📚داستان های جالب وجذاب📚

#هدایت
Channel
Logo of the Telegram channel 📚داستان های جالب وجذاب📚
@dokhtaran_bPromote
17.54K
subscribers
14
photos
2
videos
851
links
بهترین داستان های جالب وجذاب را ازین دریچه دنبال کنید


#دختری_در_روستای_غم_ها♥️

#قسمت #آخر

بعد از فوت مادر شوهرم پدر شوهرم تو روستا تنها بود و کسی رو نداشت همسر منم تنها پسرش بود
دلمون راضی نمیشد اون پیرمرد رو تو یه روستا تنها بزاریم
منو همسرم تصمیم گرفتیم که بیاریمش پیش خودمون دیگه آوردیمش و با ما زندگی میکرد الان شدیم یه #خانواده 5نفره😍
از الله میخوام که بهم قدرت بده تا بتونم ازشون به خوبی نگه داری کنم ...
زندگی کردن با اونارو دوستداشتم😊
پدرشوهرم واقعا دوستم داشت مثل پدرواقعیم اما پسرش اصلا شبیه اون نبود
#شوهرم عادات بدش رو کنار نمیذاشت و بازم با یه دختر دیگه ای دوست شده بود😔منم کارم فقط شده بود حرص خوردن نمیدونستم چیکار کنم مگه من جز محبت و توجه چی ازش میخواستم؟ آرزوم بود با کسی زندگی کنم که همو بخواییم و هیچ خیانتی بین ما نباشه اما همه چیز #برعکس شد😔درسته من اوایل زندگیمون خیانت کردم به گناهم اعتراف میکنم ولی بعدش توبه کردم و سمت گناهم برنگشتم اما چرا همسرم اصلاح نمیشد و در پی #خیانت بود واقعا از طرفش کمبود #محبت داشتم و هنوزم دارم بارها به خودشم گفتم که تنها خوراک و پوشاک مهم نیست باید بلد باشی منو درک کنی باهام حرف بزنی و حتی به #درد دل هام گوش بدی اما متاسفانه شوهرم هیچ کدوم از این #خصوصیات نداره اون فقط بلد بود با دیگران #خوش باشه و من بار ها و بار ها برای انتقام گیری میخواستم رابطه امو با پسرعمه ام مجدد شروع کنم اما الحمدلله خدا بهم کمک میکرد و عذاب وجدانی تو دلم مینداخت ک دیگه سمتش نرم😢 شوهرم هردفعه میگفت بار آخره دیگه سمت اینکارا نمیرم بهش گفتم این بار آخر ها کی #تموم میشه من که کوتاهی در حقت نمیکنم چرا این کارو میکنی🥺 روی صحبتم با تموم آقایونه ازتون خواهش میکنم به همسرانتون محبت کنید بخدا خوشبختی یه زن فقط #پول نیست ما خانمها بعضی وقتا تشنه یه دوستت دارم از سمت شوهرامونیم گفتن جمله های عاشقانه و محبت آمیز رو از هم دریغ نکنید😔من بارها شکستم و در حسرت محبت بودم ولی همسرم بی توجه به من بود💔...
الان یه چند ماهی میشه که دیگه دنبال رابطه های پنهانی نیست ولی #امیدوارم که الله هدایتش کنه و به من وفادار بمونه🤲
از همه شما عزیزان که برای #درد_دلای من وقت گذاشتین و خوندین #تشکر ویژه میکنم شاید غم غصه هامو کامل ننوشته باشم ولی این بدونید چیز دروغ و اضافه ای نگفتم و تمام حرفام با صداقت کامل بودن.
تا کسی اتفاقاتت رو تجربه نکنه نمیتونه دردت رو احساس کنه خداوند تلخی هایی رو که من چشیدم نصیب هیچکدومتون نکنه😔

