چشم پادشاه

Channel
Logo of the Telegram channel چشم پادشاه
@chshmeiranPromote
707
subscribers
100
photos
11
videos
123
links
ایرانی کرد مشروطه‌خواه «مشرووتە زیندووە.»
پایان ماجراجویی نصرالله؛

مدتی پیش که هنیه کشته شد از هوشمندی استراتژی اسراییل برای مواجهه با خطوط محور مقاومت نوشتم. در آن‌جا به این مسئله اشاره کردم استراتژی اسرائیل چنین می‌گوید که برای غلبه در عرصه‌ی قدرت، لازم نیست با نقطه‌ی اصلی قدرت مقابل؛ یعنی نظم اسلامی به‌شکل مستقیم بجنگم، بلکه می‌توانم ابتدا کناره‌های آن نقطه را -آن هم نه در جنگ وسیع-  هدف قرار دهم و قدرت را به نمایش بگذارم. از طرفی برای زدن کناره‌های آن قدرت مرکزی، راهی هوشمندانه را پی گرفت. آن‌ها سطوح بالای محور مقاومت و حماس را با کشتن فرماندهان و رهبران‌شان، نابود کردند و این به معنی نابودی عملی این گروه‌ها بود.‌ یا در خوشبینانه‌ترین حالت، اگر همچنان این گروه‌ها قصد جنگ با اسراییل را داشتند، به‌علت از بین رفتن هسته‌ی رهبری و فرماندهی، اسراییل بتواند طی چند حمله به راحتی از روی زمین محوشان کند. و این استراتژی در این چند روز مجدد نمود یافت. کشتن سیدحسن نصرالله بعد از ترور فرماندهان ارشد حزب‌الله، اوج این تاکتیک بود. آن‌ها نصرالله را در طبقه‌ی 14 زیر زمین هدف قرار دادند. این تاکتیک در همه‌ی وجوه خود برتر از شیوه‌ی دفاع و مبارزه‌ی رقیب بود. تسلط اطلاعاتی بالا، مکان و زمان درست، سلاح مناسب و شلیک. برای فهم تسلط اطلاعاتی اسراییل به به‌کارگیری سلاح‌شان بنگرید. آن‌ها «بمب‌های هایفی هاید MK84» را سر نصرالله ریختند. بمب‌هایی که قابلیت دارند تا 70 متر به زیر زمین بروند. این نشان می‌دهد که اسراییل حتی از عمق محل جلسه به خوبی آگاه بوده است. اما اسراییل برای این قدرت‌نمایی جز پاکسازی دشمنان خویش، اهداف دیگری داشت. این اهداف را باید در چارچوب مفهوم بازدارندگی فهم نمود. اسراییل با نشان دادن برتری‌ش در حوزه‌ی اطلاعات و استراتژی و هم‌چنین نظامی، به دنبال غالب کردن بازدارندگی خود است. زمانی‌که شما بتوانید در این حوزه چیره شوید، جنگ با دشمن، کم هزینه‌تر خواهد شد. اسراییل با زدن نصرالله چنان هدفی را در قبال رژیم اسلامی دنبال می‌کند. او پل ارتباطی خطوط نیروهای نیابتی رژیم را منهدم ساخته و ناچارا جمهوری اسلامی باید نیروهایش را عقب ببرد، آن‌ها را هم عقب نبرد، خود باید عقب بشیند. اگر این‌کار را نکند تاکتیک‌های نوین جنگ و تسلیحات و درجه‌ی بالای اطلاعات اسراییل آسیب‌های شدیدتری خواهد زد. این آسیب جدی می‌تواند از کار انداختن محل‌های حیاتی داخل ایران یا ترور و کشتن فرماندهان جنگی سپاه قدس باشد، چه بسا به رهبر ولایت فقیه‌شان هم رسید. اما در این هنگام که جمهوری اسلامی عقب نشست و از جنگ دوری کرد -یعنی همان چیزی که اسراییل نیز به دنبال‌ش است- نتانیاهو می‌تواند به پاکسازی نواحی مدنظر خود بپردازد و همچنین نفوذش را توسعه بخشد. این توسعه نفوذ را در چارچوب رقابت اقتصادی و تجاری و افزایش سهم اسراییل از بازارها جهانی در مواجهه با دیگر رقیبان‌ش، یعنی ترکیه و جهان عرب ببینید.
در این میان برخی روی مسئله‌ی اتمی شدن ایران صحبت می‌کنند. کارشناس شبکه‌های داخلی ایران معتقد است که باید به سمت ایجاد بازدارندگی کامل هسته‌ای رفت و برخی دیگر خارج کشور از این بابت نگران هستند. امروز دیگر دوران جنگ سرد نیست که بازدارندگی هسته‌ای بیش‌ترین توجه و کاربرد را داشته باشد. اساسا جایگاه بمب اتم در جنگ‌های نوین بسیار پایین است. نمودش را در مواجهه کشورهای شرق ایران با پاکستان ببینید. یا اگر می‌خواهید بیشتر لمس‌ش کنید، مواجهه آمریکا با روسیه را در نظر داشته باشید. قدرت اتمی به همان اندازه که می‌تواند برای دشمن مخرب باشد، برای کشور دارای آن قابلیت نیز خطرناک است. از این جهت که سیستم‌های تهاجمی و دفاعی پیشرفته نظامی می‌تواند هم از تعداد به ثمر رسیدن پرتابه‌ها کم کند و هم پیش از آن‌که به کشور و محل‌های مهم دشمن برسد، خود کشور پرتاب‌گر آسیب دیده و نابود می‌شود. در نهایت کشتن نصرالله را با این سطح از کیفیت در همین چارچوب بسنجید. عقب بردن جمهوری اسلامی با آن وسعت تروریسم اسلامی و نفوذش، از جنگ مستقیم و همه‌جانبه برای اسراییل هم مهم‌تر است و هم کم‌هزینه‌تر و معقول‌تر. هر روز که بیشتر جمهوری اسلامی بماند، ما از سیستم نوین نظامی دنیا عقب‌تر خواهیم ماند، دیگر موشک‌های‌شان کاربردی ندارد، اسراییل این را می‌دانست و البته لمسش کرد، زمانی‌که چند صد موشک جمهوری اسلامی به او آسیبی نرساند. این کار رژیم خامنه‌ای بدترین تاکتیک برای مواجهه با اسراییل بود، آن‌ها عملاً پوشالی بودن‌شان را فریاد زدند و امروز چوب همان را می‌خورند. این پایان ماجراجویی نصرالله بود، پایان ماجراجویی جمهوری اسلامی نیز نزدیک است، این است دنیای جدید، به آن سلام کنید.

