View in Telegram
نگاهی به رمان گدا از نجیب محفوظ ✍🏻#علی_تقی‌پور «چشم‌های خیره تو را می‌نگرند، حتی پیش از آنکه سلامت را پاسخ گویند..گردن پهن و ضخیم زنت در گریبان پیراهن سپیدش آشکار است..» ♦️راست‌ش وقتی داشتم رمان رو می‌خوندم، اوایل‌ش که راوی ناگهان تغییر می‌کرد، پیش خودم می‌گفتم لابد مترجم یا ویراستار اشتباهی کرده؛ خیلی عجیب و مبهن می‌شد یکجاهای. یکی از قشنگ‌ترین ویژگی‌های رمان همین چندآوایی عجیب‌شه نه اون چیزی که مترجم اول رمان نوشته. ♦️در هنگامی که شما دارید رمان رو از زاویه دید اول شخص مخاطب، یعنی عمر الحمزاوی می‌بینید که داره با خودش حرف می‌زنه، چند خط بعد یک دفع زاویه دید شما به دوم شخص تغییر می‌کنه و انگار شما دارید عمر الحمزاوی رو خطاب قرار می‌دید:«زینب در خواب عمیقی فرو رفته بود، و موهایش پریشان بود. تو پریشانی، انگار مقدر است که با خود بستیزی و این یعنی که دیگر دوستت ندارم» ♦️گمان کنم این دومین رمانی‌ست که از ادبیات عرب دارم میخونم و واقعا از خواندن هر دو راضیم. 🆔 @dourneveshtha
Telegram Center
Telegram Center
Channel