🔆 «سخت است که تاریخی برای آن مشخص کنم یا بگویم این تغییر چطور شروع شد.
ولی یادم است که با یکی از طرفهای دعوا بر سر زمینِ [مِلک] سلیمان پاشا صحبت میکردم، میگفت: از جنابعالی سپاسگزارم؛ شما به نحو حیرتانگیزی به جزئیات موضوع وارد هستید، همانطور که شایسته نام بزرگتان است و من بسیار امیدوارم که در این پرونده برنده شویم. گفتم من هم همینطور. با خوشحالی زیاد خندید و من ناگهان، بیآنکه علتش را بدانم، گفتم: فرض کن همین امروز پرونده را بُردی و زمین را مالک شدی و فردا دولت آن را گرفت. سرش را با بیاعتنایی تکان داد و گفت مهم این است که پرونده را ببریم، مگر نه اینکه زندگی میکنیم با آنکه میدانیم خدا زندگیمان را خواهد گرفت.
به منطق درست او تسلیم شدم ولی ناگهان به سرگیجه افتادم و همه چیز ناپدید شد.
زینب با چشمانی وحشتزده او را نگریست و پرسید:
– همهاش همین بود؟
– نه… علت مشخصی نمیبینم، اما دچار تغییر پنهان و مستمری شده بودم. به همین دلیل بود که بیخودی از حرف آن مرد آشفته شدم، سخنی که میلیونها نفر هر لحظه آن را تکرار میکنند بیآنکه تأثیری بر کسی بگذارد».
🔅#رمان🔅#گدا🔅#نجیب_محفوظ🔅#ترجمه_محمد_دهقانی🔅#نشر_نیلوفر🔅#نوبل🔅#پیشنهاد_کتاب💠 @dmdehghani