https://t.center/chshmeiran
از شما ایرانی‌ها کمونیست در نمی‌آید؛

خانم فرنگیس همسر کریم نیک‌بین که یک زمانی رهبری فرقه عدالت و بعد دبیرکلی حزب کمونیست ایران را برعهده داشت در مورد دیدار با لاورنتی بریا در جهت تلاش برای آزاد کردن نیک‌بین از زندان روایت می‌کند:
-بعد از بازداشت همسرم، به بریا که در آن زمان به ریاست ک.گ‌.ب رسیده بود، نامه نوشتم و درخواست کردم من را بپذیرد. فکر می‌کردم با آشنایی که با من و کریم داشت و بارها در باکو و تفلیس به دیدار هم رفته بودیم می‌تواند به آزاد شدن شوهرم کمک کند. فکر می‌کردم او به خاطر نان و نمکی که با هم خورده بودیم من را دوستانه می‌پذیرد. اما چنین نشد و او خودش را به ناآشنایی و نشناختن زد و با ورق زدن پرونده‌ای گفت؛ این پرونده‌ی آن ایرانی خائن(نیک‌بین) است که بازداشت شده است. شما ایرانی‌ها یادتان رفته که پادشاه‌تان آغا محمدخان قجر چقدر از گرجی‌ها را هنگام اشغال گرجستان کشت. «از شما ایرانی‌ها کمونیست در نمی‌آید». به او گفتم آغا محمدخان به شوهرم چه؟ شوهرم دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران است و من مطمئنم او بی گناه است. بریا با خشونت پرونده را بست و گفت وقتم را بیش از این نگیرید. می‌گویم به پرونده شوهرت رسیدگی کنند و به شما خبر خواهیم داد...-
و بعد از گذشت یک سال به خانم فرنگیس نامه‌ای دادند که نیک‌بین را اعدام کرده‌اند. اعدام نیک‌بین در سال 1940 بوده است. این بود بهشت کمونیستی‌شان. می‌پرسید چرا چپ‌ها امروز به کشورهای کمونیستی نمی‌روند؟ آن‌ها نمی‌خواهند به سرنوشت نیک‌بین‌ها و سلطان‌زاده‌ها دچار شوند، بنابراین در جهنم کاپیتالیستی_امپریالیستی مستقر می‌شوند.

https://t.center/chshmeiran
B_0175_Chau_Strategy_Matters_Essays_in_Honor_of_Colin_S_Gray.pdf
2.7 MB
کتابی در باب اهمیت استراتژی. شامل مجموعه مقالاتی مهم. این کتاب تقدیم به کالین گری پژوهشگر و نویسنده و استاد برجسته مطالعات استراتژیک و ژئوپلتیک شده است.

https://t.center/chshmeiran
باورمندی به سامانه پادشاهی و مفهوم انقلاب.

https://t.center/chshmeiran
نوچه‌های جوانمردی و چریک‌های سرسپرده‌ی صدام، حدکا و کومله‌ای‌ها و خاندان بارزانی، حد خود را بدانید. من مدافع طالبانی نیستم اما او در میان همه‌ی گروه‌ها با تمایلات قومی_کردی، سیاست‌دان‌ترین بود. و این جای تحسین دارد که چنین مردی در میان این همه اوباش، این‌چنین کاربلد بود.

https://t.center/chshmeiran
چشم پادشاه
ایران سیاهچاله و شکست خورده ما؛ ما قبلا به نسبت مسئله‌ی کریدور زنگزور هشدار دادیم حتی فراتر از آن در مورد حذف ایران از تمامی مسیرهای حیاتی تجاری و استراتژیک گفتیم. جمهوری اسلامی ایران را که به‌شکل طبیعی و تاریخی چهار راه جهان بود، به یک سیاهچاله تبدیل کرده…
ادامه‌ی مطلب؛

