فلذا دخترم خودتو با کسی که پاستیل میخورد ولی تو نمیدونستی چه مزهایه چون گرون بود، مقایسه نکن. دخترم خودتو با کسی که پدر یا مادرش بیمنت براش نون میخرید، مقایسه نکن. حتی خودتو با کسی که چهارسال قبل از تو به دنیا اومده و تونسته تو شرایطی که تورم کمتر بوده وارد بازار کار بشه، مقایسه نکن.
میگن تا وقتی از نظر مالی استیبل نشدی، بچهدار نشو. من میگم اگه قراره به سر بچهات غر بزنی که چرا برای صبحونه نون میخوره، بچهدار نشو. آره روتین زندگی ما اینطوری بود که بابام غر میزد چرا باید پول بدم نون بخرم!
امروز که با مامانم رفته بودیم بیرون و تندتند وسیله برمیداشتیم و مامانم میگفت خودم حساب میکنم، یه لحظه با خودم فکر کردم چی میشد این پسزمینهی بیستوپنجسال قبلی از زندگیام باشه؟ چی میشد یکی از این دو نفر مسئولیت میپذیرفتن و کار میکردن و درآمدشون رو خرج دو بچهی بینوا میکردن؟ کنار گوشم غر میزد که اون مرده (منظورش بابامه) قول داده این ماه یه پولی بهم میده. بهش توجه نمیکردم و شامپو بچهها رو برمیداشتم و بو میکردم.
هر زمان حس کردی بقیه خیلی رلهن و دارن با قضیه بهراحتی کنار میآن و تو اونجوری نیستی، به تفاوتی که بین خودت و اونا هست دقت کن، دختر جون. کدومیکیشون مجبور بوده چیزاییو تحمل کنه که تو از سر گذروندی؟ چیزایی که پیرت کردن، حساست کردن و زخمایی باقی گذاشتن که با هر اتفاق مشابهی کنده میشن و دوباره از سر به خونریزی میافتن.
بهشون گفتم فعلاً تراپی میرم و تحت درمانم. تا وقتی خوب نشم هیچ کاری نمیتونم بکنم. ولی اونا گوششون به این چیزا بدهکار نبود. هیچی دیگه از روش سنتی نادیدهگرفتن کمک گرفتم و خوابیدم.
مثلاً میشه با کسی که کلاهبرداری مالی میکنه، دوستی کرد؟ با کسی که توی شغلش اخلاق رو رعایت نمیکنه چی؟ با کسی که به پارتنرش خیانت میکنه چی؟ با کسی که اعتقادات عجیبغریب و جادویی داره چی؟
یه چیزی هست فکر کنم بهش میگن tracking mood. اینطوریه که مود روزهاتو علامت میزنی و آخر ماه میشمری چندروز از ماه مود بالا/پایین/خنثی داشتی. کاش از مهر به اینطرف انجامش میدادم. خودم حس میکنم سهم روزای خوبم به نسبت ماههای قبل خیلی خیلی بیشتر شده.