پایگاه خبری دندانه 🌈

#دندان_نگار
Канал
Новости и СМИ
Медицина
Образование
Технологии и приложения
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала پایگاه خبری دندانه 🌈
@dandanechannelПродвигать
9,15 тыс.
подписчиков
9,91 тыс.
фото
699
видео
3,78 тыс.
ссылок
دیرپاترین و پر مخاطب ترین رسانه دندانپزشکی ایران اخبار صنفی و علمی دندانپزشکی ایران و جهان 📍ارتباط با ادمین و ارسال دیدگاه‌ها، نقطه نظرات و اخبار @DandaneAdmin
Forwarded from دندان نگار
♦️خاطره‌ای از خانم دکتر #هدیه_توتونی

سال ۹۴، صبح روزهای پنجشنبه هم کار بالینی انجام می دادم. معمولا، صبحهای پنجشنبه، دکترها و دستیارها، صبحونه را داخل کلینیک می‌خوردیم.
ساعت ۹:۰۰ صبح یک روز پنجشنبه، پسر ۵ ساله‌ای برای کشیدن دندانش با پدرش مراجعه کرد. پیش از تزریق بی‌حسی و هنگام گفتگو متوجه سردی دستانش شدم، پرسیدم: صبحونه خوردی؟ گفت: نه و پدرش افزود: از خواب بیدارش کردم و سریع آمدیم چون تمام شب درد کشیده بود.
به مسئول آبدارخانه گفتم با یک کاسه حلیم و قدری نان از او پذیرایی کند. رنگ و رویش و دمای بدنش طبیعی شد و کارش را انجام دادیم.
چند وقت بعد، دوباره صبح پنجشنبه برای درمان یک دندانش و تحویل فضانگهدار آمد، و بازهم صبحونه نخورده بود. دوباره گفتم تا دخترها از کودک با نان سنگک تازه و پنیر و گردویی که داشتیم، پذیرایی کنند و آن روز هم کارش انجام شد.

سه ماه بعد، عصر یک روز پائیزی، با مادرش برای چکاپ دندانهایش مستقیم از مهدکودک آمده بود، چهره‌اش خسته بود و رنگ‌پریده. از مادرش پرسیدم مریض است؟ گفت: نه،من شاغلم و از ساعت ۱۲ که در مهدکودک غذا خورده، هیچ نخورده است و از صبح خیلی بازی کرده. گفتم: برایت بین راه چه بخرم تا بخوری؟ گفته: مامان لازم نیست چیزی بخری، آنجا اول غذا می‌دهند و بعد دندانها را درست می‌کنند.

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️⭕️⭕️ جهاد اکبر (به تعویق انداختن لذت)

♦️خاطره‌ای از خانم دکتر #هدیه_توتونی

علی اصغر ۳ ساله ملاقات سومی بود که پیشم میومد. دفعه اول معاینه شد. دفعه دوم فلورایدتراپی و امروز برای پالپکتومی و ترمیم دندونش. تو این چند بار دیدارمون مرتب مسواک می زد و با خوراکیهای دوست دندون (میوه ها، مغزها، لبنیات) آشنا و دوست شده بود. امروز وقتی اومد توی اتاق که بوس سلام بده یک آبنبات (candy) دستش بود. به آرامی پرسیدم: این چیه علی اصغر؟ جزو دوستای دندونه یا...؟ که خیلی سریع جواب داد: برای شما آوردم و زود دادش به من.

بعد از کار مامانش گفتند که مادربزرگش توی خونه بهش دادن و تا اینجا چندین بار می خواسته بخوره ولی یاد شما می افتاده و دیگه بهش نگاه نمی کرده...

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Ye Forsate Dige [Nex1Music.IR]
Mohammad Sheykhi
📌 #بشنوید

یه فرصت دیگه
ترانه و ملودی از دکتر #محمد_شیخی

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی
@dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
مادری در حال کشیدن دندان فرزندش در سال ۱۸۹۷
منبع: Getty Images


⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی
@dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
شوخی با لباس های فضایی و عجیبی که این روزها دندانپزشکان به تن میکنند

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی
@dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
🔺 یادداشتی کوتاه درباره کتاب «تصمیم کسرا»
مجموعه داستان تازه ای از دکتر #شاهین_شهسواری_پور

دکتر #افشین_قناد

امروز کتاب "تصمیم کسرا" اثر دوست خوش ذوق و اهل قلم، دکتر شاهین شهسواری‌پور، به دستم رسید. احساس رضایتی که از خواندن آن دست داد بر آنم داشت چند خطی درباره آن بنویسم. قطعا این نوشته دیدگاه شخصی یک مخاطب کتابخوان است، نه نقد و نظر یک کارشناس ادبیات داستانی.

