مقالهای از سهیل سرگلزایی و محمدرضا سرگلزایی دربارهی ویژگیهای شاعرانهی سینمای محسن مخملباف با نگاه به دو اثر سکس و فلسفه و نوبت عاشقی در سینما ایرانیکا (نشریهی سینمایی انستیتو ایرانشناسی دانشگاه تورنتو) منتشر شده است؛ در صورت تمایل میتوانید مقاله را از لینک زیر مطالعه بفرمایید.
https://cinema.iranicaonline.org/article/15363-2/
چکیده
محسن مخملباف (متولد ۱۹۵۷) فیلمسازی انقلابی است. انقلابی به تمام معنا! او در ۱۷ سالگی یک انقلابی سیاسی بود و به این دلیل پنج سال در زندان بود. مخملباف در زندگی ارزشی و معناجویانه نیز علیه خودش و باورهایش انقلاب کرد و از چهارچوب باورها و ارزشهای مذهبی و ایدئولوژیک خود خارج شد و به جهان ارزشهای انسانی و اخلاقی کوچ کرد. نتیجهی این انقلاب درونی در سینمای او متجلی شد؛ هم از منظر محتوا و هم از منظر فرم. فیلمهای شبهای زایندهرود- ۱۹۹۰ و نوبت عاشقی- ۱۹۹۱ فیلمهایی ساختارشکن در فضای ایدئولوژیک پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران بود. هر دو فیلم مورد حمله قرار گرفتند و توقیف شدند. نتیجهی هجرت درونی مخملباف نیز در هجرت او از ایران متجلی شد. او از سال ۲۰۰۱ نتوانسته در ایران فیلم بسازد. همین ساختارشکنی سینمای او را از سینمای سرگرمیساز و مرسوم ایران جدا میکند و جنبههایی شاعرانه و گاه آوانگارد به سینمایش میبخشد.
فیلم نوبت عاشقی- ۱۹۹۱ و فیلم سکس و فلسفه- ۲۰۰۵ موضوعی مشترک دارند: عشق و دغدغههای فلسفی، اولی در ایران ایدئولوژیزدهی پس از استقرار حکومت دینی به عنوان چهارچوبشکنی اخلاقی دیده شد و جنبههای عمیق فلسفی آن نادیده گرفته شد ولی دومی در تاجیکستان ساخته شد و از آنجا که در زمان ساخت آن مخملباف به فیلمسازی جهانی و فراملی تبدیل شده بود وجه فلسفی آن روشنتر دیده میشد.
در این مقاله، هم روایت فیلم از حیث ادبیات نمایشی مورد بحث قرار میگیرد، هم فرم سینمایی و در نهایت به تحلیل محتوایی این دو فیلم با خوانشی روانکاوانه و اگزیستانسیال میپردازیم تا ابعاد شاعرانه و نمادگرایانهی سینمای مخملباف را ملموس و واضح کنیم.@drsargolzaei@szcafe