کانال فوق مجرای ارتباط فعال مدیریت «مجموعه اجتماعی، فرهنگی، آموزشی اندیشه نوین» با شما مخاطبان گرامی خواهد بود و از این راه تغییرات و اطلاعیه های مهم مجموعه به آگاهی شما خواهد رسید.
📌با موضوع: خواستگاری که سالها پیش رد کردم شغل مناسبی پیدا کرده و میخواهد برگردد
چند سال پیش تو دانشگاه با یه آقایی آشنا شدم که شدیدا بهم علاقه مند شده بود. اون موقع هر دو دانشجو بودیم و شرایط ازدواج نداشتیم.
اگر هم می اومد خواستگاری چون دانشجو بود خانواده ام قبول نمیکردن. در مدت زمانی که با هم حرف زدیم بارعایت همه خطوط قرمز بود، نذاشتم تبدیل به دوستی بشه. اماخوب بهم علاقه داشتیم.
اون موقع من اصرار داشتم که به خانواده ام بگم و اون آقا قبول نمیکرد چون شرایطش رو نداشت. خواست که ارتباط مون تایکی دو سال بعد که بتونه بره سر کار قطع نشه، اما من قبول نکردم و ارتباط رو تموم کردم. ولی هنوز منو فراموش نکرده،گاهی وقت ها پیام میده اما جوابش رو نمیدم.
متوجه شدم مدتیه که مشغول به کار شده و مشکل کارش حل شده. میدونم که اگه ازش سراغی بگیرم حتما برای ازدواج اقدام میکنه.
ولی میترسم ٫به نظر شما آیا من در گذشته تصمیم درستی گرفتم؟ و آیا اگه الان ازش بخوام دوباره برگرده کار درستی کردم؟
من یه دختر ۲۷ ساله هستم اخیراً خواستگاری برام اومده که خیلی زیاد بهشون علاقه دارم به حدی که واقعاً نمی تونم بدون ایشون زندگی کنم .
ولی متاسفانه من یه عیب ظاهری دارم که باعث ترس و نگرانیم از ازدواج با این آقا شده . متاسفانه من پای پرانتزی دارم و چون سنم بالاست هیچ درمانی روش جواب نمی ده به جز جراحی.
که خب هزینه ش رو ندارم و از عمل هم میترسم. خواستگارم از این موضوع اطلاعی نداره ، چون من همیشه ازشلوار گشاد استفاده میکنم .
ایشون از همه لحاظ عالی هستن و هیچ عیبی ندارن و احساس میکنم اگه باهاش ازدواج کنم یه جوری سرش رو کلاه گذاشتمو تا آخر عمرم عذاب وجدان دارم
شاید اگه بخوام بچه داربشم حتماً بچه هم پاهاش پرانتزی می شه. خیلی از خودم بدم میاد لطفاً اگه راهکاری دارین بهم بدین.
دختری هستم بالای 20 سال ، تک فرزندم و از صبح تا شب توخونه ام ، پدرم همش سرکاره ، مادرم هم همش خوابه، نه دوستی دارم نه خواهر و برادری . خودمم و خودم ، افسردگی شدید دارم ، چند دوره هم قرص مصرف کردم اما خوب نشدم.
پیش مشاور هم رفتم ولی فقط به حرفام گوش میداد و هیچ کمکی بهم نکرد.رابطه خوبی هم با فامیل و بستگانم ندارم چون فقط معاشرت باهاشون آزارم میده و دوری ازشون برام بهتره ، از دانشگاهم به دلیل وضع بد مالی انصراف دادم
یه مدتی تو یه فروشگاهی فروشندگی کردم . اخیرا یه خواستگاری دارم که فکر میکنم نمیتونم باش کنار بیام و با ازدواج با من بدبخت میشه. جوون خیلی خوبیه و صاحب همین فروشگاهی که توش کار میکردم بهم معرفی کرده.
ولی من به خاطر مشکلاتی که تو زندگی داشتم فکر میکنم باعث بدبختی این پسر میشم چون واقعا پسر خوبیه و لیاقتش زندگی با دختر شاد و سرزنده ست نه من که افسرده و تنهام و اینقدر تو تنهایی خودم غرق شدم که نمیتونم کسی رو کنار خودم به عنوان همسر بپذیرم.
ما دو خواهریم و برادرم تک پسر هست و ۲۶ سالشه. تو دانشگاه با یه دختر خانمی آشنا شده و خوشبختانه خانواده دخترخانم هم خانواده خوب و سرشناسی هستند ولی نکته ای که وجود داره و یه کم باعث نگرانیم شده اینه که این دختر خانم هم تک دختر خانواده ست و دو برادر داره.
