داستان های آموزنده

#حکایت_قدیمی
Channel
Logo of the Telegram channel داستان های آموزنده
@dastan_islamePromote
823
subscribers
34
photos
2
videos
9
links
#حکایت_قدیمی

سگی از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست.
شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست.
در همان هنگام خری در حال گذر بود، شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم.
خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم.
خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی.

شیر گفت : من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد.

«کلیله و دمنه»


✔️انسان ها نادان به دنيا مى آيند نه احمق
آنها توسط آموزش اشتباه ، احمق میشوند!

✔️بزرگترين دشمن سعادت و آزادى انسان ها دفاع کورکورانه از باورهاى غلط است.