و در آخر از شما عزیزان التماس دعا دارم که برام دعا کنید از ته دلتون هم برای #هدایت همسرم که دیگه دنبال دوست دختر نره و نمازش رو بخونه و #اخلاقش خوب بشه بهم محبت کنه...گاهی که زندگی بهم فشار میاره و طاقتم تموم میشه میگم #طلاق بگیرم ولی وقتی فکر میکنم که امید 3نفردیگه شدم و این را الله خواسته که #اینجور بشه و من ازین عزیزان مراقبت کنم دیگه نمیدونم #حکمتش چی بوده ...ولی فقط از خدا میخوام به خاطر تمام گناهانی که انجام دادم منو ببخشه و توبه‌مو قبول کنه
😭حتما برام دعا کنید که شوهرم #هدایت بشه و الله به خاطر اون حرف های که زدم و خواسته ای که از الله کردم که بهم بچه نده ولی حالا پشیمون هستم و #توبه کردم امیدوارم که دامنم سبز بشه🤲 و خدا بهم اولاد #صالح بده که بتونم در راه خودش تربیت اش کنم
و همچنین با حرفایی که به #مادرم زدم و دعواهایی که باهاش کردم بخاطر این ازدواج خدا منو ببخشه من همه #کسایی که باعث این ازدواج شدن رو بخشیدم و از الله میخوام که #پدرو #مادرم را عمری #باعزت بده و الان واقعا #دوستشون دارم .
پدر مادرهای عزیز خواهش میکنم لطفا به هیچ عنوان دختران و پسراتون رو وادار به ازدواج زورکی نکنید این عقدها پیش الله باطلن بخدا ته همچین ازدواج هایی فقط عذاب و گناه و خیانت هست😭
از من عبرت بگیرید💔و به انتخاب های سالم و صحیح فرزندانتون احترام بذارید حتی اگه به یه غریبه علاقه مند شدن تحقیق کنید اگه طرفش آدم درستی بود مخالفت نکنید با ازدواج جوانانتون😔
امیدوارم که کسی مثل من تو دام گناه نیفته خداوند همیشه درتمامی مراحل زندگی یاورتون باشه


#پایان

برای عزیزانی که تازه به کانال پیوستند قسمت اول سنجاق شده..

https://t.center/dokhtaran_b
#دختری_در_روستای_غم_ها♥️

#قسمت17

تو این مدت اینقد درگیر زندگی پر مشقتم بودم که از خواهرم غافل میشدم. خواهر کوچولوم دیگه واس خودش بزرگ شده بود😘اونم سختی هایی کشید مثل من حسرت داشتن کیف کفش لباس قشنگ هزار تا آرزو به دل مونده😢 خواهرم درسش خیلی خوب بود #شاگرد اول کلاس بود و همینطور تو استان همیشه اول میشد😍 تو مسابقه های مدارس دیگه #پیشنهاد کشوری داده بودن ک بره یه شهر دیگه اونجا با بچه های دیگه امتحان کشوری بده ولی چون شرایطش خوب نبود کسی حمایتش نمیکرد و نداشتن پول و امکانات کافی باعث افت پیشرفتش شد😔و شرکت نمیکرد در مسابقات... منم اون موقع ها به درد های خودم #گرفتار بود اصن یادم رفته بود خواهرم چقدر درد می‌کشه اونجا از پس منم کاری بر نمیومد براش ولی خب اگه بخایی پیشرفت کنی باید بتونی از پس مخارج بربیایی وقتی #پول نداشته باشی😞 باید از خیلی خوشی ها و آرزوهات بگذری 😞همون طور که من گذشتم خواهر طفلیم هم سوم راهنمایی که تموم کرد مثل من ترک تحصیل کرد...
و همه انگیزه برای پیشرفت رو از دست داد خیلی #مخ بود همون سر کلاس همه چیو حفظ میکرد ...ولی خب همه اینارو از دست داد ... با اینکه سنش کم بود چند تا #خواستگار براش اومد آخر یکیو قبول کردن و براش مراسم گرفتن و بعد از یک #سال هم #عروسیش برگزار شد الحمدلله خواهرم شوهرش آدمی خوبی بود و خودشم به این عقد راضی بود همسرش دوست داشت زندگیش آروم بود و صاحب یه فرزند شدن ...

الانم در حال یادگیری #حفظ_قرآن است و الحمدلله چند جز از قرآن حفظ کرده❤️و فقط یکم دست و بالشون خالی است که اونم دعای خیر شما عزیزان که حتما براش دعا کنید که الله #بهشون رزق و روزی حلال بی پایان بده🤲 ...
منم که سختی های #هوو داری داشتم تحمل میکردم و روز به روز ضعیف تر میشدم یه جورایی احساس میکنم دیگه زندگی همینه باید تحمل کنی و تسلیم باشی به این تقدیر تلخ💔
بعد چند مدت شوهرم برا اون زنش هم یه خونه اجاره کرد و #الحمدلله اونم رفت دیگه سر خونه زندگی خودش من نفس راحت کشیدم....
حالا دیگه هرکی سرش ب #زندگی خودش گرم بود و باهم رفت و آمد هم نمی‌کردیم یه جورایی دیگه #اعصابم آروم شده بود ولی همه اون حرفاش همیشه تو #گوشم بود میگفتم می‌دونم خدا جای حق #نشسته و یه روزی حقم ازش میگیره ...