داداش خودم چون تک بوده تو خانواده خیلی مورد توجه بوده و چون با دو تا دختر بزرگ شده بعضی حرفاش یا کاراش شبیه دختراست.
و نمیدونم که شرایط اون خانم تو خانواده اش چه جوری بوده و آیا اگه اونم شرایطی شبیه برادر من داشته باشه ازدواج یه تک پسر با یه تک دختر میتونه موفق باشه؟
📌با موضوع: از تنهایی خودم لذت میبرم و دوست ندارم ازدواج کنم
میشه یه دختر جوون هیچ تمایلی به جنس مخالف نداشته باشه ؟ به نظرتون این طبیعیه؟
من از دوران بلوغ تا الان که بیست و یک سالمه هیچ وقت هیچ حسی نسبت به پسرها نداشتم. و تمایلی هم به ازدواج ندارم .
در ضمن اینم بهتون بگم که از نظر ظاهری هیچ مشکلی ندارم وحتی آزمایش هورمونی هم دادم که کاملا طبیعی بوده ولی نمیدونم چرا هیچ تمایلی به ازدواج در من نیست. در واقع ازتنهایی خودم لذت میبرم و دوست ندارم ازدواج کنم.
الان دو تا مسئله فکرمو به خودش مشغول کرده اول اینکه آیا این عدم تمایلم به ازدواج میتونه غیر طبیعی و ناشی از یه اختلال روانی باشه؟
و مسئله دوم اینکه ممکنه بعدها وقتی سنم بالاتر رفت پشیمون بشم که چرا ازدواج نکردم و اون موقع دیگه خواستگاری نداشته باشم ؟
واقعا نمیدونم چکار کنم دارم خواستگارای خوبی رو رد میکنم ولی میترسم کارم اشتباه باشه و بعدا پشیمون بشم.
📌با موضوع: به خاطر تشکیل خانواده چقدر باید تحقیر بشم؟
یه دختر بیست پنج ساله هستم همه راه ها رو رفتم و دیگه خسته م ، به وقتش درسم رو خوندم بهترین دانشگاه رفتم و الان مشاغلم.
خواستگار سنتی زیاد دارم هر کدوم که پسر بیکار یا واقعاً شغل درست حسابی نداره یا واقعاً ظاهر بشدت وحشتناکی داره
یااختلاف سنی بالای ده سال دارن پیگیر خواستگاری میشن ومی خوان حتما ً بله رو بگیرن که مورد پسند من نیستن.
یه بارم از یه آقایی واقعاً خوشم اومد با این که از لحاظ مالی خیلی خیلی ضعیف بود حتی شهرشونم دور بود ولی من باز هم قبول کردم آخرش اومد گفت شرط ازدواج با من اینه بچه دارنشیم چون نابارور بودن.
باور کنید ظاهرمم خوبه قدم بلنده همه همکارانم میپرسن تو چرادیگه مجردی تو که همه چی داری ؛ماشین دارم شغل دارم باید چی کار می کردم که نکردم؟
شاید بگین صبر کن من با وجود مستقل بودن همیشه دوست داشتم ازدواج کنم مادر بشم واقعاً خسته ام از این شرایط، خواهش میکنم یه راهی پیش پای من بذارین.
🌺با سلام و عرض ادب خدمت همراهان عزيزم پيج ايسنتاگرامم با ۲۵۶ هزار ممبر هك شده و پيج جدید رو زدم تا بتونم برنامه لايوم رو باهاتون داشته باشم و مطالب رو در اختيارتون قرار بدم.
لطفا براي حمايت از پيج اين لينك رو در پيجتون به اشتراك بذاريد.🙏
📌با موضوع:معایب و مزایای ازدواج با یک فرد مشهور چیه؟
تصور کنید یه مجله ی رنگی به هر دلیلی علیه شما مطلب خلاف واقعیت و آزاردهنده ای کار کرده باشه ، هم زمان همسرتون چه وظیفه ای داره؟، و باید ازش خواهش کنید چه مواردی رو در قبال شما رعایت کنه؟
به دلیل اقتضای شخصیتت یهو هوس یه شهربازی یا حتی یه مسافرت ساده کنی، نمی شه حتی برای یه بستنی خوردن ساده که با بادیگارد بیرون رفت!