اما می‌خواهم بگویم کریدور زنگزور نیز از مسئله‌ی عدم توانایی در قدرت‌ورزی و رقابت جمهوری اسلامی خارج نیست. این مسئله باعث می‌شود که ما در برابر هجوم پان‌ترکیسم و رویاهای اردوغان و ترکیه، در موضع ضعف شدید قرار گیریم. آن‌ها پروژه‌های‌ خود را با جمهوری باکو فراتر از دو دولت یک ملت برده و تقریبا تمامی کشورهای ترک را به هم وصل می‌کند. یعنی هم خطر استراتژیک و ژئوپلتیک دارد و هم باید کلی هزینه برای خنثی‌سازی این پروژه -که بدون شک ناممکن است- بپردازیم. اگر چنین مسئله‌ای ممکن شود و این طرح را بپذیریم و به اوج برسد، ضربه‌ی نهایی بر پیکر ایران‌زمین خواهد بود. و همه‌ی حوزه‌ها را به همسایگان و قدرت‌ها واگذار می‌کنیم. هم تمامیت ارضی‌مان در خطر واقعا جدی قرار می‌گیرد و هم ما را از عرصه‌ی رقابت برای سال‌های پیش‌رو عقب خواهد انداخت. واقعا از دست هیچ نظمی برنمی‌آمد که این‌چنین حیاتی‌ترین کشور جهان با این سرمایه‌ها و موقعیت را تبدیل به یک کشور سرتاسر بازنده کند، جز جمهوری اسلامی.
آیا واقعاً آن‌ها توانایی توضیح فرمول‌ها و سیاست‌هایی که ما را به این روز انداخته است، دارند؟! چگونه می‌شود این‌چنین افتضاحی به بار آورد. سهم ما از حیاتی‌ترین مسیرهای جهانی چنان کاهش یافته است که نسل‌های دیگر چگونه باید به این مملکت دلخوش کنند؟! اگر کسی اندک نگاهی به برنامه‌های کشورهایی که اندازه‌ی یک استان ایران هم نمی‌شوند، بیندازد، متوجه عمق فاجعه و عقب‌ماندگی ما در سیاست خارجی می‌شود مبارک ارتجاع سرخ‌وسیاه و حامیان وسط‌باز باشد.

https://t.center/chshmeiran
ایران سیاهچاله و شکست خورده ما؛

ما قبلا به نسبت مسئله‌ی کریدور زنگزور هشدار دادیم حتی فراتر از آن در مورد حذف ایران از تمامی مسیرهای حیاتی تجاری و استراتژیک گفتیم. جمهوری اسلامی ایران را که به‌شکل طبیعی و تاریخی چهار راه جهان بود، به یک سیاهچاله تبدیل کرده است. گویی دیگر بود و نبودش برای جهان و مهم‌تر همسایگان، مسئله نیست. پارسال در اجلاس کشورهای گروه بیست یکی از بزرگترین پروژه‌های مسیر ترانزیتی که از هند به اروپا کشیده می‌شود، تصویب شد و ایران در این پروژه هیچ جایگاهی نداشت. پیش از این ما از مسیرهای بین‌المللی دیگر حذف شدیم. ترکیه با کریدور لاجورد، خود را به افغانستان، پاکستان و حتی چین رساند. این کریدور از آسیای میانه و کشورهای گرجستان، جمهوری باکو و ترکمنستان عبور می‌کرد در حالی‌که اتصال ترکیه به کشورهای مذکور از طریق ایران راحت‌ترین مسیر بود و دسترسی به‌غایت بالاتری داشت. اما ترکیه تصمیم گرفت از آن مسیر سخت برود و ما از این مسیر حذف شدیم. البته در کنار حضور جمهوری اسلامی، رقابت تاریخی_ملی و ترکیه با ما بی تأثیر نیست. تقریبا در همه‌ی حوزه‌های استراتژیک و مکان‌های حیاتی خودمان به شکست دچار شده‌ایم. بنگرید به تنگه هرمز که روزی یکی از نقاط قوت ایران در مسائل انتقال نفت کشورهای عربی خلیج فارس بود. آن تنگه هم برای ایران اهرم فشار استراتژیک در زمان تهدید این کشورها بود و هم منبع درآمد و مکان قدرت‌نمایی. امروز اما از سر سیاست‌های نادرست و ستیز این نظم کارنابلد با کشورهای آن حوزه، تبدیل به یک مکان کم‌مصرف شده به‌شکلی که حتی اگر آن تنگه بسته هم شود، تأثیری بر انتقال نفت کشورهای آن حوزه نخواهد داشت، زیرا مسیر انتقال بیشتر نفت‌شان را تغییر داده‌اند. دیگر نه اهرم فشار است و نه منبع اقتصادی و استراتژیک. حتی در بنادر ما به خفت دچار شده‌ایم. تقریبا اغلب رقابت‌ها را در این حوزه به کشورهای همسایه واگذار کردیم. بندر گوادر پاکستان در پروژه‌ی چینی «یک کمربند یک راه» به بندر چابهار که یکی از حیاتی‌ترین بنادر ماست، ترجیح داده شده است و در این پروژه‌ی عظیم چینی هیچ جایگاهی نداریم. ایران ما که نخستین بهره‌بردار بنادر دریایی بوده، امروز جایگاهش در حوزه خلیج فارس بسیار خطرناک است. ما که طولانی‌ترین نوار ساحلی در دریای عمان و خلیج‌فارس را داریم و با در اختیار داشتن چندین بندر کانتینری و نفتی در خلیج‌فارس و اقیانوس هند که آرزوی هر کشوری هستند، با کاهش سهم فاجعه‌باری در تجارت آن حوزه دچار شده‌ایم به‌شکلی که بیشتر منافع تجاری و اقتصادی به جنوب خلیج فارس منتقل شده‌اند. حتی ما از سرمایه‌گذاری روی کشور خود در زمینه‌ی مسیرهای ترانزیتی از عراقی که به نوعی حیات خلوت ما شده بود، عقب افتادیم و آن‌ها نیز ما را دور زدند. بنگرید به امضای تفاهم‌نامه چهارجانبه پیرامون پروژه جاده توسعه، توسط کشورهای عراق، ترکیه، امارات و قطر. یک پروژه‌ی امنیتی_اقتصادی که هم ایران را دور می‌زند و هم پیوند میان این کشورها را به اوج می‌رساند. این پروژه از بندر کبیر فاو در بصره آغاز شد و با ساخت راه‌آهن به طول ۱۲۰۰ کیلومتر در خاک عراق، به شبکه ریلی ترکیه متصل خواهد شد. این مسیر سه کشور امارت، عراق و ترکیه را به اروپا پیوند می‌دهد. برنامه دولت عراق این است که تا سال ۲۰۲۵ ترمینال کانتینری با ظرفیت ۳.۵ میلیون کانتینر ۲۰ فوتی و همچنین بندر فاو را افتتاح کند و به این شکل بندرش، حیاتی‌ترین و بزرگترین بندر خاورمیانه تبدیل می‌شود. در این در حالی‌ست که موقعیت تاریخی و جغرافیایی ایران و داشتن سواحل با کیفیت، می‌توانست پروژه‌های فراتر از این برای ما بسازد، اما حتی توانایی رقابت با عراق را در این حوزه نداریم. تازه بسیاری از موارد هستند که من در این نوشته‌ی مختصر نادیده گرفتم مانند پروژه‌ی هند به اسم کریدور هند_اروپا.