محتوای اغلب دوازده داستان چنان است که می‌پذیری واقعا روی داده باشند. ملموس و باورپذیر. می‌‌توانند برای خودت اتفاق افتاده باشند یا دور و برت.
فقط یک داستان است که از این حیث با ذهن غریبگی می‌کند.

ادبیات روایی قصه‌ها روی مرز باریکی تعادلش را حفظ می‌کند. نه با واژه‌ها و ساختارهای سنگین و نامائوس به ورطه اظهار فضل ادبی می‌افتد، و نه با سادگی بسیار لذت خواندن را از خواننده می‌گیرد.

زبان قصه‌گو خواننده را جذب می‌کند و برای ادامه و سرانجام کار به دنبال خود می‌کشد.

شاید مضمون‌ اغلب این داستان‌ها را قبلا شنیده‌باشیم اما جز در مواردی بسیار اندک احساس تکرار و ملال نمی‌کنید.

نویسنده در مقدمه کتاب به درستی می‌نویسد: "در این دوازده داستان هیچ اتفاق عجیب و اسرارآمیزی نمی‌افتد. همین روزگذرها و زندگی‌های ساده‌ای است که داریم. بعلاوه همین خیال‌ها و رویاهایی که گاهی از سمت جاهایی که نمی‌دانیم به ذهن‌مان نازل می‌شود. شخصیت‌ها هم غریبه نیستند. خودمانیم و اطرافیان‌مان...".

داستان‌های اخلاق سگی، آخرین برگ، قرار در غروب، شبیه عشق و تصمیم کسرا پنج داستان منتخب من هستند.

برای دوست خوب اهل دلم، شاهین عزیز، آرزوی موفقیت و پیشرفت دارم.

سفارش کتاب از طریق وبسایت #نشر_دندانه 👈🏾 https://dandane.org

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی
@dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
«لثه‌های پشت دندان‌هایت را آزار بده! 😳

این عبارت عجیب عنوان یک نمایش است که چندی پیش در تهران روز صحنه رفت.
نمایش «لثه‌های پشت دندان‌هایت را آزار بده» به کارگردانی محمد معیری، نویسندگی علی اشکان نژاد و بازی خاطره حاتمی دی ماه ۹۷ در تماشاخانه شانو اجرا شد.
مشخص نیست این آیا محتوای این نمایش ارتباطی با مشکلات دهان و دندان‌پزشکی نیز داشته یا خیر

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️⭕️⭕️ عشق یونیتی!

دکتر #علی_مرسلی

#طنز دندان‌پزشکی
چندین سال قبل من دستیاری در مطب داشتم که از کارش خیلی راضی بودم. بسیار تر و فرز بود. گیرایی بالایی داشت و نیاز نبود حرف را دوبار و چند بار برایش تکرار کنی. همهٔ کارهایش را به موقع و سر وقت انجام می‌داد. خلاصه حضور ایشان در مطب دندان‌پزشکی مورد عجیبی به شمار می‌آمد؛ چراکه وجود چنین همکار واقعاً همکاری در مطب خارج از عرف و عادت ما دندان‌پزشکانی بود که همه‌اش با همهٔ عالم و آدم به خاطر اخلاق و اعصاب ناجور و نابسامانی‌مان سر ناسازگاری داریم و هیچ‌کس ما را راضی نمی‌کند!

