View in Telegram
🟢این نیم‌وجبی نمی‌ذاره برم سر کار! 🔷هیچ‌کس حق نداشت حسین را بدون گفتن آقا صدا کند. علی همیشه تذکر می‌داد: «بگید آقا حسین.» روی تربیت بچه‌ حساس بود. بهم می‌گفت: «باید خیلی براش وقت بذاریم.» همیشه سعی کردم موقع شیردادن ذکر بگویم، به‌خصوص صلوات. علی هم تشویقم می‌کرد. 🔶هر صبح که لباس سپاه را می‌پوشید، حسین را صدا می‌زد و می‌گفت: «بابا رو ببین. تو هم باید پاسدار بشی.» حسین هم لبخند می‌زد. با همین لبخند کار خودش را می‌کرد. علی رو می‌کرد به من و می‌گفت: «بتول این نیم‌وجبی نمی‌ذاره برم سر کار.» بغلش می‌کرد و قربان‌صدقه‌اش می‌رفت. بعد از تولد حسین محبتش به من هم زیاد شده بود. به حسین می‌گفت: «مامانِ حسین، عزیز منه.» خوب برایم زبان می‌ریخت و دلبری می‌کرد. هیچ‌وقت توی زندگی‌مان از زبان کم نیاورد. 🔷پنجشنبۀ آخر سال حسین را بردم بهشت‌زهرا و گذاشتمش روی مزار داداش عبدالعلی. علی با حسین حرف می‌زد: «این داییِ آقا حسینه. دایی بسیجی بوده. رفته با آدم بدا جنگیده. شهید شده. حسینِ بابا هم باید مثل داییش بشه.» فت‌وفراوان از این حرف‌ها به حسین می‌زد. 🛒خرید آسان از سایت: http://shop.hdrdc.ir/ با ما همراه باشید👇 @nashremarzoboom
Telegram Center
Telegram Center
Channel