https://t.center/chshmeiran
چشم پادشاه
ملاحظاتی در باب مواضع بابک مینا در کانالش؛ تذکر: متن به مرور تکمیل می‌شود. https://t.me/chshmeiran
بابک مینای گرامی؛ سلام علیکم به رحمة‌الله.

شما که چنین تصویری از مجاهدین خلق داشتید، یعنی این‌که کار آن‌ها را تمام شده می‌دانستید، صحبت به ظاهر درستی است و من نیز چنین عقیده‌ای داشتم. اما این تمام شدن، مردن و منقضی شدن‌شان نزد بنده پا در جایی دیگر داشت. مجاهدین خلق بنا بر اصول و قواعدی که بر رویش ایستاده بودند و البته تاریخ سرتاسر تباهی و سیاهی‌شان؛ از تروریسم، تصفیه سازمانی و وضعیت حیات افتضاح اعضای «بدبخت‌شان» بگیرید تا نوکری برای صدام حسین و اقدام به عملیات نظامی علیه ایران و ملت‌مان، نزد مردم و در جامعه‌ی ایران به‌راستی، مرده‌اند. این مرگ مجاهدین خلق نزد بنده پا در همینجا دارد، یعنی مربوط به تصور ملت از آن‌ها و جایگاه‌شان در ایران است. مجاهدین در این حوزه، تاریخ‌شان به پایان رسیده و دیگر جایی ندارند. اما اشتباه شما و امثال شما جایی‌ست که مرگ مجاهدین را می‌خواهید در حیطه‌ی امر و عمل سیاسی بفهمید. دومین خطای شما این‌جاست که متأسفانه اپوزیسیون و فضای آن را -برخلاف آن‌چه تصور می‌کنید و می‌گویید- به‌خوبی نمی‌شناسید و مسلط بر حوادث آن نیستید‌. مجاهدین در حیطه‌ی عمل و امر سیاسی همچنان زنده است، اصلا جدای از حیات سازمانی‌شان، کدام تفکر در کدام سازمان و جنبش سیاسی در عصر نو از بین رفته است؟! غیر این است که افکارشان به‌طریق مختلف خود را باززایی می‌کنند؟ بنگرید به ظهور داعش و جنبش‌های اسلامی در همین دو دهه اخیر. می‌بینید که ظهور چنین پدیده‌های -که عقیده دارم بازتاب امر مدرن هستند- حاصل همین نامیرا بودن امور عصر جدید است.(شرح این مسئله برای جایی دیگر).
باری برگردیم به حیات سازمانی. مجاهدین خلق در سال‌های اخیرا نقش مهمی در سازماندهی و رفع شکاف‌های میان گروه‌های 57 خارج کشور داشته است. پول‌پاشی‌ها، میانجیگری‌ها، فعالیت مجازی و تشکیل تجمعات به‌همراه برادرهای انقلابی‌شان در این چندسال آنقدر زیاد است، که اگر کسی اندکی پیگیر اخبار فضای سیاسی خارج کشور می‌بود، به راحتی متوجه می‌شد که مجاهدین خلق همچنان در فضا فعال هستند. شما بنگرید به کنگره‌ی فاجعه‌باری تحت عنوان «ملیت‌های ایران فدرال». مجاهدین خلق عامل اصلی تشکیل چنین کنگره‌ای بودند. در یکی از نشست‌های آنان می‌توانید ببینید که چگونه «حبیب اسیود» در 2017، خطاب به مریم رجوی از «حسن نیت» او کمک‌های سازمان می‌گوید. یا نزدیکی همین گروه‌های جنبش نضال به پژاک و آموزش نیرو در کمپ‌های آنان، با پشتوانه‌ی مجاهدین خلق صورت می‌گیرد. مجاهدین خلق حتی از عوامل رفع انشقاق گروه‌های نزدیک‌شان بودند، نمونه‌اش حزب دموکرات کردستان ایران که اولین اخبار و تبریک‌ها برای به هم پیوستن دو جناح آنان که از 2006 از هم