بعد از یک سال از زمانی که این همکار-دستیار کاربلد در مطب مشغول بودند، مدتی اتفاق‌های عجیب‌ و غریبی سر صندلی یونیت دندان‌پزشکی مطب پیش می‌آمد. یک روز شلنگ یونیت سوراخ بود، یک روز پیچش شل می‌شد، یک روز سیم‌هایش از جایش خارج می‌شد! خلاصه هر روز به دلیلی من به تکنسین تعمیرکار یونیت زنگ می‌زدم و از او می‌خواستم برای حل مشکل به مطب بیاید.
مشکلات هم اغلب ساده بودند و سریع با مهارت آقای تکنسین، حل می‌شدند و خرج زیادی روی دستم نمی‌گذاشتند ولی به حد کافی اعصاب خردکن و مخرب بودند.
تکنسینی که برای کارهای مطب می‌آمد، جوان بسیار خوش‌اخلاق و برازنده‌ای بود و در کارش هم مهارت کافی داشت. حتی او هم از نقایص مکرر یونیت تعجب کرده بود و برایش عجیب بود که چه طور هر روز یونیت مطب دچار خرابی می‌شود. ظاهراً خرابی‌ها هم طوری بود که انگار انس و جن آمده‌اند و یونیت را دستکاری کرده‌اند و ناشی از استهلاک نبود و اغلب ساده با سفت کردن یک اتصالی یا شلنگ یا تعویض یک شلنگ برطرف می‌شدند.

مدتی از رفت‌ و آمد مکرر آقای تکنسین به مطب من می‌گذشت که خبردار شدیم ایشان به خواستگاری دستیار من رفته‌اند و سرانجام یک روز با یک دسته‌گل و یک جعبه شیرینی به مطب آمدند و خبر قریب‌الوقوع بودن یک امر خیر را به من دادند.البته برای من شنیدن این خبر بسیار خوشحال‌کننده بود. چراکه هم خانم دستیار همکار مطب و هم آقای تعمیرکار یونیت هر دو انسان‌های شریف، مسئولیت‌پذیر و کاردانی بودند و بالطبع در زندگی مشترک هم با همین رویه، آیندهٔ خوبی در کنار هم داشتند. اما خوشحالی بیشتر من بعداً وقتی حاصل شد که از آن تاریخ به بعد دیگر اتفاقات و بلایای عجیب‌ و غریبی که برای یونیت پیش می‌آمد، بالکل تکرار نشدند! نه یونیت خراب شد و نه من به خاطر نقص بونیت تا چندین ماه بعد،کارم دچار اختلال شد. خانم دستیار هم سر خانهٔ بخت رفت و به‌خوبی و خوشی در کنار همسرش زندگی کرد. بعد هم بنا به روالی که همهٔ ما دندان‌پزشکان به آن عادت داریم، سرکار نیامد و بچه‌دار شد و… من بیچاره بعد از رفتن او تا همین امسال هر سال دو نفر دستیار عوض می‌کنم و نیروی کار بلد و ماهری مانند او را دیگر پیدا نمی‌کنم.
یکی دو سال قبل بود که آقای تکنسین و همسر و دو فرزندشان که مدرسه می‌رفتند نزدیک عید برای تبریک سال نو به مطب آمدند. در طی گفتگو، خانم دستیار سابقم اعتراف کرد که خرابی پشت سر هم یونیت در آن دوران اتفاقی و کار قضا و قدر نبوده‌است. حقیقت این بوده که خود او دست به این سلسله خرابکاری‌ها می‌زده است تا تکنسین در مطب حاضر شود و دیدار میسر شود! سرانجام هم یونیت بنده خوش‌یمن بوده و این دیدارها به وصال انجامیده است!

آدم‌های موفق معمولاً برای نیل به خواسته‌هایشان یا راهی پیدا می‌کنند یا راهی می‌سازند و یا مثل دستیار بنده، یونیتی را خراب می‌کنند.مهم این است که سرانجام به مقصود خود می‌رسند!

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️ #دندان_نگار

♦️شما را به یاد می‌آورم آقای سین!

تقدیم به کسی که شب زیبای بیست و سوم فروردین را ندید
دکتر #یلدا_صادقی

من به فکر کار شما بودم آقای سین. مطمئن باشید و حواسم بود که آخرهای اسفند نود و چهار، اسم شما را هم جزو کسانی که باید به فکرشان باشم، گوشه تقویم سال بعد یادداشت کنم.

و امروز عصر بیست و سوم فروردین، مصادف با روز دندان‌پزشک، وقتی خانم منشی از من پرسید که آقای س را یادم هست یا نه، من شما را یادم بود، آقای سین.

نشان به آن نشانی که ایمپلنت‌های چپ بالا شماره ۵و۶ که سال نود و دو برایتان گذاشته بودم را یادم بود. و ایمپلنت چهار پایین سمت راست که د‌ی‌ماه نود و چهار برایتان گذاشته بودم را هم یادم بود. و حتی آن شش پایینی که برای پدر پیرتان گذاشته بودم… و یادم بود که اسم شما حمید است و مودب و خجالتی و جوان هستید. و یادم بود که عرض لثه چسبنده ایمپلنت پایین شما کم است و باید برایش کاری بکنم. و یادم بود که عادت داری وقتی کارت تمام می‌شود یک جور خاص از روی یونیت جست بزنی پایین و بعدش یک‌بند تشکر کنی.

