View in Telegram
نگاهی به کتاب انسان طاغی از آلبرکامو[1/2] “فاشیسم کردار نفرت است و هر شکلی از نفرت، اگر وارد سیاست شود، یا راه فاشیسم را هموار، یا آن را تثبیت می کند.” البرکامو در یکی از مصاحبه هاش میگه بیشترین احساس نزدیکی، در بین آثارم رو، به کتاب انسان طاغی دارم چون بعد از انتشارش دوستان و دشمنان بسیاری پیدا کردم.کتاب که در سال 1951 منتشر میشه به شدت از سمت چپ های مارکسیست مورد انتقاد و حمله قرار میگیره به این دلیل که کامو در کتاب روی خوشی نسبت به انقلاب نشون نمیده و آغاز انقلاب را در جای قرار میده که طغیان انسان برای در اختیار گرفتن سرنوشتش به پایان میرسه. “هر انقلابی،سرانجام یا ستمگر می شود یا بدعت گذار.در آن جهانی تاریخی محض که گزیده اینان است طغیان و انقلاب به یک دو راهی می رسند؛ یا حکومت پلیس یا جنون” آلبرکامو البته منتقدان بسیاری نیز در جریان لیبرال داشت و خودش رو همواره یک عدالت خواه می دونست که برخلاف بسیاری از عدالت خواهان مارکسیست فرانسه، ضروت عدالت رو از آثار مارکس نشناخته بود، بلکه از تجربه شخصی زندگیش در فقر این شناخت حاصل شده بود. کامو بسیاری از مارکسیست های فرانسه رو روشنفکرانی خطاب میکنه که تنها صندلی های خودشون رو در مسیر تاریخ قرار دادند و تنها منتظر تحقق تاریخ هستند. کامو که خودش در دوره ای عضو حزب کمونیست بود در نامه ای به استادش یکی از دلایل جدایش از این حزب رو انحصارگرایی حزب کمونیست اعلام میکنه چرا که برای تحقق عدالت به صورت ناعادلانه ای این حزب اهداف کارگران رو در انحصارگرفته. اما کامو کتاب رو در نفی و رد انقلاب ننوشته. بلکه مسئله اصلی کامو نفی خشونت و ایدئولوژی ست و اینکه چگونه در عصر ایدئولوژی، آدم کشی و خشونت برخلاف عصر گذشته خودش رو تونسته تعقلی نشون بده و همچون عقل به گفته کامو گسترش پیدا کنه. کامو تلاش داره در کتاب نشون بده چطور بعد از انقلاب فرانسه اصل قرارداد اجتماعی روسو از سوی انقلابیون حکم انجیلی نو رو پیدا میکنه که نفی همه ارزش های گذشته رو با الوهیت بخشیدن به «اجماع مردم» ممکن میکنه و ابزاری میشه در دست انقلابیون تا هر آنچه به نظام ارزشی گذشته مربوط میشه رو حذف کنن و لوئی شانزدهم رو اعدام کنند.”چرا که اگر ملکوت انکار شده شاه هم باید بمیرد.” دانتون از رهبران انقلاب فرانسه:”ما نمی خواهیم پادشاهی را که حتی ظاهر آراسته یک حقوق دان را هم ندارد، محکوم کنیم؛ می خواهیم او را بکشیم.” کامو در کتاب با نگاهی که اون رو نگاه مدیترانه ای به هستی بشر میخونه سعی داره نگاه تاریخ گرایی ژرمنی رو نقد کنه نگاهی که در آثار هگل و مارکس وجود داره وتاریخ و سیر حرکت روح در آن رو بر سرنوشت بشر حاکم میکنه و به تاریخ جایگاه الهی میبخشه. کامواز دل این نقد تلاش داره تا نشون بوده خرد برآمده از این نگاه چطور میتونه خشونت رو هم توجیه کنه و به عبارتی جنایت منطقی رو به وجود بیاره. “آرمانشهری،آینده را جانشین خدا می کند.سپس پیشتر می رود وآینده را با اخلاق یکی می کند؛ یگانه ارزشها آنهایی هستند که به آینده ویژه خدمت کنند.” اما کامو خشونت رو به طور کلی نفی نمیکنه و طرفدار عدم خشونت محض نیست و معتقده خشونت و عدم خشونت باید مرز تعریف شده داشته باشند و انسان بهتره در راه انقلابی جان خودش رو فدا کنه که مخالف حکم اعدام باشه یعنی مبارزه در خودش ارمان نفی خشونت رو داشته باشه. کامو در بخش های ابتدای کتاب اصرار داره مرز روشنی بین نارضایتی و طغیان ایجاد کنه و معتقده انسان های که دست به طغیان میزنند در وهله اول درپی منافع ویژه ای نیستند مثل انسانهای ناراضی از وضع موجود، بلکه در طلب شناسایی آنچیزی هستند که خود دارند و آن را شناخته اند و قصد تحمیل آنرا بر دیگری که این شناخت رو به رسمیت نمی شناسه هستند و از این رو طغیان حامل یک ارزش و یک خودآگاهی است و تنها طلب چیزی در بیرون از خود نیست. “ناراضی همواره آکنده از حسادت است و ما بر آنچه نداریم حسادت می کنیم، در حالی که طاغی آز آنچه هست دفاع می کند.” 📌ادامه در پست بعدی👇🏾 #معرفی_کتاب #آلبرکامو #انسان_طاغی 🆔@dourneveshtha
Telegram Center
Telegram Center
Channel