هر جا بخوایبری n هزار تا خانم دور همسرتون رو بگیرند و بخوان عکس بگیرن.شما چه حسی بهتون دست میده؟
حس خوبش اینکه من چه آدم تاثیر گذاریم که چنین شخص تأثیرگذاری رو جذب کردم! ولی واقعاً حس بدش چی؟ حس اینکه اون فرد از شما فاصله داشته باشه و به هر دلیلی به اون ها نزدیک تر بشه.
اونوقت در این شرایطی اگه شما اخماتون بره توهم و خلق تون حسابی تنگ بشه همین می شه خوراک مناسبی برای رسانههایی که چنین سوژههایی کارشونه!
من در این مورد واقعا به راهنمایی و کمک تون نیاز دارم!
🔰ارسال لینک بازپخش فیلم جلسه (دسترسی تا ۳ ماه پس از اتمام دوره)
💠✅ارائه گواهی معتبر از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری( قابل ترجمه رسمی و استعلام) مورد تایید دادگستری- ( امتیاز مهاجرتی ) -مورد تایید سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و بهزیستی و آموزش پرورش
📌با موضوع: چجوری بفهمم که به بلوغ ذهنی لازم برای ازدواج رسیدم؟
من یه دختر ۱۸ ساله ام که دوست دارم زودتر ازدواج کنم ولی میترسم که امادگیشو نداشته باشم، خانوادمم هم بهم دائمامیگن زوده و باید پخته تر شی و معیارات بعدا قراره تغییر کنن
ولی خودم با این نظر خانواده ام خیلی موافق نیستم چون من الان 18 سالمه و یه شناخت کلی از خواسته هام ، علایقم و مسیری که در آینده می خوام طی کنم دارم.
و هر قدر هم بخوام تغییر کنم بعید میدونم این کلیات تو ذهنم و روش زندگیم تغییر زیادی بکنه. این حرفها تبدیل شده به نشخوار فکری هر روز من و خیلی فکرمو به خودش مشغول کرده بهتون پیام دادم که بگم
از کجا میتونم بفهمم که به اون حد از بلوغ فکری و ذهنی رسیدمو امادگی ازدواجو دارم و معیارام معیارای درستین؟
📌با موضوع: الان متوجه شدم به پسری که قول ازدواج دادمعلاقه ندارم
دختری 25 ساله هستم ، یه خواستگاری دارم که شرایط خوبی داره یعنی مورد تایید همه ست حتی مشاور قبل ازدواجم که رفتم ایشونم این آقا رو تایید کردن .
من هم جواب مثبت دادم قرار بر این شده که یه ماه دیگه عقد کنیم. اما من ، در واقع خودم اصلا بهش علاقه ندارم و با این که میدونم خوبه و باهاش خوشبخت میشم اما هم دلم هم عقلم نمیخوادش .
از طرفی هم نمیتونم جواب رد بدم چون خانواده ام قبول نمیکنن. یه ترس و نگرانی دیگه هم از اینه که نکنه بعدا خواستگارهای بهتری داشته باشم و الان با ازدواجم فرصت یه ازدواج بهتر رو از دست بدم.
از طرفی دلمم نمی خواد این پسر رو از خودم برنجونم و ناراحت کنم واقعا نمیدونم چیکار کنم فقط میدونم اصلا دلم نمیخواد باهاش ازدواج کنم بنظرتون اگر بهش جواب رد بدم و جلوی خانواده ام وایسم کار درستی کردم؟
من حدود 6 ماهه که تصمیم به ازدواج گرفتم و به صورت سنتی و از طریق فامیل و دوستان به خواستگاری چند نفر هم رفتم.
اما تو یه ماه اخیر تقریبا همزمان رفتم خواستگاری 3 نفر و همه شونم بعد جلسه گفتن یه هفته تا ده روز وقت بدیندخترمون فکر کنه.
تو همین مدت باز رفتم خواستگاری یکی دیگه و اینجوری شد که الان بطور همزمان دارم به سه نفر فکر می کنم که ببینم ملاک های کدوم شون با معیارهای من بیشتر میخونه .
احساس میکنم این روش میتونه باعث مقایسه بین دخترا بشه و البته تصمیم گیری رو برای من سخت ترمیکنه .
حالا به نظر شما تا تکلیف یکی روشن نشده و جواب قطعی از یکی نگرفتیم درسته که به موردای دیگه فکر کنیم یا نه؟
دخترا چی ؟ اونا هم تا جواب یکی رو ندادن خوستگار جدیدقبول نمیکنن ؟
📌با موضوع:دختری که یکبار به من جواب رد داده دوباره خواستگاری کنم؟
من یه پسر 25 ساله هستم ، تو دانشگاه به یکی ازهمکلاسیهام علاقمند شدم ، دو ترم مونده بود درسمون تمام شه که بهش پیشنهاد آشنایی برای ازدواج دادم.