این‌ها چیزهای زیادی بودند و سوال خانم منشی هر چه می‌خواست باشد… این‌ها برای جواب دادن کافی بود. ولی لازم شد قیافه شما را هم به یادبیاورم. از من دلخور نباشید که نتوانستم صورت شما را به یاد بیاورم. شمایی که سطح دیستال ایمپلنت بالا و عرض لثه چسبنده ایمپلنت پایینتان را به خوبی به یاد دارم. خانم منشی هیچ سوالی راجع به شما نداشت. خانم منشی فقط با بغض گفت که شما، آقای حمید س که مودب و خجالتی و جوان هستید و لثه چسبنده‌ات عرض کافی ندارد، درست بیست روز پیش تصادف کرده‌ای و از دنیا رفته‌ای و من دیگر هرگز نمی‌توانم برای عرض لثه چسبنده چهار پایین شما کاری بکنم. شمایی که بیمار مودب و خجالتی و جوان من بودید و اسمتان حمید بود و یکجور خاصی از روی یونیت جست می‌زدید…

و حالا نیمه شب بیست و سوم فروردین، مصادف با روز دندان‌پرشک، من به شما آقای سین که مودب و خجالتی و جوان بودی می‌گویم که اینکه من قیافه شما را به یاد نمی‌آورم درست برعکس آنچه شما فکر می‌کنید، برای این است که من به فکر کار شما بودم… من آنقدر نگران عرض لثه چسبنده سمت راست شما بودم که در خاطرم جایی برای صورت شما باقی نمانده بود. و اینکه من روزی نگران شما بوده‌ام برای اینکه الان، نیمه شب بیست وسوم فروردین، عزای شما را داشته باشم کافی است. اینکه من صورت شما را به خاطر ندارم دلیل خوبی برای اینکه عزادار شما نباشم نیست. اصلا دلیل خوبی نیست وگرنه چرا نگاه کردن به رادیوگرافی‌های شما و خانواده شما، آقای حمید س، باعث می‌شود که اشک‌های من پایین بریزد.

درست است که شما درست بیست روز پیش تصادف کرده‌ای و دختر سه ساله‌ات را تنها گذاشته‌ای؛ ولی من به خودم اجازه نمی‌دهم که دیگر نگران عرض لثه چسبنده شما نباشم. کاش شما هم زنده بودی و این شب زیبای بهاری بیست و سه فروردین را می‌دیدی… کاش برمی‌گشتی و دوباره از روی یونیت من با جست پایین می‌آمدی و یک‌بند تشکر می‌کردی. کاش داغ فرزند را به دل صاحب این رادیوگرافی با فک پیر و ریج تحلیل رفته‌اش نمی‌گذاشتی. کاش سه سال دیگر وقتی این جوانه‌های دندان دائمی بیرون می‌آمدند توهم زنده بودی و برای کنگره‌های درشت دندان دخترت ضعف می‌کردی. کاش صاحب این نمای رادیوگرافی جوان و سالم مثل بقیه زن‌ها هفته دیگر برای تو کادوی روز مرد می‌خرید. کاش به هر دندانی یک ادم و به هر آدمی یک خانواده وصل نبود. کاش آدم‌ها فقط‌‌ همان لثه چسبنده اطراف ایمپلنتشان باقی می‌ماندند.

شاید آن وقت دندان‌پزشک بودن ساده‌تر بود و هیچ دندان‌پزشکی رو بروی عکس های رادیوگرافی اشک نمی‌ریخت.


