صبحانه مادر طبق شاهانه ای است که در هیچ جای جهان پیدا نمی شود. طعم دستان زنی را دارد که زندگی اش را ، همه زندگی اش را وقف بودن تو کرده است . صبحانه مادر در هیچ هتل پنج ستاره و هیچ رستوران پرستاره ای پیدا نمی شود. چون طعم دستان مادر یگانه است ! @eghlimap
در برابر ارگ بخارا که می ایستی درهای شهرقصه به روی تو باز می شود! از خودت می پرسی واقعا هزار و یکشب متعلق به بغداد است ؟ رابطه بغداد و بخارا چیست ؟ درست مثل وقتی در ریگستان ایستادی و از خودت می پرسی رابطه سمرقند و شیراز چیست؟ در همان چند ساعت ده ها عاشقانه از بخارا در ذهنت خلق میکنی! بخارا شهر عاشقانه های بی وقفه است. @eghlimap
درخیابان های بخارا منتظر ماشین بودیم. تاکسی یاندکس توقف کرد.ازبکی پرسید:کجا می روید تا انگلیسی جواب دادیم ،چککرد روسی بلدیم!آخر فهمید ایرانی هستیم. گفت تاجیک است ، برایمان تا مقصد معین گذاشت و در پایان گفت : «مسأله اصلا پول نیست. مهمان هستید» بدون آنکه کرایه بگیرد، با لبخند رفت. @eghlimap
#سمرقند سمرقند و ثمرقندش قندش فارسی قندش تبار جدا مانده ماست سمر قند ثمرقندش جوانی از زرافشان و آن دیگری از مزارشریف عاشقی از ولایت شاهی مردون و مجنونی از توس است! @eghlimap
معماری گور امیر رعب آور و شکوهمند است هر لحظه منتظری امیرتیمور، لنگ زنان از یکی از درها وارد شود ! از صفت لنگ نمی دانم چقدر برای توصیف وضعش و چقدر برای تحقیرش استفاده کرده اند اما در آرامستانش هیچ گوشه ای لنگ نمی زند! @eghlimap
چه کم دارم از گیاهی سبز؟ گیاهی سبز روییده در حاشیه جاده ریگستان چه کم دارم تا تکه سنگی باشم ، رنجور پشت نرده های میدان ریگستان چه کم دارم از کاشی های سرمه ای کاشی های آبی بر سر در مناره یا حتی دیوارهای ریگستان که روزی ، رهگذری از ایران به عشق تماشایم کند ! چه فایده انسانی باشم با گوشت و پوست و خون در جغرافیای ایران یا هر جای دیگر عالم و سمرقند را نفس نکشم!
هرگز باور نداشتم دیدار سمرقند این چنین اندوهگینم سازد ! هرگز باور نداشتم بخواهم گیاه ، سنگ یا حتی کاشی باشم ! @eghlimap
#سمرقند فکر می کنی اولین کسی که در ریگستان به من خوشآمد گفت که بود؟ الغ بیگ ؟ نه اشتباه می کنی ! غیاث الدین بود بله شاید در آن لحظات بازهم به ابداع اعشار یا محاسبه عدد پی فکر می کرد اما تکیه زده بر جای قاضی زاده رومی ستاره ستاره آسمان ریگستان را رصد می کرد. قصه ی غیاث الدین با همه ی قصههایی که تابحال شنیده ای فرق می کند ! قصه اش را یک آلمانی عاشق به نام پاول لوکی نوشته است ... قصه ای که مرا تا سمرقند کشاند . آنجا که حتی فرزندان شاهرخ گورکانی هم دانشمندان را ، محققین را ، اهل فضل را گرامی داشتند و ... غیاث الدین ، همه ی کودکی های من است او رویاهای مرا در باب ستاره شناسی ساخت حالا من اینجا در ریگستان در هوایش نفس می کشم ! @eghlimap
#آداب_سفر از یک جایی از سفر دیگر عکس و ثبت و ضبط برایم رنگ باخت بی شمار ، اماکنی که ثبت نمی کنم اما همه ی لحظات را در هرجا که هستم می بینم نفس می کشم ... سفر از جایی به بعد شد خودم مگر می شود دائم در آینه نگاه کرد؟ دوست داشتم ساعتها در سکوت فقط نگاه کنم . انگار که معانی تازه از چشم ها و گوش جذب می شدند... فهمیدم شات ورکورد جذب معانی را کم می کنند ،حداقل در من ! سفر شبیه قیامت است نه کسی را می شناسی و نه کسی تو را می شناسد تو با خودت و اعمالت مواجه می شوی @eghlimap
#سمرقند هرگز باور نمی کردم روزی سر از سمرقند دربیاورم ! سمرقند همه قند همه قند همه قند مردمانی شیرین تا می گویی ایران با شوق می گویند پدران کلان ما ایرانی هستند با حسرت می گویند ما فارسی می فهمیم اما ازبکی حرف می زنیم البته هستند کسانیکه به زیبایی فارسی زرافشانی ، گپ می زنند ! @eghlimap
دوستت دارم مثل یک قطعه شعر انقلابی از نرودا وقتی می خواهد هم از خنده ی دلچسب زنی بگوید و هم از سیاست ... دوستت دارم مثل انقلاب خنده ی زنی که نرودا را شاعری افسانه ای کرد! @eghlimap