ایشون گفت در حد همون همکلاس بمونیم بهتره و من گفتم ما به غیر ازمسایل درسی تو دانشگاه شناخته دیگه ایی از هم نداریم بذار بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد بهم جواب بده ولی گفت من خودمو میشناسم ، میدونم نظرم عوض نمیشه.
الان دیگه در موردش فکر نمیکنم که اذیت شم برام عادیه ، فقط یه مدت کوتاهی زمان برد تا حالم خوب شد. ولی اخیرا تو شبکه های اجتماعی نظراتی از خانم ها خوندم که گفتن بعد از رد کردن یه خواستگار پشیمون شدن یا گفتن ای کاش اون آقا یه بار دیگه درخواستشو میگفت یا اینکه بعد یه مدت که به خواستگارم فکر کردم دیدم واقعا آدم بدی نبوده و من اون زمان سختگیری کردم.
راستش خوندن این حرفا از جانب خانوما باعث شده دوباره به اون خانم و پیشنهاد ازدواج دوباره فکر کنم. به نظر شما کار درستیه؟
📌با موضوع: به خاطر بیماری مادرم کسی حاضر نیست با من ازدواج کند!
من یه دخترم که از وقتی مامانم رو یادم میاد دچار بیماری اسکیزوفرنی بوده و من همیشه در حسرت سلامتی و محبتش هستم. الان ۲۸ سالمه تحصیلاتم رو ادامه دادم و شغلی دارم که از پس خود بر میام و مستقلم.
در طول این سال ها ، خواستگارایی هم داشتم ، خواستگارایی که وقتی موضوع مامان رو مطرح میکردم پا پس میکشیدن و کلا پشت سرشون هم نگاه نمیکردن یا بعضیا شون در مورد درمانش سوال میکردن و میپرسیدن نمیشه یه جوری خوب بشه؟
اما مشکل من به اینجا ختم نمیشه و اطرافیان و آشنایان هم به خاطر شرایطی که مادرم داره موردهایی رو معرفی می کنند که اصلا با من سنخیتی ندارند.
انگار من یه عیبی دارم که اگه کسی شرایط مادرم رو بپذیره هرکی باشه باید من قبول کنم . پس نظر من چی؟ من باید به خاطر بیماری مادرم از آرزوهام بگذرم ؟
کسی بگه تو رو به خاطر ویژگی های خودت نمیخوام راحت تر میپذیرم تا اینکه بگه منو به خاطر مادرم نمیخواد.
📌با موضوع: آیا برای یک خواستگار مذهبی معتاد بودن پدرمهمه ؟
دختری هستم 21 ساله ، مشکل من اینه که متاسفانه پدرم معتاده و اطرافیان و همسایه ها هم از اعتیاد پدرم باخبرن.
بنا هم ندارم اینو از خواستگارام مخفی کنم و حتی به یه خانمی هم که یه بار واسطه شده بود گفتم که به اون طرف بگه من همچین مشکلی دارم.
راستش برای خودم اصلا مهم نیست اگه تمام عالم هم اینو بدونن چون من زمین تا آسمون با پدرم فرق دارم ولی خونوادم کاملامخالف اینن که من اینو به خواستگارام بگم.
حتی یه بار یکی از همکلاسیهام بهم پیشنهاد ازدواج داد بهش اعتیاد پدرمو گفتم اونم گفت براش مهم نیست اما وقتی به خانواده ام گفتم مادرم بهم گفت بهشون بگو نیان چون آبرومونو بردی
اینم بگم که من نسبت به خونوادم و خیلی از فامیلا مذهبی به حساب میام ولی خونواده ام معمولین من برای ازدواج دنبال یه فرد مذهبیم و می خوام بدونم بنظرشما یه فردی که واقعا مذهبی و مهربون باشه این موضوع براش اهمیت داره؟
📌با موضوع: شرایط بد محیط کارم باعث شده نتونم به خواستگارام اعتماد کنم
خانمی هستم 28 ساله ، قضیه به محل کارم و یکی از همکارام برمی گرده یه خانمی که از نظر ظاهر پوشیده نیست و هم از نظر روابط با همکاران آقا هیچ قید و بندی نداره .
