🌺 نویسنده و ویرایش کننده از : جناب آقای کربلایی پیمان پروایی پور
🌺تضمین از کلام
#نیر مرحوم
#استاد_سید_رضا_حسینی_سعدی_زمان#مخمسزینب به حربگاه درآمد سرشگ ریز
غربالِ چرخ بر سر وی گشت خاک ریز
رو بر حسین کرده و گفت ای شهِ حجیز
(اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز
ای قامت تو شورِ قیامت بپای خیز)
ای جسم تو به سنگ و خدنگِ جفا هدف
آواره گانِ خویش نگه دار در کنف
کرده هجوم لشکرِ اندوه صف به صف
(زینب بَرَت بِضاعت مُزجاة جان به کف
آورده با ترانهء یا اَیُّهاَ العزیز) آیهء ۸۸ از سورهء مبارکهء یوسف
مبهوت مانده ام منِ دلگیر و مو پریش
گِریم به دستیگری و بیچاره گیّ خویش
یا برکشم شماتتِ این قوم کفر کیش
(هر کس به مقصدی رهِ صحرا گرفته پیش
من روی در تو و دگران روی در حجیز)
کرده است طاقتِ دلم این شورِ عشق ، طاق
در بزمِ وصلم از غمِ هجران در اشتیاق
چون نِی ، نوا همی کنم از محنتِ فراق
(بگشا ز خواب دیده و بنگر که از عراق
چونم به شام می برد ، این قومِ بی تمیز)
دلخسته ، دست بسته ، گرفتارِ کوفیان
از ضربِ تازیانه دل افکار و ناتوان
آهم انیس و راحله و زادِ ره ، فغان
(محمل شکسته ناله حدی ساربان سَنان
ره بی کران و بند گران ناقه بی جحیز)
آتش زدند اهل جفا سوخت خیمه گاه
رفت از جفای شمر به یغما جلال و جاه
دارم نه غمگسار و نه یار و نه دادخواه
( خرگاه دود آه و نقابم غبارِ راه
چتر آستین و سایه ی سر دستِ خاک بیز )
آتش زند شرارهء آهم به نُه قباب
گاهم زنند زخمِ زبان ، قومِ کین مآب
گاهی چو زلفِ خویش ز محنت به پیچ و تاب
(گاهم به طعنه نیزه ، به زانو سر حجاب
گاهم ز تازیانه به سر ، دستِ احتریز)
ای خاک برسرم شده شیبَت زخون خَضیب
مانده به روی خاک ز جامه تنت سلیب
کرده است دستگیر مرا قومِ نانجیب
(یک کارزار دشمن و من یک تن غریب
تو خفته خوش به بستر و این دشت فتنه خیز).
بی تمیز : بی بصیرت ، بی دانش ، بی عقل ، بی خرد ، آنکه نیک از بد نداند و خیر از شرّ نشاسد و فرقی مابین این ها قائل نشود.
حُدی : سرودی که در عرب شتربانان می سرایند و شتر بِدان مست شده ، چالاک می شود.
احتریز : پرهیز کردن ، احتراز ، تحفظ
شیب : ریش سفید ، موی سپید ، مو ، پیری ، ریش
التماس دعای فرج
#کوچ_از_قتلگاه