تصور میکنم خود را، دمادم کُنج آغوشت
درون شهر چشمانت و دامان غزل پوشت
در این افکار وحشی که، پریشان کرده جانم را
خیالت سایبان دارد ، چه غوغا کرده آغوشت
غزالستان احساسم، دچار ماه روی تو
از آن دیدار رویایی، شده مستانه مدهوشت
مهیا می شود آیا، به دیداری جوان گردم
ببوسم سر به پایت را، کف پا تا بناگوشت
به خوابم گر بیایی تو، شوم ساقی و پی در پی
بریزم عشق در جام و بنوشی نوش جان، نوشت
شبی کز باغ چشمانت غزل چیدم ندانستم
چه تاوانی بدهکارم به چشمان خطا پوشت
#لیلا_بزرگیان
@dehkadeehsass