رفتارای این خانم باعث شده که نسبت به همه بدبین بشم و وقتی خواستگار میاد برام اولین سوالی که ازش می پرسم درباره روابطش با نامحرمه و متاسفانه اغلب هم بهشون برمیخور
همش به این فکرمی کنم که اگه یه روزی هم بخوام ازدواج کنم نمیتونم به همسر اینده ام اعتماد کنم. مثلا از کجا حرفشو باور کنم اگه بخواد اضافه کاری وایسه یا مثلا شب دیرتر بیاد خونه و بگه کار داشتم
چون متاسفانه تو شرکت مون آقایونی رو دیدم که تحت تاثیر رفتار همین مدل خانم ها قرار گرفتن و یه جوری رفتار کردن که انگار تعهدی به زندگی خانوادگیشون و همسرشون ندارن .
راستش با این وسواس فکری که گرفتارش شدم میترسم ازدواج کنم ممنون میشم راهنماییم کنید.
📌با موضوع: به خواست پدرم، خواستگار دلخواهم رو رد کردم ...
دختری هستم 32 ساله ، حدودا 5 سال قبل وقتی 27 ساله بودم تو یه نمایشگاه نقاشی با یه آقایی آشنا شدم و از همدیگه خوشمون اومد حدودا دو ماه بعد اون اقا اومد خواستگاریم .
اما پدرم حتی مهلت نداد ما با هم زیر نظرخانواده ها آشنا بشیم . من خیلی عاشقش بودم و اصلا نمیتونستم آینده مو بدون اون تصور کنم اما به خاطر احترامیکه واسه پدرم قائل بودم ردش کردم .
خیلی برام سخت بود ولی پدرم راضی به این وصلت نبود ، الآن چند سال میگذره و من ازهمه پسرا متنفرم ، چون هنوز کسی نتونسته جای اونو برام بگیره .
به خاطر همین می خوام مجرد بمونم چون خسته شدم ونمیتونم عاشق کسی بشم. میخوام برای ادامه تحصیل برم یه شهر دیگه و این بار هم پدرم مخالفه اما دقیقا به خاطر همین مخالفتش می خوام برم تا یه جورایی ازش انتقام گرفته باشم ومتوجه بشه دخترش داره سنش بالا میره و به عشقشم نرسیده وقراره احتمالا تا ابد مجرد بمونه و تنها باشه .
خواهر ۲۶ ساله و پسرخاله ی ۲۹ سالهی من از دوران نوجوانی به هم علاقه مند هستند.
هر دو موجه و عاقل،اما در این یک مورد شدیداً درگیر احساسات هستند وعلی رغم مخالفت خانوادهها خصوصاً پدر بنده به دلیلاحتمال بروز مشکلات ژنتیکی برای فرزند آینده شون،مصر به ازدواج با همدیگه هستن و حتی میگن حاضرند قید بچه دارشدن هم بزنند.
اما ما فکر می کنیم اینصحبتها از روی احساسات هست و ممکنه بعدهابخوان بچه دار بشن ، مشکل اینه که علاوه بر دخترخاله پسرخاله بودن، پدر و مادرهاشونم فامیل نزدیک هستند.
با مشاورهای که با پزشک داشتیم ایشون هم این ازدواج رو توصیه نمیکنند. و غیر از همین مسئله از هر جهت بهم میخورند و برای هم مناسبند. و به همین دلیل دو تا خانواده مستاصل موندیم و نمی دونیم چیکار کنیم ممنون میشم راهنمایی مون کنید.
آقایی هستم 43 ساله ، تقریباً دو سال ازطلاقم می گذره ولی من همچنان احساس خلا عاطفی دارم .به نظرم تو طلاق مردها خیلی شکنندهتر از خانوم هاهستن.
از طرفی نیاز شدیدی دارم تا یه نفر کنارم باشه و ازطرف دیگه ترس از ازدواج دارم. من بعد از طلاق خودم رو آنالیز کردم واقعاً نمی دونم توازدواج بعدی باید با خانومم چه رفتاری داشته باشم متاسفانه این روزها با یه بحث کوچیک کار به دادگاه میکشه.
من چند وقت پیش کار بدی کردم از رو ی کنجکاوی صفحهی جعلی ساختم و همسر سابقم رو دنبالش کردم اما صبح دیدم پیام داده برای چی با هزار تا پیج میای وقتی من قبول نمیکنم؟
اون دختر خوبی هست از همه لحاظ اما ما برای هم نبودیم .مثلاً من عاشق موسیقی سنتی؛ عاشق کله پاچه؛عاشق تاریخ؛ اما اون عاشق موسیقی پاپ عاشق پیتزا و... خلاصه سلیقههامون کلاًمتفاوت بود.
با همه این مسائل فکر میکنم باید دوباره ازدواج کنم امامیترسم به خاطر مسائلی که بهتون گفتم دوباره دچار مشکل بشم.