♦️ https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
نماینده دندانپزشکان در بازی نیمه نهایی جام باشگاه های آسیا

واتارو #اندو بازیکن تیم ملی ژاپن که یکی از تاثیرگذارترین بازیکنان این تیم در بازی مقابل ایران بود

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
«لثه‌های پشت دندان‌هایت را آزار بده! 😳

این عبارت عجیب عنوان یک نمایش است که چندی پیش در تهران روز صحنه رفت.
نمایش «لثه‌های پشت دندان‌هایت را آزار بده» به کارگردانی محمد معیری، نویسندگی علی اشکان نژاد و بازی خاطره حاتمی دی ماه ۹۷ در تماشاخانه شانو اجرا شد.
مشخص نیست این آیا محتوای این نمایش ارتباطی با مشکلات دهان و دندان‌پزشکی نیز داشته یا خیر

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
🔺 دو سوال عمیق فلسفی


دکتر #یلدا_صادقی

سوال اول: یکی از بزرگترین معماهای ذهنی من اینه که چرا وقتی به یک بیمارِ ندار تخفیف میدم، درست در همون لحظه ای که خیلی احساس مادر ترزا بودن میکنم و منتظرم طرف سجایای اخلاقی من رو بسیار بستاید، مریض با یک حالت بی‌تفاوتی عمیق مثل وزغ نگاه میکنه و بیرون میره. اما بلافاصله بعد از مانیتور میبینم که چنان بابت تخفیف از منشی تشکر میکنه که من دهنم وا میمونه. ایا فکر میکنن این پولهایی رو که به پذیرش میدن منشی برای خودش بر میداره؟ به هر حال ادم بد جوری خیط میشه.

سوال دوم: خانم دستیار من دقیقا همقد منه و با گان و ماسک و عینک تشخیصمون از هم سخته. طبیعیه که بیمارا ما رو زیاد با هم اشتباه بگیرن. اما آنچه برایش پاسخی نمی یابم این هست که چرا اینطور موقعها خانم دستیار اینقدر با عصبانیت بهشون تذکر میده که اشتباه گرفتن و سوال مهمتر اینکه چرا طرف انقدر با هیجان و از ته دل ازش معذرتخواهی میکنه؟ این خانم فقط سه سال از من جوونتره. ینی جوری ازش معذرتخواهی میکنن که انگار اعتماد به نفس منو گذاشتن زیرتیغ سالاد ساز برقی...لِه لِه.


⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
🔺 توصیه های بعد از عمل

دکتر #یلدا_صادقی

-از یک ساعت دیگه کمپرس یخ بذارید.
-نمیتونم سرم یخ میکنه.سرما میخورم.
-روزی دو بار این محلول رو غرغره کنید.
-نمیتونم .حالت تهوع میگیرم.
-هر 6 ساعت انتیبیوتیک بخورین.
-نمیتونم حساسیت دارم.
-به کدوم انتی بیوتیک؟
-همشون.اونایی که اخرشون سیلین دارن رو که میخورم سرم زق زق میکنه.بقیه شون رو که میخورم تنم سست میشه.
-هر 4 ساعت یک مسکن بخورید .
-شرمنده .من قرص که میخورم گلوم میگیره.حالت خفگی بهم دست میده.
-اطراف محل جراحی رو فعلا مسواک نزنین.
-(با سر بلندی و حالتی که انگار داره بعد از اونهمه خبر ناامید کننده بزرگترین بشارتها رو به من میده )این یکی رو میتونم.من 60 سال از خدا عمر گرفتم تا حالا 6 بارم مسواک نزدم.

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️⭕️⭕️ عشق یونیتی!

دکتر #علی_مرسلی

#طنز دندان‌پزشکی
چندین سال قبل من دستیاری در مطب داشتم که از کارش خیلی راضی بودم. بسیار تر و فرز بود. گیرایی بالایی داشت و نیاز نبود حرف را دوبار و چند بار برایش تکرار کنی. همهٔ کارهایش را به موقع و سر وقت انجام می‌داد. خلاصه حضور ایشان در مطب دندان‌پزشکی مورد عجیبی به شمار می‌آمد؛ چراکه وجود چنین همکار واقعاً همکاری در مطب خارج از عرف و عادت ما دندان‌پزشکانی بود که همه‌اش با همهٔ عالم و آدم به خاطر اخلاق و اعصاب ناجور و نابسامانی‌مان سر ناسازگاری داریم و هیچ‌کس ما را راضی نمی‌کند!

بعد از یک سال از زمانی که این همکار-دستیار کاربلد در مطب مشغول بودند، مدتی اتفاق‌های عجیب‌ و غریبی سر صندلی یونیت دندان‌پزشکی مطب پیش می‌آمد. یک روز شلنگ یونیت سوراخ بود، یک روز پیچش شل می‌شد، یک روز سیم‌هایش از جایش خارج می‌شد! خلاصه هر روز به دلیلی من به تکنسین تعمیرکار یونیت زنگ می‌زدم و از او می‌خواستم برای حل مشکل به مطب بیاید.
مشکلات هم اغلب ساده بودند و سریع با مهارت آقای تکنسین، حل می‌شدند و خرج زیادی روی دستم نمی‌گذاشتند ولی به حد کافی اعصاب خردکن و مخرب بودند.
تکنسینی که برای کارهای مطب می‌آمد، جوان بسیار خوش‌اخلاق و برازنده‌ای بود و در کارش هم مهارت کافی داشت. حتی او هم از نقایص مکرر یونیت تعجب کرده بود و برایش عجیب بود که چه طور هر روز یونیت مطب دچار خرابی می‌شود. ظاهراً خرابی‌ها هم طوری بود که انگار انس و جن آمده‌اند و یونیت را دستکاری کرده‌اند و ناشی از استهلاک نبود و اغلب ساده با سفت کردن یک اتصالی یا شلنگ یا تعویض یک شلنگ برطرف می‌شدند.

مدتی از رفت‌ و آمد مکرر آقای تکنسین به مطب من می‌گذشت که خبردار شدیم ایشان به خواستگاری دستیار من رفته‌اند و سرانجام یک روز با یک دسته‌گل و یک جعبه شیرینی به مطب آمدند و خبر قریب‌الوقوع بودن یک امر خیر را به من دادند.البته برای من شنیدن این خبر بسیار خوشحال‌کننده بود. چراکه هم خانم دستیار همکار مطب و هم آقای تعمیرکار یونیت هر دو انسان‌های شریف، مسئولیت‌پذیر و کاردانی بودند و بالطبع در زندگی مشترک هم با همین رویه، آیندهٔ خوبی در کنار هم داشتند. اما خوشحالی بیشتر من بعداً وقتی حاصل شد که از آن تاریخ به بعد دیگر اتفاقات و بلایای عجیب‌ و غریبی که برای یونیت پیش می‌آمد، بالکل تکرار نشدند! نه یونیت خراب شد و نه من به خاطر نقص بونیت تا چندین ماه بعد،کارم دچار اختلال شد. خانم دستیار هم سر خانهٔ بخت رفت و به‌خوبی و خوشی در کنار همسرش زندگی کرد. بعد هم بنا به روالی که همهٔ ما دندان‌پزشکان به آن عادت داریم، سرکار نیامد و بچه‌دار شد و… من بیچاره بعد از رفتن او تا همین امسال هر سال دو نفر دستیار عوض می‌کنم و نیروی کار بلد و ماهری مانند او را دیگر پیدا نمی‌کنم.
یکی دو سال قبل بود که آقای تکنسین و همسر و دو فرزندشان که مدرسه می‌رفتند نزدیک عید برای تبریک سال نو به مطب آمدند. در طی گفتگو، خانم دستیار سابقم اعتراف کرد که خرابی پشت سر هم یونیت در آن دوران اتفاقی و کار قضا و قدر نبوده‌است. حقیقت این بوده که خود او دست به این سلسله خرابکاری‌ها می‌زده است تا تکنسین در مطب حاضر شود و دیدار میسر شود! سرانجام هم یونیت بنده خوش‌یمن بوده و این دیدارها به وصال انجامیده است!

آدم‌های موفق معمولاً برای نیل به خواسته‌هایشان یا راهی پیدا می‌کنند یا راهی می‌سازند و یا مثل دستیار بنده، یونیتی را خراب می‌کنند.مهم این است که سرانجام به مقصود خود می‌رسند!

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⚫️ یک #شعر از دکتر #مهدی_کدخدازاده

می رسید از راه با لحن و صدایی سوخته
کودکی با چشم گریان ، ردپایی سوخته
یک نیستان نای و نی بر روی تیغ و خیزران
صوت قرآن روی نیزه با نوایی سوخته
دختری گریان میان جمع سیلی خورده بود
یک عروسک، با لباس و دست و پایی سوخته
یادش آمد مادرش از درد پهلویش نگفت
درکنار درب خانه با ردایی سوخته
یک نیستان بی وفایی یک غروب بی فروغ
یک خرابه میزبان دشتهایی سوخته
آسمان آتش گرفت و مثل باران می گریست
گریه بر روی مزار شمع هایی سوخته
عمه جان با من بمان! آن مرد مویم را کشید!
عمه جان اینجا بیا، هرجا بیایی سوخته
عمه جان دیدی تمام دست و پایم سوخته؟
عمه بابایم کجا رفته؟ کجایی؟ سوخته؟

