نمیدونم بعدا میگم بهت، فعلا بفرما استودیو جیبلی چای در خدمت باشیم.
عکسها و متنهای چنل هر کدوم داستان خودشون رو دارن،
پس لطفاً بدون اجازه استفاده نکنید :))
اژدهآ🐉
@DaughterofMiyazakibot
به این رنگ آبی اون دورها، رو کوه، میگن آبی دوردست. رنگ آفاق، رشتهکوههای دور و هر چیز دوردست. آبی دوردست رنگ یک حس است، رنگ تنهایی و رنگ حسرت، رنگ آنجایی که از اینجا پیداست، رنگ جایی که خودت آنجا نیستی و رنگ جایی که هیچ وقت نمیتوانی بروی، چون این آبی کیلومترها دورتر بر لبهی افق ننشسته، بلکه در فاصلهی بین تو و آن کوههاست. نامش را «حسرت» میگذارند، «چراکه اشتیاق پر است از فواصل بیپایان».
دیشب داشتم با خودم فکر میکردم که همیشه روابط یک سری اولینها دارند که وقتی پشت سر گذاشته میشه همهچیز راحتتر پیش میره. مثل اولین باری که بحث شدیدی پیش مییاد و به جای اینکه کنار بکشی سعی میکنی حلش کنی. سعی میکنی ارزش اون رابطه رو به یاد بیاری و بخوای پاش بمونی. بعد از اینکه اون اولینها حل میشه، بعد جدیدی از رابطه پیش روی ماست.
و دارم همزمان یاد میگیرم که من بدون شغل چیام؟ هویت من چیه؟ اگر دوباره کارم رو از دست بدم چی خلق میکنم که مثل قبل غرق نشم؟ و این سختترین سوال و جواب و جنگیه که این روزها تو سرم دارم و براش تلاش میکنم.
امروز نزدیک به یازده ساعت پشت لپتاپ بودم و داشتم کار میکردم. واقعا یکی از مهمترین ارزشهای زندگی من خلق کردنه. دوست دارم یک چیزی بسازم و خلق کنم. الان که داشتم دوباره آلارم رو برای شش صبح میذاشتم؛ فکر کردم و پرسیدم که راضی هستی؟ و همین که جواب آره بود فعلا برام کافیه. دوام آوردیش نازنین.