تو همون مدت بود که تازه داشتم از تنهایی خودم لذت میبردم و احساس ارامش میگردم
شوهرم یکی از فامیلای خیلی نزدیکش رو تو تصادف از دست داد و اون‌اقا یه دختر نوجوان هم‌ داشت و کسی نبود که ازش مراقبت کنه حتی مادرشم ترکش کرد😳سبحان الله اون دختر دیگه از من بدبخت تر بود که هیچکس قبول نمیکرد ازش نگهداری کنه واقعیتش کسی رو هم نداشت نه عمویی و نه دایی ای
شوهرم بهم گفت که میارتش پیش من و باید ازش نگه داری کنم منم حرفی نداشتم قبول کردم دختره ۱۸سالش بود🙁🥺 ...
وقتی آوردش بهم پول داد تا براش وسایل بخرم منم براش #خرید کردم و دیگه بامن زندگی میکرد ولی خوب بود از #تنهایی در اومدم ولی تازه #فهمیدم که این اصلا نه #نماز میخونه و نه #حجاب درست و درمونی داره .خیلی بی #حجاب بود😒 اوایل برام خیلی سخت می‌گذشت با خودم میگفتم چه غلطی کردم که قبولش کردم😱 نمیتونم از پس این بر بیام اصن آدم بشو نبود تا اینکه یک #سالی گذشت که کم کم اخلاق های بدش از سرش افتاد چادر سرش میکرد و یه جورایی مثل خودم شده بود همه میگفتن این همون دختره بدحجابه 😳خدا خیرت بده واقعا تغییر کرده ولی این خواست الله جانم بود که اون بیاد اینجا پیش ما و به راه راست هدایت بشه😍مادرمم خیلی بهش کمک میکرد همیشه #نصیحتش میکرد بعضی وقتا هنوزم سر و #گوشش می جنبه ولی من همیشه #مواظبشمو امیدوارم همون طور که من #هدایت شدم اونم هدایت بشه و دیگه راه اشتباه نره.

یه روزی از روز ها یکی از فامیلا شوهرم زنگ زد بهم و گفت که شوهرت #زنش طلاق داده 😳گفتم نه بابا کی گفته گفت بخدا راست میگم باهم دعوا کردن سر یه موضوعی که الله اعلم شوهرم گفته که باهاش زندگی نمیکنه و بردتش خونه پدرش منم اصلا ازش #نمیپرسیدم که واقعیت داره یانه خودشم چیزی نمی‌گفت تا این فهمیدم🥲 ....

#ادامه‌دارد‌ان‌شاء‌الله...