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

@dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️ از مصائب گذران طرح در مناطق محروم


منبع: درد نیست فشاره/ فیسبوک

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️ #دندان_نگار

♦️چرا #روز_دندانپزشکی برای دندان‌پزشکان مضر است؟

دکتر علی #مرسلی: در مورد روز دندان‌پزشکان بحث‌های زیادی بین دندان‌پزشکان تاکنون درگرفته است خیلی‌ها معتقند باید روز دیگری به عنوان روز دندان‌پزشک انتخاب شود. ولی حقیثتش را بخواهید دندان‌پزشکان روز ندارند! این اس‌ام‌اس‌های مسخره که ارسال می‌شود و پیام‌های تبریک مضحکی که همکاران به هم می‌گویند هیچ کدام از آلام رشته دندان‌پزشکی کم نمی‌کند!

امروز منشی مطب با شیرینی و گل وارد شد! روی گل برچسب چسبانده بود که روز دندان‌پزشک مبارک! خیلی عصبانی شدم و ولی برای اینکه دلش نشکند چیزی نگفتم و سعی کردم الکی لبخند بزنم!
بیماران با دیدن گل و خواندن پرچسبش روز دندان‌پزشک را تبریک می‌گفتند و با کمال وقاحت از من می‌خواستند تا به مناسبت این روز به آن‌ها تخفیف بدهم! کلا ما دندان‌پزشکان مثل گوسفند، عزا و عروسی برایمان فرقی نمی‌کند و از هر طرف متضرریم!

شب که شد از منشی خواهش کردم که گل را با خودش ببرد! پیشنهاد کرد گل را برای خانمم ببرم. از پیشنهادش استقبال کردم و گل را با خودم برداشتم! به محض خروج از مطب در سطل آشغال کنار خیابان معدومش کردم!
زنم آن قدر باهوش هست که بداند من از این کار‌ها تا به حال نکرده‌ام و بلد نیستم! امکان هم ندارد توجیحش کرد که به مناسبت روز دندان‌پزشک منشی‌ام برایم گل آورده است! مطمئنن با بردن گل به خانه علم شنگه‌ای به پا می‌شد! حوصله پیدا کردن منشی جدید هم برای مطب ندارم! پس خداحافظ روز دندان‌پزشک!

♦️ https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️ #دندان_نگار

♦️شما را به یاد می‌آورم آقای سین!

تقدیم به کسی که شب زیبای بیست و سوم فروردین را ندید
دکتر #یلدا_صادقی

من به فکر کار شما بودم آقای سین. مطمئن باشید و حواسم بود که آخرهای اسفند نود و چهار، اسم شما را هم جزو کسانی که باید به فکرشان باشم، گوشه تقویم سال بعد یادداشت کنم.

و امروز عصر بیست و سوم فروردین، مصادف با روز دندان‌پزشک، وقتی خانم منشی از من پرسید که آقای س را یادم هست یا نه، من شما را یادم بود، آقای سین.

نشان به آن نشانی که ایمپلنت‌های چپ بالا شماره ۵و۶ که سال نود و دو برایتان گذاشته بودم را یادم بود. و ایمپلنت چهار پایین سمت راست که د‌ی‌ماه نود و چهار برایتان گذاشته بودم را هم یادم بود. و حتی آن شش پایینی که برای پدر پیرتان گذاشته بودم… و یادم بود که اسم شما حمید است و مودب و خجالتی و جوان هستید. و یادم بود که عرض لثه چسبنده ایمپلنت پایین شما کم است و باید برایش کاری بکنم. و یادم بود که عادت داری وقتی کارت تمام می‌شود یک جور خاص از روی یونیت جست بزنی پایین و بعدش یک‌بند تشکر کنی.

این‌ها چیزهای زیادی بودند و سوال خانم منشی هر چه می‌خواست باشد… این‌ها برای جواب دادن کافی بود. ولی لازم شد قیافه شما را هم به یادبیاورم. از من دلخور نباشید که نتوانستم صورت شما را به یاد بیاورم. شمایی که سطح دیستال ایمپلنت بالا و عرض لثه چسبنده ایمپلنت پایینتان را به خوبی به یاد دارم. خانم منشی هیچ سوالی راجع به شما نداشت. خانم منشی فقط با بغض گفت که شما، آقای حمید س که مودب و خجالتی و جوان هستید و لثه چسبنده‌ات عرض کافی ندارد، درست بیست روز پیش تصادف کرده‌ای و از دنیا رفته‌ای و من دیگر هرگز نمی‌توانم برای عرض لثه چسبنده چهار پایین شما کاری بکنم. شمایی که بیمار مودب و خجالتی و جوان من بودید و اسمتان حمید بود و یکجور خاصی از روی یونیت جست می‌زدید…

و حالا نیمه شب بیست و سوم فروردین، مصادف با روز دندان‌پرشک، من به شما آقای سین که مودب و خجالتی و جوان بودی می‌گویم که اینکه من قیافه شما را به یاد نمی‌آورم درست برعکس آنچه شما فکر می‌کنید، برای این است که من به فکر کار شما بودم… من آنقدر نگران عرض لثه چسبنده سمت راست شما بودم که در خاطرم جایی برای صورت شما باقی نمانده بود. و اینکه من روزی نگران شما بوده‌ام برای اینکه الان، نیمه شب بیست وسوم فروردین، عزای شما را داشته باشم کافی است. اینکه من صورت شما را به خاطر ندارم دلیل خوبی برای اینکه عزادار شما نباشم نیست. اصلا دلیل خوبی نیست وگرنه چرا نگاه کردن به رادیوگرافی‌های شما و خانواده شما، آقای حمید س، باعث می‌شود که اشک‌های من پایین بریزد.

درست است که شما درست بیست روز پیش تصادف کرده‌ای و دختر سه ساله‌ات را تنها گذاشته‌ای؛ ولی من به خودم اجازه نمی‌دهم که دیگر نگران عرض لثه چسبنده شما نباشم. کاش شما هم زنده بودی و این شب زیبای بهاری بیست و سه فروردین را می‌دیدی… کاش برمی‌گشتی و دوباره از روی یونیت من با جست پایین می‌آمدی و یک‌بند تشکر می‌کردی. کاش داغ فرزند را به دل صاحب این رادیوگرافی با فک پیر و ریج تحلیل رفته‌اش نمی‌گذاشتی. کاش سه سال دیگر وقتی این جوانه‌های دندان دائمی بیرون می‌آمدند توهم زنده بودی و برای کنگره‌های درشت دندان دخترت ضعف می‌کردی. کاش صاحب این نمای رادیوگرافی جوان و سالم مثل بقیه زن‌ها هفته دیگر برای تو کادوی روز مرد می‌خرید. کاش به هر دندانی یک ادم و به هر آدمی یک خانواده وصل نبود. کاش آدم‌ها فقط‌‌ همان لثه چسبنده اطراف ایمپلنتشان باقی می‌ماندند.

شاید آن وقت دندان‌پزشک بودن ساده‌تر بود و هیچ دندان‌پزشکی رو بروی عکس های رادیوگرافی اشک نمی‌ریخت.


♦️ https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️⭕️⭕️ یک #شعر از دکتر #مهدی_کدخدازاده

می رسید از راه با لحن و صدایی سوخته
کودکی با چشم گریان ، ردپایی سوخته
یک نیستان نای و نی بر روی تیغ و خیزران
صوت قرآن روی نیزه با نوایی سوخته
دختری گریان میان جمع سیلی خورده بود
یک عروسک، با لباس و دست و پایی سوخته
یادش آمد مادرش از درد پهلویش نگفت
درکنار درب خانه با ردایی سوخته
یک نیستان بی وفایی یک غروب بی فروغ
یک خرابه میزبان دشتهایی سوخته
آسمان آتش گرفت و مثل باران می گریست
گریه بر روی مزار شمع هایی سوخته
عمه جان با من بمان! آن مرد مویم را کشید!
عمه جان اینجا بیا، هرجا بیایی سوخته
عمه جان دیدی تمام دست و پایم سوخته؟
عمه بابایم کجا رفته؟ کجایی؟ سوخته؟

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Forwarded from دندان نگار
⭕️ از مصائب گذران طرح در مناطق محروم


منبع: درد نیست فشاره/ فیسبوک

⭕️ #دندان_نگار
خاطرات، اشعار و طنز نوشته‌های دندان‌پزشکی

https://t.center/dandanNegaar
Ещё