همه ی ما در زندگی آرزومند «تعلق» هستیم و به آن نیاز داریم، این نیاز از دیرباز با انسان همراه بوده است.
ما برای آنکه بخشی از چیزی باشیم که بزرگ تر از ماست، بیشتر اوقات می کوشیم آن را با همرنگ شدن با جماعت و جلب تایید دیگران به دست آوریم، در حالی که این کارها نه تنها جانشین هایی توخالی برای تعلق اند، بلکه اغلب موانعی در برابر آن هستند.
تعلق واقعی تنها هنگامی روی می دهد که «خودِ» ناکامل و واقعی مان را به دنیا نشان دهیم. از این رو امکان ندارد که بدون پذیرش خود، این مهم میسر شود؛ یعنی کنار گذاشتن هویتی که فکر می کنیم باید داشته باشیم و پذیرش کسی که به راستی هستیم.
کتاب جغد کوچولویی که نمیتوانست بگوید هو، مجموعه ای از چهار داستان نوشته نویسندگان کتاب «شوالیه با زره زنگ زده» نگاشته شده و هردو کوشیده اند با این داستان های کوتاه، کودک درون ما و مفاهیم دیگری را که در سفرمان به دنیای بزرگسالی از دست داده ایم، به یاد آوریم.
.
📕 جغد کوچولویی که نمی توانست بگوید هووووو
✍ رابرت فیشر / بت کِلی
👩 سروش حجره / اندیشه اسماعیلی
نشر لیوسا
.
🍂🍃👇👇 🌱 @dorsaliusa 🌱 @dorsaliusa