#داستانهای_شیوانا 46
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂🌿🍂 🌸❣#فاصله_گرفتن_های_کوچکیکی از شاگردان
شیوانا خسته و زخمی وارد مدرسه شد و در حالی که لباس هایش پاره و به هم ریخته و دست و پایش سیاه و مجروح شده بود با ناراحتی گوشه ای نشست و شروع به گریه کرد.
همه شاگردان دور او جمع شدند و به دلجویی اش پرداختند.
شیوانا کنارش نشست و دلیل به هم ریختگی اش را پرسید. شاگرد زخمی گفت:” در بازار دهکده قدم می زدم. دیدم عده ای دختر و پسرجوان گوشه ای با هم صحبت می کنند. شکل و قیافه ای درست و سالمی نداشتند و همکلامی با آنها در شان شاگردان مدرسه نبود اما من که به خودم مطمئن بودم از روی کنجکاوی نزدیکشان رفتم و سرصحبت را با آنها باز کردم.
به من گفتند که برای تفریح و چیدن گردو می خواهند به باغ پدری شان بروند و از من خواستند تا با آنها بروم. من که به خودم شک نداشتم و از طرفی علاقه مند بودم تا ببینم آنها دنیا را چگونه می بینند با ایشان به باغی رفتیم که می گفتند متعلق به پدر یکی از آنهاست. چون من از آنها فرزتر و ورزیده تر بودم بالای درخت رفتم و برایشان گردو چیدم و روی زمین ریختم.
ساعتی که گذشت صاحب باغ به همراه کارگرانش از راه رسیدند. آن دختران و پسران جلف فرار کردند و من روی درخت گردو با دستان سیاه گیرافتادم. آنها هم مرا پایین کشیدند و به شدت کتک زدند و قصد جانم را داشتند که با تکیه بر مهارت های رزمی که در مدرسه آموخته بودم خودم را از دست آنها رهانیدم و به این جا گریختم.
شما هم اگر جای من بودید همین کار را می کردید! “؟؟
شیوانا گفت:” من اگر جای تو بودم این کار را نمی کردم!؟”
شاگرد زخمی با حیرت گفت:” یعنی از دست صاحب باغ گردو فرار نمی کردید و از مهارت های رزمی خود کمک نمی گرفتید؟”
شیوانا گفت:” کار را به آنجا نمی کشاندم!”
👌شاگرد زخمی گفت:” ولی آنها گفتند که باغ گردو متعلق به پدرشان است و گردوچیدن اشکالی ندارد؟”
شیوانا گفت:” مثل این که متوجه نمی شوی!؟ ما اگر جای تو بودیم اصلا وارد ماجرا نمی شدیم!”
شاگرد زخمی گفت:” اما من به خودم شک ندارم و از خودم مطمئن هستم و می دانم که در شرایط سخت می توانم مواظب خودم باشم تا پایم نلغزد. چرا نباید با آنها همراه نمی شدم!؟”
شیوانا تبسمی کرد و گفت:” خودت گفتی که همکلامی با آنها در شان شاگردان مدرسه نبود.
سوال این است که چرا از همان ابتدا شان و جایگاه خود را حفظ نکردی و به سویشان رفتی و با آنها هم صحبت شدی؟!
خطای تواز جایی شروع شد که چیزی در عمق وجودت وسوسه ات کرد که به آن جمع بپیوندی. بقیه اش نتیجه اجتناب ناپذیر دوستی با این قبیل افراد است.
تو گفتی اگر ما هم جای تو بودیم چنین می کردیم و من می گویم که خیر! ما اگر جای تو بودیم اصلا از همان ابتدا به این افراد نزدیک نمی شدیم که بعد در مورد چگونگی کنار آمدن با بازی های آنها دنبال توجیه و دلیل بگردیم.
بسیاری مواقع بهترین کاری که می توان کرد این است که
#فاصله_بگیری و از مسیر دیگری بروی.
👌 فقط باهمین
#فاصله_گرفتن های_کوچک
است که می توان از بی شمار حوادث تلخ بزرگ رهایی جست.”
👏👏نویسنده : فرامرز کوثری
💚کانال عشق فقط خدا
💚🌹 🌺🌸🌿🍃 @eshgekhodayi🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