🎯 تو را با سفارتخانهها چهکار؟🖊 محمدرضا صادقی▫️ مرقومهٔ آخرت صبح رسید. بچهمچهها هم همگی خوبند، و از خبرهای داغ اینکه برندهٔ جایزهٔ جلال در پست اینستاگرامیاش که بعدتر حذف کرد، نوشته بود که امید داستاننویسی ایران، محمد طلوعی، برای چاپ مطلبی در شمارهٔ هشتم مجلهٔ ناداستان «انگار هم دویست و هفتاد میلیون تومانِ آن زمان [سه سال و نیم پیش]، از سفارت خارجی گرفته و خورده»!
▪️ گویی شاکی است که چرا به اعتبار سردبیری مجله، تکخوری کرده و حقالسهم مدیرمسئول را نداده؟!
▫️ و مضحکتر مواجههٔ مخاطبان ادبیات داستانی این مُلک است که همگی در عین اطوار فرهیختگی و کتابخوانی و این قبیل که «وه! مسکوب چه جذاب است!» و آلن دوباتنِ جان فلان گفت و آقای فردریش نیچه اینطور فرمود و بَه بَه از نوشتههای موراکامی؛ چنان مسخ شدهاند که هیچکدام حتی براشان سؤال نمیشود که چرا یک نویسنده بایستی از فلان سفارت خارجی آن مقدار هنگفت برای چاپ مطلبی بگیرد و چراییتر اینکه چگونه است که نویسندگان مثلاً آزاده و روشنفکران و اهالی صنعت نشر و ادبیات این مُلک و ملت، از این کار نهتنها ننگ ندارند که حکماً مایهٔ فخر و مباهاتشان است که با سفارتخانهها ارتباط وثیقی دارند و پای ثابت مهمانیهایشان هستند و هرکه جز آنهاست، در زمین حکومت بازی میکند و از ما نیست و پس بایستی مأمور خواندش و الخ؛ چنان که میدانی که چنین کردهاند و خواهند کرد.
▪️تمام اینها مرا یاد ایام نوجوانیام انداخت که بهواسطهٔ نظامیگری پدرم در ارتش، آلاخونوالاخون این شهرک و آن شهرک و اینجاوآنجا بودیم و تهش اگر در جمعی، میفهمیدند که پدرم یک نظامی است، به چشمی دیگر بهم مینگریستند و از قضای روزگار اگر کس دیگری در جمع، پدر و مادرش جزو مدیران دودرهباز فلان بانک و ادارهٔ دولتی بودند و در شمال شهر خانه و کاشانه داشتند و اطوار مهمانی و ترهات شبهسیاسی بهم میبافت، در نظرشان جایگاه و مرتبت والایی داشت و ما که همیشهٔ خدا آموخته بودیم وطن، در هر حالی، وطن است و نبایستی به کسی و چیزی فروخت، در بهترین حالت مظنون درجهٔ اول طرفداری از حکومت!
▫️القصه که جماعت نویسندهٔ آزادیخواه، کلمات را از جیب چپ به راستشان صدقه میدهند و تا وقتی پول از سفارتخانهها میرسد، براشان چه اهمیتی دارد که محصولشان برای مخاطب و مردم، حماقت و وقاحت و گدایی بار بیاورد؟
▪️حکایت این مخاطبان هم حکایت همین آقایان است کاه را به چشم دیگران میبینند و دسته بیل را به کون مبارک نمیبینند.
▫️برایشان جای تعجب این است که چرا نهاد امنیتی پرونده تشکیل داده؟ انگار تا پیشازاین چنین نبوده و حالا یکباره مُد شده! و هیچکس به این نمیپردازد که چرا طلوعی از سفارتخانهای پول گرفته و سود آن سفارتخانه چه بوده و اصلاً چرا ادبا و نویسندگان و هنرمندان مثلاً آزاده بر سرِ رفتن به میهمانیها و مجالس سفارتخانهها باهم رقابت دارند؟!
▪️انگار کن جوانکانی را که با دیدن تصویر نیمهبرهنهای به خود مشغولاند؛ جماعت صبح و شام ضمن اشعار اخوان و شاملو و فروغ و نثرهای مسکوب و براهنی و دیگران با خود ور میروند و دریغ از ذرهای تأثر از بینش و جرئت و شجاعت که بپرسند ای آزاده، تو را با سفارتخانهها چهکار؟ بر سر دیگ پلو نشستهای که چه؟!
▫️حال هی بهم بگو که بنویس و منتشر کن، برای که؟ برای جماعتی که حتی در حد یک توییت جرئت گفتن و پرسیدن ندارند؟!
▪️به قول هدایت (یکی دیگر از کسانی که حضرات کتابخوان باهاش به استمنا مشغولاند) در نامهاش به شهید نورایی: «آخرش غواسق جسمانی بر ربوبیت سبحانی غلبه میکند.»
▫️تمام ماجرای مخاطب مثلاً اهل کتاب و فرهنگ این مُلک همین است و مگر یک ملت جز این برای ویرانی خود چه لازم دارد؟!
▪️بگذریم، از حالوروز خودت بیشتر برایم بنویس...
ــــــــــــــــــــ
🗞 مطالب ناداستان شمارهٔ ۸:
★
t.me/AtLeastFiles/43📔 سفرنامهٔ میرزا فتاح خان گرمرودی:
★
t.me/AtLeastFiles/44📂 دو مطلب دربارهی واژهٔ «ناداستان»:
★
t.me/AtLeastLiterature/28★
t.me/AtLeastLiterature/214🖇 یک گفتگو: «از حزب چای تا کارمندان ادبی و ناداستان»
★
t.me/AtLeastLiterature/390📇 وقتی از جنس فیک صحبت میکنیم چه از چه صحبت میکنیم: مورد مجلهٔ ناداستان
★
t.me/AtLeastLiterature/392📝 نشانی کانال نگارندهٔ مطلب:
📍 t.center/manoochehriat📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature