جنبش اجتماعی هم منتقد میخواهد هم کنشگر
منتقدان و کنشگران گاه از نقشهای همدیگر خوششان نمیآید. منتقدان کنشگران را متهم میکنند که با جاروجنجال و هوچیگری به دنبال تهییج عواطف و یارگیری برای پیشبرد خواستههایشان هستند. کنشگران هم منتقدان را ملامت میکنند که از دور نشستهاند و بدون آنکه گرد و غباری بر دامنشان بنشیند و هزینهای بپردازند مشغول حرّافی هستند.
واقعیت اما این است که در فرایند تغییر اجتماعی، کنشگران و منتقدان کارکردهای مهم اما متمایزی دارند، اهداف متفاوتی را دنبال میکنند، با مخاطبهای متفاوتی سروکار دارند و باید با محدودیتهای متفاوتی هم برای هر یک از این نقشها مواجه شوند. بهرسمیتشناختن این تفاوتها به عاملان دموکراسیخواهی کمک میکند تا از فرصتهای خاص موقعیت و نقش خود بهتر استفاده کنند.
🔸بهباور لیزا گیلسون، استاد علوم سیاسی کالج بیتز، مرزهای میان کنشگری و نقد اجتماعی اکنون بیش از هر زمان دیگری مغشوش شدهاند. او مینویسد بزرگترین آسیب برای کنشگران و منتقدان مشخصنبودن محدودهی فعالیتشان است و تعیین کارکردها و چهارچوبهای عملگرایانهی این دو گروه در حرکت بهسوی دموکراسی ضروری مینماید.
🔸منتقدان اجتماعی با تحلیل اوضاع و رفتارها در پی شناسایی ناکارآمدیها و بیعدالتیها در روابط اجتماعی هستند و تلاش میکنند با پرورش ظرفیت نقد، مخاطبان را به وجود آسیبها و راهحلها آگاه کنند.
🔸کنشگران هم مانند منتقدان اجتماعی مشغول آسیبشناسی و ترسیم مسیری برای تغییر هستند، اما همزمان قصد دارند مردم را برای ایجاد تغییر از طریق یک اقدام جمعی برانگیزند. کنشگری معطوف به بسیج مردم با هدف مشارکت در حرکتهای جمعی است.
🔸این دو گروه اثرگذار میتوانند وظایف متفاوتی برای رسیدن به دموکراسی را به عهده بگیرند و با تفکیک وظایفشان نتیجهبخشی تلاشها برای تغییر را سرعت ببخشند.
🔸گیلسون برای ترسیم اهمیت این مرزبندی، به یکی از منتقدان اجتماعی اثرگذار در دوران مبارزات برای لغو بردهداری در آمریکا ارجاع میدهد: رالف والدو امرسون، نویسنده و فیلسوف مشهور آمریکایی در قرن نوزدهم، تلاش کرد تا همیشه در جایگاه یک منتقد اجتماعی غیرکنشگر باقی بماند. به نظر امرسون غیرکنشگربودن منتقد اجتماعی فرصتی برای اثرگذاری روی طیف وسیعی از مخاطبانش را به او میدهد.
🔸امرسون برخلاف دیگر مبارزان همعصرش معتقد بود که نقد اجتماعی روشی است اثرگذار و شیوهای متفاوت از کنشگری. دستآخر اما، امرسون هم زیر بار فشارها و سرزنشهای کنشگران، که از او میخواستند دست از نوشتن بردارد و به خیل کنشگران بپیوندد، تسلیم شد.
روش امرسون نشان میدهد تنها راه پیشروی منتقد غیرکنشگر در مواجه با فشارها این است که آن نقش دیگر را بپذیرد و مقام منتقد اجتماعی را به کناری نهد تا بتواند در هر دو حوزه اثرگذار باشد.
🔸کنشگران و منتقدان وقتی به شکل بهینه عمل میکنند که نقشهای آنها مکمل باشد. مثلا برای جذب مخاطب کنشگران در جذب بخشی از اجتماع که تغییر از طریق کنش جمعی را مؤثر و ضروری میدانند موفق عمل میکنند. در مقابل، منتقدان اجتماعی میتوانند افرادی را که از وضع موجود بهرهمند هستند یا به دلایلی همچون سرخوردگی از تغییر، بیتفاوتی یا حتی ترس، با جریان دموکراسیخواهی همراهی ندارند، به عنوان جامعهی هدف تحتتأثیر قرار دهند.
🔸کنشگران و منتقدان اغلب از مجراهای ارتباطی متفاوتی استفاده میکنند که هم بر نوع مخاطب و هم فرم انتقال پیام تأثیر میگذارد. کنشگران از روشهای سریع و تهییجکننده برای اثرگذاری بهره میگیرند و اغلب میخواهند پیامهای خود را به صورت فوری به مخاطبشان برسانند. در مقابل منتقدان اجتماعی از نقدهای مدقن و مقالات و کتاب برای انتقال پیام استفاده میکنند.
🔸منتقدان اجتماعی در گامی دیگر میتوانند بستر اجتماعی مساعدی برای کنشگران فراهم کنند و حتی جمعیت خاموش را مجاب کنند که دستی از دور بر آتش داشته باشند. معمولا اکثریت جامعه تمایلی به مشارکت در تجمعهای اعتراضی ندارند. اما این اکثریت غیرکنشگر با کمک منتقدان میتواند محیطی مساعد را فراهم کند تا کنشگران در میدان به اعتراض ادامه بدهند.
🔸مشخصنبودن چارچوبها عملکرد این دو گروه گاه به خصومت هم ختم میشود. مثلا ممکن است برخی از گروههایی که دنبال کارهای کنشگری ضربتی هستند، کار یک منتقد اجتماعی غیرکنشگر را به دلیل صریحنبودنش تخطئه کنند. در مقابل، منتقدان نیز ممکن است از تأثیری که نقش کنشگری در تحریک افکار و بسیج حمایت عمومی ایفاء میکند غافل شوند.
🔸اینکه تحت این فشارها یکی ناچار شود نقش دیگری را بپذیرد شاید در کوتاهمدت پیروزی قلمداد شود، اما در بلندمدت آسیبزا خواهد بود.
چکیدهای از این پژوهش را در زیر بخوانید:
https://daneshkadeh.org/global/13579/
@Daneshkadeh_org