دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون که اخیرا نوبل اقتصاد سال ۲۰۲۴ را (به همراه همکار دیگرشان سایمون جانسون) بردند معتقدند که یک دولت توانمند تنها وقتی میتواند شکل بگیرد که همزمان جامعهای توانمند وجود داشته باشد؛ جامعهای که خیالش راحت است که قدرت دولت صرف خدمت میشود و نه اجبار و سرکوب.
🔸از نظر عجماوغلو و رابینسون راه توسعه از طریق توافق نخبگان و «وفاق از بالا» محقق نمیشود، برعکس نیاز به وفاق بالا و پایین است: باید جامعه از برنامههای توسعهی دولت حمایت کند تا امکان ماندگاری و موفقیت چنین برنامههایی محقق شود.
🔸 ادعای عجماوغلو و رابینسون ردّیهای است بر نظریه متفکرانی همچون ساموئل هانتینگتون که بر تقدم تقویت ظرفیتهای دولت تاکید داشتند و معتقد بودند تنها پس از ساختن یک دولت قدرتمند که متعهد به بازسازی جامعه، توزیع قدرت و مشارکت سیاسی است که میتوان به پیشرفت پایدار امیدوار بود.
🔸خلاصهی ادعای این دو پژوهشگر این است: اولا حاکمان به خودی خود انگیزهای برای بالا بردن ظرفیتهای حاکمیتی و فراهمسازی کالاها و خدمات عمومی ندارند؛ ثانیا جوامع ضعیف در برابر پروژهی تقویت دولت مقاومت خواهند کرد. به عبارت دیگر، تا زمانی که مردم اطمینان نداشته باشند که ابزارهایی در اختیار دارند تا بوسیلهی آنها دولت را کنترل کنند، اجازهی دولتسازی و تقویت ظرفیتهای حاکمیتی را نخواهند داد.
🔸عجماوغلو و رابینسون تاکید میکنند که تنها مسیر سعادت ملتها ساخت نهادهای حاکمیتی دربرگیرنده و همهشمول است و آن هم جز با تقویت همزمان دولت و جامعه محقق نمیشود.
🔸انگلستان، از نظر این دو پژوهشگر، یک نمونه از گسترش توان دولت به پشتوانه گسترش قدرت سیاسی جامعه است. از ابتدای ظهور دولت مدرن در انگلستان در قرن هفدهم، ما شاهد توسعه و افزایش توان دولت و همزمان گسترش قدرت سیاسی جامعه و مشارکت آن هستیم.
🔸تصمیمها و توافقهای نخبگان در ظهور و توسعه دولت مدرن انگلیس جایگاه کلیدی داشت اما این نخبگان در خلاء و با رویکرد بالا به پایین تصمیم نمیگرفتند. بلکه تصمیمهای آنها در یک بستر خاص اجتماعی اتفاقی میافتاد. نخبگان برای هر اصلاحی باید حمایت مردم را جلب میکردند. بنابرین جامعهی مدنی هم در بازخواست از قدرت و هم در افزایش قدرت دولت حضور تعیینکننده داشت. ترکیب همزمان این عناصر منجر به شکلگیری دولت مدرن در انگلستان شد.
🔸 از قضا در مواردی که مردم سیاست دولت مرکزی را صحیح تشخیص میدادند با دعوت به مقاومت و اعتراض علیه آن سیاستها همراهی نمیکردند. مثلا در جریان خیزش شمال در سال ۱۵۶۹ اشراف محلی علیه کلیت پروژهی دولتسازی که اقتدار محلی آنها را از بین میبرد شورش کردند. این اشراف برای به چالش کشیدن حکومت به نیروهای سنتی وفادار خود نیاز داشتند. اما جامعه تغییر کرده بود و در مورد حدود قدرت دولت مرکزی با اشراف شورشی هم نظر نبود و برای همین این شورش به راحتی خاموش شد.
🔸نکته کلیدی از نظر این دو پژوهشگر در نمونه انگستان این است: جامعهای که میتواند قدرتمند شود این اعتماد را به خود دارد که میتواند دولت را هم مهار کند، بنا بر این به دولت امکان میدهد بیشتر تقویت شود. به عبارت دیگر، تا زمانی که مردم اطمینان نداشته باشند که ابزارهایی در اختیار دارند تا بوسیلهی آنها دولت را کنترل کنند، اجازهی دولتسازی و تقویت ظرفیتهای حاکمیتی را نخواهند داد.
🔸در مواردی که تلاش برای تقویت دولت همزمان با افزایش مشارکت شهروندان نیست، و یا شهروندان از قدرتمند شدن دولت حمایت نمیکنند، تجربههای دولتسازی مدرن به موفقیت نمیرسند.
🔸در چنین حالتی، دولت لویاتان هست؛ اما یک «لویاتان کاغذی». مثال بارز لویاتان کاغذی از نظر عجماوغلو و رابینسون کشور کلمبیا است. کلمبیا دولت دارد، اما این دولت در انجام هر آن کاری که معمولاً از دولتها انتظار میرود ناتوان است. نه میتواند کاملا بر نیروهای مستقل و مسلح غلبه کند و نه حتی توان آن را دارد که همه مردم را به پرداخت مالیات موظف کند. بسیاری از مردم هنوز دولت مرکزی را میراث استعمار اسپانیا میبینند و میترسند که اگر به آن قدرت دهند، دیگر قادر به مهارش نباشند.
🔸سالهاست که دربارهی این که آیا توسعه بر دموکراسی اولویت دارد و یا برعکس بحث و مجادله میشود. پیشنهاد عجماوغلو و رابینسون این است که فرآیند توسعه و دموکراسی همزمان باید پیش رود.
چکیدهای از پژوهش عجماوغلو و رابینسون را در زیر بخوانید:
https://daneshkadeh.org/global/13615/
@Daneshkadeh_org