📝#نویسنده_بانو_اسیه #دختر‌_خدمتکار #پارت_صد_وشصت_وهفت حالی سه ماه میشه که از اسیه خبری نیه و هیچ کس نمیدونه که کجایه از خاطر او  خود خو زندانی کردم              ....    ....     ....    ....  .... از جلو اینه عقب رفتم و و دوباره زنگ زدم عادتم شده بود  که همیشه به اسیه زنگ بزنم گوشی زنگ خورد  خیلی خوشحال شدم  که گوشی  روشن شده دوباره و سه باره زنگ زدم گوشی اوکی شد کسی گپ نزد _اسیه تورخدا جواب بدی اسیه چری گپ نمیزنی  کجایی توو بدون ای که گپ بزن یا صدای بشه گوشی قط شد دوباره گوشی گرفتم  بازم خاموش همین که گوشی روشن شد یه خبر خوشه زود از رو تخت بلند شدم رفتم حموم  یه متر ریش کرده بودم‌🥹🥲 تیغ گرفتم بسته ریش خو بزدم  از حموم بیرون شدم و درست مثل قبل بخو رسیدم یه دفه ای عوض شدم  و از اتاق بیرون شدم همه تعجب کرده بودن مامان: خدارشکر که بلاخره فهمیدی لیاقت چیه _ها فهمیدم که خانواده مه لیاقت چی رو بمه میدن مامان: مه امشاو زنگ میزنم به عموت میگم که میایم خاستگاریی النا خیلی دختر خوبیه و مناسب فامیل ما هست _هر کار میکنن بکنن مه کاری ندارم شیما: راست میگی _مه میرم بیرون تا شاو نمیایم مامان: زود بیایی که میریم خونه عموت از خونه بعد یک ماه بیرون شدم چشما همه جا جالب میدید  یک نگاهی به خونه اسیه  کردم و رو تو گشتم سوار ماشین شدم رفتم پیش دوستا خو چند ساعتی اونجی بودم سهراب: بگیر لالا یک بار بکش حال تو خوب میکنه  بری اولین بار  از چیزی ک بدم میاماد گرفتم کشیدم   _ فندک هم بدی اسیه: آیمان چندی مر دوست داری عشقم 😍😍 _بی حد بی اندازه از تمام عاشقای دنیا بیشتر ازمجنون  که لیلا  دوست داشت _اسیه ههههه خیلی دیونه ای قول بدی هیچ وقت سیگار قلیون و ازی موادها  دگه نکشی خیلی بدم میاد‌ _چند باری کشیدم 😂قول نمیدم اسیه :آیماننننن😡😡 _جاااان هههه شوخی کردم عشقم چشم قول میدم سهراب: کجا نگاه میکنی لالا روشن کو دگه ار خیال اسیه امدم بیرون  تو به قولت عمل کردی که مه بکنم فندک بزدم هم سیگار روشن کردم  گارسون : اقا آیمان _بلی مه هستم گارسون: ای بری شما هست یک کاغذ بود بویی خیلی اشنا بود چند بار بویی کردم سهراب: سیگار خو بکش خلاص شد هنوز نکشدی ار رو میز  بلند شدم   کاغذ باز کردم الله را فراموش نکنید @Faghadkhada9 خالی بود هیچی نوشته نبود پشت کاغذ یک گوشه نوشته بود سر قولت باش