https://t.center/dokhtaran_b


#دختری_در_روستای_غم_ها♥️

#قسمت10

الحمدلله من تو #مسجد بودم که انگار قلبم لرزید🥺 با خودم گفتم چرا من دارم با خودم و اون این کارا رو میکنم آخرش این کار عاقبت نداره جز آبرو ریزی😞 ...تو تلگرام تو همون گروهی که #عضو بودم از بس فعال بودم و مطالب مذهبی میفرستادم و میخوندم #مدیرش یه برادری بود اومد پی وی و از من خاست که #ادمین بشم منم قبول کردم و پیام های گروه دنبال میکردم. شده بودم مدیر گروه مذهبی چند تا دوستای مجازی پیدا کرده بودم که الحمدلله همشون #با ایمان بودن و خیلی بهم کمک کردن مخصوصا تو اون گروه ک همه #ادمین بودیم😍 ... اونروز تو مسجد که بودم با خودم گفتم بیا #توبه کن بس کن تا کی میخایی گناه کنی اگه بمیری جواب #خدا رو چی میدی واقعا #الله منو دوست داشت که نظرش از من برنگشت الله هرکه را که بخواد #هدایت می‌کنه برا پسرعمه ام پیام دادم بهش گفتم هرچی بین ما بود تموم شده دیگه این کارا هم فایده نداره هرچند از وقتی #ازدواج کرده بود رابطه ام باهاش کم کرده بودم نمیخاستم سر بار زندگی کسی دیگه باشم و تو زندگی یکی دیگه ولی #هراز گاهی خبرشو می‌گرفتم ... اونم گفت فقط میخاد من خوشبخت باشم اونروزرفتم #دورکعت نماز #توبه خوندم تو مسجد و از ته دلم دعا کردم که الله من و اون ببخشه دقیقا روز #جمعه بود روزی که باید برای #پیامبرم #صلوات می‌فرستادم😓 و اما من جز #گناه کار دیگه ای نمی‌کردم کلا از قرآن و نماز دور شده بودم ...دیگه سعی کردم به شوهرم عادت کنم و دوستش داشته باشم هرچند من #هیچوقت رو حرفش چیزی نمیگفتم ولی خواستم بهتر بشم ...ولی هنوزم #وسوسه های #شیطان ول کنم نبود دوری از اون بازم #عذابم میداد سخت بود ک ازش دل بکنم ولی هرجور بود یه چند ماهی گذشت و من هیچ خبری ازش نداشتم دیگه سعی میکردم فراموشش کنم ...اون وقت بود ک فهمیدم واقعا یه چیزی تو زندگی کم دارم اگه #بچه داشته باشم حداقل با اون سرگرم میشم اما دیگه شده بودم #نازا 😰همه بهم میگفتن چرا بچه نداری #طعنه ها شروع شد از #فامیل گرفته تا غریبه به خودم اومدم گفتم من ک از خدا خاستم بهم بچه نده چقدر #نفهم بودم باید میرفتم توبه میکردم اما توفیق توبه نصیبم نشد... بعد از ۵سالی ک از ازدواج من گذشته بود و من هم بچه دار نمی‌شدم تنها پسر خانواده شوهر من بود یعنی تک پسر بود منم که بدتر ازون اصلا نه دکتر میرفتم نه هیچی ولی دلم میخواست بچه داشته باشم دیگه قرار شد شوهرم منو ببره دکتر ...قرار بود که بریم که یه مشکلی برا خانوادش پیش اومد مجبور بودیم بریم روستا و رفتیم روستای پدری اش ..شوهرم با اون زنه هنوز #رابطه داشت ولی خب دیگه جوری رفتار میکرد که باهاش قطع رابطه کرده ن جلو من #باهاش حرف میزد ن هیچی ...یه چند روزی اونجا که بودیم یه چند نفری بهش گفته بودن که چرا زنت بچه #نمیاره و ازین حرفا و از طرف من بهش دروغ گفته بودن و تهمت زده بودن بهش که من این حرف ها را پشت سر شوهرم گفتم ولی منم از دنیا بی خبر اصلا حرفی نزده بودم دیدم اخلاقش کلا عوض شد وقتی #پیشم بود همش سرش تو گوشیش بود و معلوم بود ک با یکی چت می‌کنه و #تحویلم نمیگرف بهش شک کردم کلا مشخص بود داره بامن لج می‌کنه درسته با اون زنه حرف میزد ولی همیشه بدور از #چشم من ولی این بار چرا اینجوری می‌کنه فهمیدم با یکی دوست شده روز بعدش #باهاش دعوا کردم گفتم دردت چیه چرا اینجوری میکنی من چه کوتاهی در حقت کردم گفت هیچ کوتاهی نکردی فقط تو بچه نداری😓 منم #میخام زن بگیرم که برام بچه بیاره دوست داری بمون دوست ام نداری برو خونه پدرت و اما....😔

#ادامه‌دارد‌ان‌شاء‌الله..

https://t.center/dokhtaran_b
#تا_خدا_‌فاصله_ای_نیست

#قسمت1

✍🏼سلام علیکم و رحمت الله و برکاته خدمت تمامی خواهرن و برادرانم
من شیون هستم و میخواهم به امید خدا سرگذشت #هدایت برادرم براتون بگم ، تا بدانیم که هیچ وقت برای #توبه دیر نیست حتی اگر مثل برادر من #کمونیست باشید... بله کمونیست برادرم یک آدم #بی_دین بود...