جدا بودند، متعلق به مجاهدین خلق بود. مخلص کلام مجاهدین به لحاظ سیاسی و در جناح خود پیشتاز بودند و به نوعی محرک حساب می‌شدند. در جنبش ملی ایران بعد کشته شدن بانو مهسا امینی فعالیت این جناح گسترده‌تر شد. به‌شکلی که هم در فضای مجازی و هم در تجمعات نمادهای مجاهدین خلق و دارودسته‌شان را می‌دیدیم و اثرات پول‌پاشی‌شان هویدا بود. برای نمونه صحبت‌های پمپئو در جمع مجاهدین راجع به پادشاهی‌خواهان یا نشست چند مدت قبل آن‌ها با برخی محافظه‌کاران معروف آمریکایی و اروپایی که -آوردن اسم‌شان شرم است- را ببینید. این‌ها نمود فعالیت و زیست سیاسی مجاهدین بودند. البته این مسیر حاصل این دو سال نیست و ثمره‌ی مدت‌ها زنده بودن‌شان در فضای بین‌المللی‌ست. در همان زمان‌ها هم ما هشدار فعال بودن این سازمان را دادیم اما متأسفانه مخالفان ما، صحبتی که شما نوشتید را می‌گفتند که این سازمان اهمیتی ندارد و بعدها نیز چنان شما فرمودند، اشتباه کرده‌اند. و ما این را بارها گفتیم که اگرچه مجاهدین در حیطه‌ی حضور در تصور و اندیشه مردم، مرده، اما در امر و عمل سیاسی زنده است. این زنده بودن مجاهدین و ارتباط با کشورها و جناح‌های مختلف سیاسی‌شان درست است و البته این‌که راهکار چیست را خواهم نوشت. یکی دیگر از خطاهای شما این‌جاست که ترس از چنین مسئله‌ای را پلی برای به تعویق انداختن مبارزه با جمهوری اسلامی و براندازی کرده‌اید، پس با «دفاع از میهن نام و ننگ و امروز و فردا نمی‌شناسد» چه می‌کنید؟! آیا می‌شود تلاش برای بقا و سربلندی ایران و ملت‌ش را به فردا موکول کرد؟چنین تصوری که شما مکتوب کردید، ناشی از عدم شناخت دقیق‌تان از فضای سیاسی خارج کشور و همچنین عدم اندیشیدن به ره‌یافت و ارائه آن برای مبارزه با 57 است. یعنی همه‌ی آن‌چه که به انقلاب مربوط است، از نظام برآمده از آن یعنی جمهوری اسلامی تا مجاهدین خلق. این عدم شناخت از فضای سیاسی، مغلطه‌ها و تعمیم‌های بی مورد و عدم ارائه‌ی روش و ره‌یافت را می‌شود در نوشته‌های دیگرتان هم دید. برای مثال در نوشته‌‌ای تحت عنوان «چرا با براندازی مخالفم؟» نیز این خطاها را می‌بینم.

ادامه دارد...

https://t.center/chshmeiran
ملاحظاتی در باب مواضع بابک مینا در کانالش؛

تذکر: متن به مرور تکمیل می‌شود.

https://t.center/chshmeiran
ایراندوستیِ_ما_و_اندیشۀ_دکترجواد_طباطبایی_فرخنده_مدرّس.pdf
211.8 KB
«ایراندوستیِ» ما و اندیشه دکترجواد طباطبایی
نوشته‌ی بانو فرخنده مدرس گرامی.

https://t.center/chshmeiran
بازنشر یک استوری در مورد استراتژی اسرائیل در حوزه‌ی عراق و سرمایه‌گذاری روی اقلیم کردستان. این استراتژی رو به شکست است. در مورد آن بیشتر خواهم نوشت.

https://t.center/chshmeiran
سوم شهریور و اشغال ایران به‌دست قوای متفقین، یکی از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ معاصر ماست.

