یک
#جهان_روایت از
#نیایش زن جوان پنهانی برای دعا به آتشکده آمد . او هرگز تصور نمی کرد دیگر روی آتشکده را نبیند . از زمان
#سدره_پوشی تا آن روز ، تمام امیدش به نیایش های گاه و بیگاه و پنهانی در آتشکده ی
#کشوین بود. چشمهایش را بست ،زمزمه کرد و به خواب رفت .
انگار دنیا جابجا شده بود ... از هیزم صندل و آتش خبری نبود ... ناگهان نوایی در گوشش پیچید:« حی علی الفلاح»
سراسیمه اطراف را نگاه کرد مردی فریاد زد : به فرمان
#هارون_الرشید بر مخروبه های آتشکده ،
#مسجد_عتیق ساخته شد تا
#قزوین مفتخر باشد به داشتن یکی از قدیمی ترین مساجد ایران !
زن بر خود لرزید . چه بر سر نجواهایش آمد همه با آتش به خاکستر نشسته ناپدید شد ... از هوش رفت ..
صدای تاخت و تازه اسبان مغولی از دور و اطراف به گوش می رسد .زن لنگ لنگان خودش را به پشت مخروبه ها میرساند و پنهان می شود . یکبار دیگر آتش اما این بار به دست مغولان بر دل
#جامع_کبیر ، مسجد عتیق را ویران و متروکه ساخت.
مثل یک رویا دوران به دوران بر آستانه زیارت ، عتیق کهن مرمت میشود . از نقش و نگاره های
#سلجوقی تا هنر
#صفوی و پاسداشت
#قاجاری اما یک چیز برای زنی که دلی دردمند دارد در تمام اعصار یکی است و آن نیایش است .
با هر ریزش و هر مرمت نقش و نگار ها و اسم ها و حکام تغییر کردند اما نیایش در آن جغرافیا همیشگی و مستدام است .
@eghlimap