👌🏼اول میخواهم از خانوادم بگم که بدانید چه خانواده داریم... ما 4 فرزند هستیم اول خواهر بزرگم که #ازدواج کرده و تو یه شهر دیگه ست بعد برادرم و من و برادر کوچکم ، پدر و مادرم به حمد خدا #نماز میخوندن ولی زیاد از دین نمیدونستن به قول پدرم نماز ما از روی #عادت هست نه از روی #عبادت
ولی در عین حال خانواده #شاد و خیلی #صمیمی بودیم پدر مادرم واقعا #عاشق هم بودن به حدی که تمام طایفه میگفتن که دارن برای هم #فیلم بازی میکنن پدرم هر موقه که از سر کار میامد مادرم هرچی دستش بود میزاشت زمین و میرفت #استقبال پدرم و خیلی صمیمی باهم خوش بش میکردن طوری که انگار پدرم #مسافرت طولانی بوده و برادرم اگر خونه بود به شوخی میگفت : دست مادر منو میگیری؟ زمینت بزنم پیرمرد...
پدرم میگفت به تو چه پدر سوخته زن خودمه تو چیکاره ای و با هم #شوخی میکردن از یه طرف که هر دوتاشون قلقلکی بودن مادرم هر دوتاشون رو #قلقلک میداد و با هم شوخی میکردیم طوری میخندیدیم که گاه گاهی همسایه ها میگفتن شما همیشه به چی میخندید!؟
و این شوخی ها صمیمیت ما رو چند برابر کرده بود و ناگفته نماند که #احترام زیادی برای بزرگترها قائل بودیم به طوری که پدرم میگفت تو طایفه ما اگر بزرگ طایفه بگه که زنتو طلاق بده کسی حق #اعتراض نداره
و این احترام به جای خودش خیلی خوب نیست...

💫👈🏼و اما #سرگذشت زندگی برادرم...

✍🏼برادرم 16سال داشت و خیلی #علاقه به #کتاب خواندن داشت بیشتر کتاباش راجب #کمونیستی یا #روانشناسی بود و روزبروز تو دنیای بی دینی فرو میرفت و کسی اعتراض نمیکرد و چیزی بهش نمیگفتن...
چون توی #اخلاق و #ورزش آدم #موفقی بود خیلی #مودب و #خوش_رفتار بود و تو ورزش کمربند سیاه کاراته #کیوکوشین داشت و تا حالا کسی پوشتش رو به زمین نزده بود و این #افتخار پدر و عموم بود که همه جا پوزش رو میزدن که کسی تو طایفه نمیتونه پشت #احسان ما رو زمین بزنه ، و از هیچ چیزی کم نداشت #ماشین #پول #لباس های #مد روز...

😔از کتابهایی که میخوند #کفرگویش روزبروز بیشتر میشد، تا اینکه یه شب پدرم خونه نبود و یکی از فامیلای ما فوت کرده بود و مادرم گفت که باید بری #خاکسپاری برادرم میگفت نمیرم حوصله ندارم مرده که مرده به من چه روحش آزاد شده رفته...
ولی مادرم گفت که عیبه باید با جای پدرت بری ناچار رفت #شب دیر وقت بود هنوز نیومده بود که مادرم به عموم زنگ زد که احسان چرا نیومده؟ عموم به پسر عموم گفت احسان کجا هست اونم گفت که #سر_خاک گفته حوصله ندارم من میرم خونه تو تاریکی شب تنهای رفته نمیدونم الان کجاهست...
شب خیلی دیر بود ساعت 3 نصف شب بود که یکی زنگ در زود با لگد میزد به در #فریاد میزد در باز کن در باز کن زود باش درو باز کن....
با مادرم رفتیم حیاط مادرم گفت کیه؟ احسان گفت مادر درو باز کن منم زود باش امدن زود باش ، درو باز کردیم با عجله آمد تو در بست سر تا پاش گلی بود مادرم گفت چی شده چیزی نگفت دوید تو خونه گفت درببند الان میان صورتش عرق کرده بود #پرده هارو کشید...



✍🏼مادرم گفت چی شده چرا اینطوری میکنی گفت چیزی نمیدونم چشماش زده بود بیرون نمیتونست بشینه به هر گوشه می‌رفت می‌گفت الان میان چیکار کنم؟ مادر کمکم کن من داشتم میترسیدم مادرم براش آب آورد گفت بخور گفت ولم کن آب چی الان میان...
بد جوری ترسیده بود مادرم بزور بهش آب داد گفت بشین نشست به هر گوشه نگاه میکرد مادرم #بغلش کرده گفت چی شده کی دنبالت کرده پسرم چرا اینطور میکنی...؟

👈🏼گفت

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله

📚داستان های جالب وجذاب📚

https://t.center/dokhtaran_b
🌼#داستان آموزنده🌼



🚩خدایمان یکیست

🗯پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری می رود🥀

🗯پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمی دهم🥀...!

🗯پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر می رود، پدر دختر با ازدواج موافقت می کند و در مورد اخلاق پسر می گوید: ان شاءلله خدا او را هدایت می کند،دختر گفت🥀:

😔پدر جان مگر خدایی که #هدایت می کند، با خدایی که #روزی می دهد، فرق دارد😢👌...؟!




✎Join∞🌹∞↷
🌹『 ‌🌹@dokhtaran_b🌹

.