آن تاریخ منشاء بسیاری از مسائل و معضلات مختلف ایران، مخصوصا در عرصه‌ی سیاست، اندیشه‌ی سیاسی و روشنفکری است. ایجاد شکاف در مسیر تکوین دولت مدرن و عقب‌نشینی دولت ایران از دستاوردها و اعمال دولت رضاشاه، از جمله در حوزه‌ی املاک، خوانین و روحانیت و اسلام سیاسی، تحول در سیاست بین‌المللی و همچنین معضلات سیاسی و حقوقی از جمله معضل آذربایجان و مهاباد، بحران جبهه ملی و مصدق و ملی شدن نفت، و البته تحول و تغییر پارادایم در روشنفکری ایران، از مهم‌ترین اثرات آن تاریخ شوم‌‌اند. برای اتفاقات مختلف ایران پس از آن تاریخ، حتما باید این اثرات و وجوه مختلف‌ش بررسی شود. برای مثال باید توضیح داده شود که چگونه در پس شکافی که میان سیاست‌های حکومت رضاشاه با اوایل حکومت آریامهر به وجود آمد، جریان‌های اسلامی شیعی با قدرت در سیاست ایران ظهور کردند و اثرات خود را برجای گذاشتند. باید توضیح داده شود که چه شد ما از متفکران سیاسی‌ای که مبتنی بر منافع ملی ایران کار می‌کردند به افرادی در جریان‌های سیاسی_چریکی ایران که با مفاهیمی چون امپریالیسم در ستیز بودند و مبتنی بر آن فعالیت می‌کردند، رسیدیم. اگر روزی روشنفکران ما دغدغه‌ی دولت کارآمد و قدرتمند را داشتند، پس از آن تاریخ، فضای روشنفکری ایران در اختیار و انحصار افرادی قرار می‌گیرد که یا می‌خواستند مفهوم دولت را در ایران بزدایند یا آن را به به شوروی یا هر آن‌جا که خاستگاه ایدیولوژی‌شان بود، بفروشند.
این موارد و بسیاری دیگر را در آینده از دیدگاه خودم شرح خواهم داد تا اهمیت سوم شهریور 1320 را بیشتر نشان دهم.

https://t.center/chshmeiran
یک نکته در مورد فترت، مصدق و شاه؛

مجلس هفدهم از ابتدا ناقص بود. یعنی در مجلس ما باید با ۱۳۶ نماینده روبرو می‌شدیم که تنها ۷۹ نماینده موجود بودند. در آن میان اکثریتی هستند که طرفدار مصدق‌اند. از ۷۹ نماینده مجلس، ۵۲ نفر آن‌ها در اواخر تیرماه استعفا می‌دهند. تعداد باقی مانده نماینده‌ها، ۲۰درصد جایگاه‌های مجلس هم نیست. مجلس در این هنگام به تعطیلی عملی می‌رسد. تنها نام او باقی می‌ماند و کاری نمی‌تواند انجام دهد. این‌جا شروع دوره‌ی فترت است. فترت مجلس را نباید برابر با انحلال کتبی و رسمی مجلس قرار دهیم. بنا به عرف سیاسی در ایران، فترت به‌معنای تعطیل شدن مجلس به هر طریقی‌ست. برای مثال در مسئله‌ی مجلس سوم که ایران به اشغال کشورهای جنگ جهانی اول درآمده بود، با دور و پراکنده شدن نمایندگان؛ آن مجلس به‌شکل عملی از بین می‌رود درحالیکه به‌شکل رسمی همچنان موجود بود. در آن زمان ما به‌مدت هفت سال با فترت مجلس روبروایم که احمدشاه قاجار 14 کابینه را نصب می‌کند که شامل 11 -نخست‌وزیر عزل شده- است. بنابراین عزیزان دل، محمدرضاشاه پیش از آنکه مصدق دست به انحلال مجلس بزند، می‌توانست او را عزل کند. یعنی دوره‌ی فترت از اواخر تیرماه شروع شده بود.

https://t.center/chshmeiran
یکی از بزرگترین حسن‌های جنبش مشروطه 1285 این بود که ما ضرورت گذار از دولت پیشامدرن قجری به دولت مدرن در شکل مطلقه آن را فهمیدیم. تصور می‌کنم که اگر تجربه مشروطه نبود، از دل خلأهای آن، رضاشاهی، چنان ناجی بیرون نمی‌آمد و همچنین منورالفکران ما نیز به آن ضرورت پی نمی‌بردند.
بیاید مشروطه و میراث آن را -همانگونه که آریامهر فقید وصیت کرده‌اند- گرامی بداریم و احیا کنیم.

https://t.center/chshmeiran
فصل‌چهارم‌_ـ_نخستین‌_رساله‌_در_اصلاح‌_نظام‌_حقوقی‌_ـ_دکتر_جواد_طباطبایی.pdf
1.5 MB
فصل‌چهارم‌ / نخستین‌ رساله‌ در اصلاح‌ نظام‌ حقوقی‌ / دکتر جواد طباطبائی

