رقص با شیطان: چرا احساسات بد زندگی را خوب میکنند؟
خشم، حسادت یا لذت ناشی از تحقیر در زمرهی بدنامترین خصیصههای انسانی دستهبندی میشوند؛ هرزهعلفهایی که گلهای باغ زندگی را میبلعند و باید که ریشهکنشان کرد. ولی اگر این احساسات پنهانْ در نهانخانهی دل را نه هرزه علف که کرمهای خاکیِ باغ زندگی تعبیر کنیم، چه خواهد شد؟
کریستا توماسون، استاد فلسفهی کالج سوارثمور، در تازهترین کتابش «رقصی با شیطان» (انتشارات آکسفورد، ۲۰۲۳) با همین تعبیر ما را دعوت به بازنگری دربارهی احساسات منفیمان میکند.
🔸توماسون زیانبار بودن یکسرهی احساسات منفی را رد میکند، چرا که معتقد است احساسات منفی را باید واکنشهای طبیعی نسبت به شرایط در نظر بگیریم. او مینویسد: «احساسات منفی کرمهای خاکی این باغ هستند و نه علفهای هرز...کرمهای خاکی بیشتر مردم را منزجر میکنند، بسیاریمان ترجیح میدهیم تنها از تماشای گلها لذت ببریم و کرمهای خاکی را فراموش کنیم... اما حضورشان به معنای این است که خاکِ این باغ زنده و شکوفا خواهد شد...»
🔸 به باور توماسون ما دربارهی احساسات منفی اغلب از برچسبهای هولناکی استفاده میکنیم که دربارهی احساسات مثبت، حتی در شدیدترین شکل بروزشان، چنین الفاظی را به کار نمیبریم. به جای این رویکردی دوگانه، توماسون ما را دعوت میکند به عصبانیتهایمان در طول زندگی فکر کنیم. آیا ما بارها بروز عصبانیت نسبت به دوستداشتنیترین افراد زندگیمان را تجربه نکردهایم؟ توماسون مینویسد: « خشم اگر به هولناکی برچسبهایش باشد، باید هر فردی بعد از یکبار عصبانیت تا آخر عمر تلخکام و بیدوست و تنها بماند.»
🔸 مشکل اینجاست که وقتی پای احساسات منفی به میان میآید روی افراطیتان نمونهها دست گذاشته میشود. برای مثال، شخصیت یاگو در نمایشنامهی اتللو، از شدت حسد نسبت به ترفیع همکارش دسیسهای برای قتل او میچیند. اما در دنیای واقعی، یاگو احتمالا غروب همان روز به یک میکده سری میزد و کمی دربارهی همکارش بدگویی میکرد و قضیه تمام میشد. دست برداشتن از مثالهای افراطی و پذیرفتن این نکته که آدمی همواره با احساسات منفی همچون کرمهای خاکی لغزندهی باغچه همزیستی داشته، اولینگام برای واقعبینی است.
🔸توماسون به جای تقبیح احساسات بد و مقدس کردن احساسات خوب، خود راه سومی پیش روی مخاطبانش میگذارد. او تلاش میکند مفهوم سنتی سلامت نفس را به چالش بکشد. اگر مثلا برای رواقیون هدف این است که زندگی را به شیوهای تنظیم کنیم که در آن احساسات بد را اصلاً تجربه نکنیم، و یا به پیروی از رویکرد ارسطویی مدام دنبال تغییر و بهتر کردن احساسات بد تحت ایدههایی چون «کنترل هوش هیجانی» و «مدیریت احساسات» باشیم، از نظر توماسون بهتر است احساسات منفی را بیاینکه کنترل کنیم یا پرورششان بدهیم تجربه کنیم.
🔸به نظر او ما نباید احساساتمان را «رام» کنیم، بلکه باید اجازه بدهیم آنها «وحشی» باقی بمانند، درست مانند «مارهایی که میتوانند نیش بزنند، اما نمیخواهند نیش بزنند.»
🔸احساسات بد را باید جنبهای بسیار طبیعی از توجه به خود و توجه فرد به جایگاهش در جهان دانست. احساسات منفی در واکنش به نادیدهگرفته شدن، قرار گرفتن در موقعیت ناعادلانه یا عقب ماندن بروز میکنند. چرا که خشم یا حسد پاسخی است به بیعدالتی و طبیعی است که در صورت عقب ماندن از زندگی اجتماعی دچار احساسات منفی شویم.
🔸احساسات بد در حال گفتن حقایق دردناکی دربارهی جهان اطراف به ما هستند و اگر ریشهکنشان کنیم یا نادیده بگیریمشان عواقب بدتری خواهد داشت. فشاری که امروز برای حذف یا کنترل احساساتمان احساس میکنیم از یک ایدئولوژی مثبتنگر بیرحمانه نشأت میگیرد که میگوید زندگی خوب همیشه خوشحال و پر از احساسات مثبت است و لاغیر.
🔸 سرکوب احساسات منفی فرد را به سمت خودسانسوری هدایت میکند و اجازه نمیدهد به بیعدالتی واکنش نشان دهد، چرا که منشا همهچیز را به خود فرد برمیگرداند و از او میخواهد برای جامعهاش عضوی شاد و مثبت باشد، فارغ از اینکه چه فشاری را تحمل میکند.
🔸توماسون معتقد است احساسات منفی نقش اساسی در غنیسازی و مراقبت از خود دارند. اما تمرکز بر ویژگیهای ناپسند احساسات منفی، باعث میشود که ارزش آنها را نادیده بگیریم. احساسات منفی به ما کمک میکنند زمانی که ضربهای دیدهایم یا تحقیر شدهایم به خودمان توجه کنیم.
چکیدهای از حرفهای مهم کتاب را در زیر بخوانید:
https://daneshkadeh.org/global/13596/
@Daneshkadeh_org