد
مامان: تو هم رفتی او ماشین زیر سنگ کردی و پولا تو جم کردی و او ماشین خریدی
_درست امروز همنوجا قرار دارم
مامان: ای قضیه با او قضیه فرق داره
_کجا فرق داره شما چیزی که خودم میخوام ازم دور میکنن و به زور ماین زنده گی مه تباه کنن
مامان: مه و بابا تو به فکر اینده تو هستیم یک وقتی سرت پیش بقیه پایین نباشه
وقتی پیش دوستات باشی زنت خدمتکار معرفی شه نارحت نمیشی
_ای گپا قدیمه شده
مامان: وقتی بابا شدی و بچه تو به گپ تو نکنه اوقت ما درک میکنی
_وقتی مه بابا بشم اول از همه اور درک میکنم
مامان: دگه نمیفهمم چی بگم
دکه بهث ادامه ندادم و چپ بودم به اتفاق ته رسوانت فکر میکردم
ایا واقعا اسیه امده
یا ای حس قلت منه
نفهمیدم چی وقت مه رو زانو ها مامانم خوابم برد
😐😐الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9