https://t.center/chshmeiran
ترور اسماعیل هنیه در پایتخت ایران و مرکز تجمع نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی توسط اسرائیل، کم‌ترین هزینه را برای اسرائیل دارد. اگر این اتفاق در هرکجای دنیا غیر از خاک ایران رقم خورده بود، هزینه‌های بسیار زیادی برای اسرائیل داشت. تصور کنید هنیه در قطر ترور می‌شد. قطر توانایی ساخت هجمه علیه اسرائیل را در سطح جهانی داشت. دلایلم برای این حرف بسیار ساده است. قطر در منطقه بارها نقش میانجیگر و ایجابی ایفا کرده و عدم احترام به خاک او، در سطح بین‌المللی اثرات منفی زیادی دارد، مخصوصا برای اسرائیل که برخی کشورها منتظر یک اشتباه از او هستند تا در سازمان ملل و عرصه‌ی جهانی علیهش موضع‌های شدیدی بگیرند.
جمهوری اسلامی اگر توانست در مسئله جنگ اخیر حماس با اسرائیل، تا حدی در عرصه بین‌المللی و به کمک گروه‌های چپ و ووک، خود را بالا بکشد و در جاهایی اسرائیل را دور بزند و حتی مچ او را بخواباند، یا حتی در آمریکا درون معترضان دانشجویی اغلب مهاجر نفوذ وسیعی کند، در این یک مورد دیگر توانایی خود را از دست داده است. از خود بپرسید جمهوری اسلامی که در خاک ایران توانایی دفاع از دانشمندان هسته‌ای را نداشت و بعد ترور آنان نیز نتوانست کاری انجام دهد، آیا می‌تواند در مواجهه با کشته شدن یک تروریست در خاک ایران، کاری انجام دهد؟ بسیار واضح است که نه. از جوانب دیگر، کشته شدن هنیه اثرات بزرگی بر جنبش‌های تروریستی و اسلام‌گرای منطقه دارد. اگر پایه را بر زدودن منطقه از بازوهای جمهوری اسلامی بگذاریم، باید منتظر مواجهه نظامی بزرگی در آینده، برای ضربه‌ی نهایی به خطوط تروریسم اسلامی باشیم. هرچند به‌عقیده‌ی من این جنگ درون خاک ایران، در حد همین ترورها خواهد ماند، اما بازوهای‌ش با این منطق کم کم به عقب رانده می‌شوند. اما اگر پایه را صرفا بر پاکسازی محور اصلی حماس بگذاریم، اسرائیل روش هوشمندانه‌ای را انتخاب کرده است. او می‌خواهد در سطوح بالا با پاکسازی عوامل اصلی حماس، آن را از بالا تضعیف کند و در نهایت بدنه‌ش را طی چند ضربه به نابودی بکشاند. اما این قسمت از آن جهت هوشمندانه‌ست که هم اثرات منفی بسیار محدودی به‌نسبت جنگ مستقیم و وسیع برای او داشته و هم می‌تواند حامیان این جنبش را در سطح کوچکی از حمایت نگه دارد. برای مثال پاسخ و مواجهه حمایتی جمهوری اسلامی به ترور هنیه بسیار کوچک‌تر و ناچیز خواهد بود در مقابل مواجهه او با جنگ رودررو و وسیع اسرائیل با محور مقاومت. حتی به لحاظ امنیتی_اطلاعاتی هم هوشمندانه‌ست. تقریباً می‌شود گفت که هرکسی امروز به حفرات نظام در این جنبه آگاه است. اما این‌بار وضعیت از دفعات پیش اندکی متفاوت‌تر بود. تهران یکی از امنیتی‌ترین روزهای خود را به دلیل حضور سیاست‌مداران متعدد کشورهای دیگر تجربه می‌کرد و اسرائیل با این وضعیت نیز توانست هنیه را ترور کند. این اتفاق جز این‌که حقارت بزرگی برای جمهوری اسلامی بود، ناتوانی سدهای امنیتی نظام را هم نشان داد. ناتوانی در ردگیری خطرات احتمالی در شرایط حساس. این اتفاق از جهتی پیام بزرگی برای تروریسم اسلامی داشت. اسرائیل این را یادآوری کرد که شاید بنا به مسائل بین‌المللی و نظامی و حتی اقتصادی، نتوانم با جمهوری اسلامی وارد جنگ گرم و همه جانبه شوم یا به هسته‌ی اصلی آن ضربه‌ی محکمی در خاک او بزنم، اما می‌توانم رهبران گروه‌های متحد و محور مقاومت را در خاک ایران هدف قرار دهم. چنین پیامی به مثابه‌ی این است که برای غلبه در عرصه‌ی قدرت، لازم نیست با نقطه‌ی اصلی قدرت مقابل؛ یعنی جمهوری اسلامی به‌شکل مستقیم بجنگم، بلکه می‌توانم ابتدا کناره‌های آن نقطه را -آن هم نه در جنگ وسیع- هدف قرار دهم و قدرت را به نمایش بگذارم. اسرائیل در این بخش بسیار هوشیار است. اما همچنان معتقد هستم که در برخی وجوه مواجهه با ایران و نه صرفا جمهوری اسلامی، دچار سردرگمی بود. اینکه این سردرگمی را رفع کرده است یا نه، در آینده و شاید در همین روزها مشخص شود.

