#دختری_در_روستای_غم_ها♥️ #قسمت8مادرم همش میترسید که نکنه من یه موقع
#قبلاً با اون رابطه ای داشتم و باکره نباشم سرافکنده نشه و
#آبروشون نره
🤐 اما من درسته خیلی اونو دوستش داشتم ولی هیچ وقت همچین کاری نمیکردیم ترس از خدا تو وجودمون بود درسته
#گناهان دیگه انجام دادم ولی هیچ وقت
#زنا نکردم ...شب عروسی من برا اونا به خوبی تموم شد اما برا من خیلی سخت
#گذشت😭 ....دیگه یکی دو ماهی گذشت فهمیدم شوهرم اصلا
#اخلاق ندارهاینا به کنار اصلا
#نماز نمیخوند
😳 خانوادم به جا اینکه بفکر نماز خواندنش و پایبند دینش
میبودند فقط ب فکر پول بودن هرچند اونقدر هم
#پولدار نبود که بگی ...اخلاقش خیلی بد بود خیلی
#بد دل بود همش بهم
#گیر میداد با اینکه من جوری وانمود میکردم که دوستش دارم و هیچ وقت طوری رفتار نکردم که نمیخامش ولی اخلاقش
#گند بود بعد ازدواج اصلا نمیزاشت خونه دایی و خاله و حتی خونه پدرمم منو نمیبرد همش تنها بودم گوشی ازم گرفته بود یه رمز براش گذاشته بود که نتونم به کسی زنگ بزنم فقط خودش اگه کاری داشت زنگ میزد و
میتونستم جواب بدم منم اون گوشی قایمکی داده بودم ب کسی دیگه که یه موقع
#نبینه باز
#فکر بد کنه ... همین جوری بد دل بود ...دیگه روزا و شب ها
#سخت تر شد برام ...نه کسی داشتم باهاش درد و دل کنم نه هیچی بعد چند ماه اونم اینقد
#اسرار کردم که منو برد خونه پدرم به مادرم گفتم که این رفتارها را بامن
میکنه مادرم همش سرم
#منت میزاشت
🙄 که من
#مقصرم چون
#نمیخاستمش در حالی که اصلا اینجور نبود دیگه کلا دلم از
#مادرم سرد شده بود اصلا نمیگفتم مادری است
#استغفرالله اون وقتا فکر میکردم که مادرم با
#شوهرم رفیق است دیگه کلا روانی شده بودم فقط گریه میکردم
😔 الله منو ببخشه واقعا دست خودم نبود ....با کسی حرف نمیزدم
#نمیتونستم با کسی درد دل کنم چون
#کسی نداشتم نماز میخوندم قرآن بغل میکردم همش دعا میکردم بمیرم ..رمز گوشیمو شوهرم غیر فعال کرد و داد بهم گفت حق نداری برا کسی بزنگی شمارتم ب
#کسی نمیدی گفتم باش ...بهم اصلا
#ابراز عشق نمیکرد فقط انگار منو گرفته بود برای
#نیاز_جنسی و این موضوع برام
#متنفر ترین چیز بود
😓 من هیچ حسی بهش نداشتم اینقد ازش بدم میومد که گاهی میرفتم جلو آینه اینقد خودم
#میزدم و گریه میکردم که برا چه چیزی
#بدنیا اومدم
😭....
#شوهرم رفته بود جایی و گوشیش تو خونه
#مونده بود گوشیشو نگاه کردم دیدم یه خانم بهش پیام داده و فهمیدم که با یکی دوست هست
😳 بعدش دیگه کلا فهمیدم اون قبل من میخاسته اونم
#شوهر داشت و
#شوهر منم با اون دوست بود
😯بعدش فهمیدم ک شوهرم هم منو ب خاطر
#خانوادش قبول کرده ...
آیه ۲۶سوره
#نور و زنان پاک برای
#مردان پاک ومردان پاک برای
#زنان پاکند…همون جور که اونم بود منم دقیقا مثل خودش
😔رفتم تو وسایلا
#شوهرم گشتم یه دفتر خاطرات داشت و یک عکس که زیر عکسای دیگه تو
#آلبومش #پیدا کردم که مال همون
#خانمه بود
😧 همون جوری که خودم هم ی دفتر
#خاطرات از پسرعمه ام داشتم با ی
#عکسشو...سبحان الله ...دیگه شوهرم همیشه با اون
#زنه حرف میزد و براش پول
میفرستاددور از
#چشم من ولی من میدونستم یه بار
#باهاش دعوا کردم که نکن این کارا را زنگ میزنم برا شوهرش قسم
#خورد اگه زنگ بزنی
#زندگیت به آتیش میکشم
😰منم
#میترسیدم و زنگ نمیزدم ولی
#همش #کتکم میزد به خاطر اون چند بار اینقدر به خاطر اون منو زد که بدنم
#کبود شده بود یه بار دیگه ام دقیقا جلوش
#ایستاده بودم باهاش جر و بحث میکردم ۸تا سیلی
#محکم بهم زدتو همون یک دقیقه
#پشت سر هم صورتم
#جوش داشت رفتم جلو آینه جوشام همه
#ترکیده بودن با
#سیلی هایی که بهم زده بود و خون از
#صورتم میومد دیگه
#فک صورتم
😓بی حس شده بود نمیتونستم دهنم باز کنم
#غذا بخورم درد
میگرفت همیشه سر هیچ و پوچ کتک میخورم یه بار دیگه اینقدر منو زیر
#مشت و
#لگد کرد بعدشم موهامو تو دستش گرفت وسط خونه با
#موهام منو میکشید
😭😭😭 ... ازین ور دلم میخواست مثل بقیه آدما باشم
#شوهرم #دوست داشته باشم
#خوش باشم اما خوشی از من رفته بود دیگه فقط
#غم اومده بود سراغم دوباره زنگ زدم برا
#پسرعمه ام باهاش حرف میزدم شوهرم که آدم نبود شاید اگر بهم محبت میکرد
میتونستم اونو
#فراموش کنم اما ....من
#بیشتر و بیشتر ب اون
#عادت میکردم تا زندگی
#نکبتی ک داشتم ... بهش گفتم منو زده گفت دستاش
#بشکنه😞 چ طور
میتونه تنها کسی بود که
#میتونستم #دردام بهش بگم اونم دلش
#میسوخت و
#باهام حرف میزد دیگه تا که
#موقعیتی برام پیش میومد با اون
#صحبت میکردم
😔 ...
#ادامهداردانشاءالله...
https://t.center/dokhtaran_b