#نویسنده_بانو_اسیه
#دختر_خدمتکار
#پارت_صد_وپنجاه_ویک
کاش اذیتش نمیکردم کاشش
😭😭
اسیه مه نمورده نه
🥹🥹
...آیمان آیمانن
_نه نه
... آیمان آیمان بلند شو
چشما خو وا کردم ستاره دیدم
بعد به چهار طرف خو نگاه کردم یعنی
همه خواب بود
😐😐
اهی کشیدم
😅
بلند گفتم خدارشکرررررر که خواب بود
😔😐
ستاره: چشده خواب دیدی
_اره اونم چه خوابی
😢
ستاره: زود بیاااا داداش
_چی شده اسیه خوبه
ستاره: بیا خودت ببین
یادم از خوابم اومد نکنه میخواد خوابم واقعیت شه نه
😐
با عجله رفتم داخل سالون همه جم شده بودن
خاله خوش معلوم میشد
_ستاره چی شده
ستاره: هیچی معجزه شده
_چی
ستاره: اسیه
😍😊
_به هوششششش اومده
😀😀
ستاره: اره
خیلی خوشحال شدم انگار همه دنیا به اسمم زدن
جایی شکر بود که اسیه مه خوب شده خیلی دعا کردم
خدا جواب دعا ها مه داد
😀😀
داکتر: واقعا جای تعجبه خیلی کسا زیر دستم متاسفانه به کما رفتن ولی اسیه اولین کسی هست که خدا معجزه کرده و زنده مونده
خاله: خدارشکر
😀
همه خوشحال بودن از همه بیشتررر مه
که عشق مه خوب شده
ولی نمیتونستم به کسی بگم چون میترسدم اسیه از دست بدم
خاله با عجله رفت پیش اسیه
به این دو هفته ای که اسیه به کما بود هر روز بی خبر از همه میرفتم پیشش
ستاره: خیلی خوشحالم اسیه به هوش امده
_منم
😍
وا نباید سوتی بدم
داکتر: آیمان جان زخمات خوب شده میتونی کاری مرخصی تو خلاص کنن فردا بریی
_تشکر به خاطر همه چی
داکتر: خواهش میکنم حق دارن به سر ما
ای دو هفته پولیس امد چون چهره او کسی که شلیک کرده ماسک زده کمی سخت بود که شناخته شه
و پولیس گفت ما پیگیری ای قضیه هستیم
بابام کارا مرخصی منو خلاص کرده بود و فردا میتونستم ازین جهنم برم
ولی اسیه هنوز خوب نشده باید چند روزی تو شفاخونه باشه
خیلی دلممیخواست برم پیش اسیه ولی مادرش یک ثانیه هم از پشت در کنار نمیرفت
_سلامخاله جان
خاله: علیک بچه مه ایشته شدی حالک میبخشی که نیامادم به عیادت تو یک دفه امدم خو بودی از دل نشدم بیدار کنم تور
_مشکلی نیس درک میکنم شما حال اسیه خوبه
خاله: امروز بهترکه
_اجازه هست ببینم ؟
خاله: ها میتونی ببینی باشه سی کنمخاوه یا بیدار
_باشه برن سی کنن
مامان: تو اینجا چیکار میکنی
😡باید تو اتاقت باشی
_اومدم دیدن اسیه
مامان: نمیخواد برو اتاقت
_من بچه نیستم خودم چی واسم خوبه چی واسم بده
مامان: آییمان
😡😡
خاله: بیداره اگه میری
_باشه خاله جان
😐الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9