https://t.center/chshmeiran
چشم پادشاه
در مجله‌ای موسوم به "ایران بزرگ فرهنگی"، مقاله‌ای از فیلسوفِ آلمانی هِردِر ترجمه شده است که در آن مترجم عنوان را از سرزمینِ پدری به سرزمینِ مادری تغییر داده است و بعد برای اثبات در یادداشت‌های پایانی متن چنین نوشته شده: "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین…
🔴 فارغ از اینکه این ادعا که "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین مادری » را به کار میبریم تا «سرزمین پدری» و این به دلیل رسوب پدرسالاری یا مادرسالاری در منشأهای زبان است." را چه کسی ثابت کرده و اگر هم بیشتر است، از کی بیشتر بودن به معنای حقانیت است و فارغ از اینکه این "ما"ی مجله به کی برمیگردد و مترجم (آقای اشکان امیدوار کی‌اند؟)، بگویم که به جای این همه تلاش و مجاهدت بیجا کافی بود اندکی تامل گردد که Fatherland یا سرزمین پدری به معنای مذکر و مرد و پدر بودن سرزمین نیست که بگوییم در فرهنگ ایرانی نه به واسطه دو نقاشیِ دورۀ پهلوی، که به واسطۀ سپنتاآرمئیتی یا سپندارمذ ایزدِ زمین، زمین جنسیتی زنانه و نقشی مادرانه دارد و آسمان مردانه و پدرانه. قضیه به این سادگی حل میشود که بدانیم "سرزمینِ پدری" یعنی سرزمینی که از پدر به ما رسیده. یعنی ملکِ پدری، یعنی خانۀ پدری.

تاکید بر سرزمینِ پدری یعنی تاکید بر میراث و از آنجا که باز بر خلافِ ادعای مترجم، فرهنگ ایرانی و زبان فارسی هیچ نشانۀ خاصی از مادرسالاری نشان نداده که قائل به میراث از مادر شویم، نتیجه می‌شود که عزیزان کلا ره به خطا رفته‌اند. حتی حدس می‌زنم کلا این مقاله را از مرحوم مغفورِ هِردِر بیچاره انتخاب کرده‌اند تا ثابت کنند که بر خلافِ غربِ پدرسالار، ما مادرسالاریم!

جالب اینکه در اسطوره‌شناسی غربی نیز ایزدِ زمین گایا، در یونان و Terra Mater در روم زنانه است و اصطلاح Mother Earth معادل انگلیسی آنها و هیچ تفاوت تعیین‌کننده‌ای در این زمینه بین ایران و غرب نیست و ما ایرانیان مبتکرِ زنانگی زمین و سرزمین نیستیم و فمنیسم از ایران نیاغازیده است. نتیجه اینکه اگر جوگیری‌های سیاسی دو سال پیش فروکش کرده باشد، امیدوارم به زبان و فرهنگ خود و دیگران رحم کنیم و اجازه بدهیم که همچنان میراث و ارث در شکلِ مفهومی و تاریخیِ خودش (و نه البته در حقوق عینی) امری پدرتبارانه بماند. از این رو اگر عزیزان اجازه بفرمایند ایران، سرزمین پدریِ ماست. یعنی میراث ماست. این تناقضی با اینکه "ایران" مادرِ ماست و آن را مامِ میهن و ایران‌بانو می‌نامیم و نام دخترانمان را ایران می‌گذاریم ندارد. نیز، هیچ ربطی به اختلاف فرهنگی هم ندارد. تا جایی که می‌دانم جنسیتِ فرانسه هم برای فرانسویان زنانه است و نمادِ مدرن‌اش هم شمایل یک خانم به نام ماریَن. اما همین فرانسویان به کشورشان به مثابه یک ملک و دارایی متعلق به ملت میگویند patrie که از pater لاتین به معنای پدر می‌آید.

از این رو در بحثِ فلسفی-سیاسی که سخن بر سرِ میراثِ ملی است، اصطلاح مناسب همان سرزمینِ پدری هماهنگ با همه زبانهای متمدن خواهد بود.

ناگفته نماند که Motherland یا Mainland یک مفهوم جغرافیایی دیگر است که ربطی به بحث فلسفی ندارد و برای اشاره به بخشِ اصلی یک کشور در برابرِ جزایرِ اقماریِ تابعۀ آن کشور گفته می‌شود.
در مجله‌ای موسوم به "ایران بزرگ فرهنگی"، مقاله‌ای از فیلسوفِ آلمانی هِردِر ترجمه شده است که در آن مترجم عنوان را از سرزمینِ پدری به سرزمینِ مادری تغییر داده است و بعد برای اثبات در یادداشت‌های پایانی متن چنین نوشته شده: "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین مادری » را به کار میبریم تا «سرزمین پدری» و این به دلیل رسوب پدرسالاری یا مادرسالاری در منشأهای زبان است. در لاتین، وطن با پدر گره میخورد و در زبان فارسی با مادر. لذا ما از گرته برداری می پرهیزیم و از اینجا به بعد از کلمۀ «سرزمین مادری » و گاهی «مام میهن » استفاده میکنیم.

نیز برای اثبات حقانیتِ سخن دو نقاشی از دورۀ پهلوی هم نیز به صفحه پیوست شده تا ثابت شود که سرزمینِ پدری در فارسی غلط و سرزمینِ مادری درست است.

نقد در ادامه ...
«خدمت_به_میهن»_سنت_روشنفکری_دوران_رضاشاهی.pdf
234.8 KB
«خدمت به میهن» سنت روشنفکری دوران رضاشاهی / گفتگوی فرخنده مدرّس با استاد احسان یارشاطر

https://t.center/chshmeiran
More