«کشتن کسی که نمیشناسیش خیلی آسانتره»۱
مهری بهفر
مضمون اصلی نمایشنامهٔ سوءتفاهم، اثر آلبر کامو، فرزندکشی از روی نادانستگی و بهتعبیر خود کامو بر اثر سوءتفاهم است. همان مضمونی که بهحق میتوان داستان رستم و سهراب را سرنمونِ کهن و کاملِ آن دانست. در سوءتفاهم عاملِ فرزندکشی از شکلِ کلاسیک و پربسامدِ آن که پدر است، جای به مادر داده و این مادر است که نادانسته و ناشناخته پسرش را با معاونت دخترش به قتل میرساند.
در سوءتفاهم نیز مانند داستان رستم و سهراب بیش از همه، این مایِ خوانندهایم که واقعیت امر را میدانیم و از نقشهٔ سهراب و یان در بازگشت به خانه و یافتنِ پدر/ مادر باخبریم، تا از همان سطر اول بمب ساعتی با صدای تیکتاکش نزدیکشدنِ فاجعه را لحظهبهلحظه در گذرِ ضرباندارِ خون در گیجگاهمان اعلام کند.
سهراب و یان تنها از یک چیز خبردارند، از نقشهٔ خودشان و میلشان به بازگشتِ غیر علنی. و طول میکشد تا هر دو بفهمند «بازگشت به خونه به این آسونیها هم نیست که میگن و وقت میبره که از یه غریبه دوباره یه پسر بسازی»۲. سهراب بهعنوان سلحشوری نوجوان، نام و نَسَبش را در کسوتِ سالارِ سپاهِ دوازده هزار نفری دشمن و در حمله به سرزمین پدری پنهان میکند. یان هم برای معرفینکردنِ بلافاصلهٔ خودش یک دلیل بهظاهر ساده دارد. وقتی برخلافِ انتظارْ مادر و خواهرش او را نمیشناسند، نگاهش میکنند ولی نمیشناسند و با او مثل غریبه رفتار میکنند، یان هم آن یک کلمهای را که باید در معرفی خودش بگوید پیدا نمیکند.
و اما والدها، رستم و مادر یان، در بیخبریاند و تا وقوع فاجعه در این بیخبری میمانند. آنها در این موقعیت همان کاری را میکنند که همیشه میکردند و از همان منطق رفتاری و کاریِ همیشگیشان تبعیت میکنند و با این فردی که نمیدانند فرزندشان است، مثل هرکس دیگری مواجه میشوند. رستم تا آخرین لحظهٔ نبرد با سهراب چنان میکند که در هر زمان دیگری که جنگجویی با سپاه از مرز ایران میگذشت و به داخل میآمد میکرد. در سوءتفاهم نیز همینطور است. مادرِ یان که صاحب مهمانخانهای پرت و دورافتاده است و با کمک دخترش آن را میگرداند، برای رونقدادن به کاروبار راکد و خلاصی از تیرهروزیْ تدبیری تبهکارانه به کار بسته است. مادر و دختر به رسمِ مهمانکشیِ روزگار و از سرِ فقر و فلاکت با نوشاندنِ چای شبانگاهیِ مخصوصشان که به داروی خوابآور آلوده است، مردانِ تنهایی را که گاهبهگاه گذرشان به این منطقهٔ متروک میافتد و شبی اتاقی کرایه میکنند به قتل میرسانند و بعد از برداشتنِ پولشان آنها را به رودخانه میاندازند. مادر و دختر با این کار میکوشند از تقدیرِ نفرینیِ مهمانخانهٔ فلاکتبارشان بگریزند و روزی که بهحد کافی پول اندوختند از این کار دست بشویند و این مهمانخانهٔ فرورفته در مهِ درهٔ پرتافتاده را به سوی سواحلِ شنیِ گرم از تابشِ آفتاب ترک گویند. قتل و آرزوی شنهای آفتابخوردهٔ ساحل ادامه دارد تا یان، که از نه سالگی از خانه رفته است، با یک دنیا عشق به خانه برمیگردد که مادر و خواهرش را از این مهمانخانهٔ مهگرفته و سرد به سواحلِ آفتابیِ زندگیِ جدیدش ببرد. «اومدم اینجا با جیب پر از پول و میخوام اگه بتونم خوشحالشون کنم، خوشبختشون کنم.»۲
در سوءتفاهم که مادر و خواهرْ خودْ عاملانِ قتلاند، جایِ مرثیهسرایِ پس از فاجعه را همسرِ یان پر کرده است. در رستم و سهراب مرثیهسرایانِ اصلی جز پهلوانان ایرانی، زال و تهمینهاند. گرچه اصالتِ ابیاتِ سوگواری تهمینه محل بحث است، اما نکتهٔ جالبش این است که تهمینه پس از بریدن یال و بُشِ اسب سهراب و اجرای تمام آیینهای عام و مرسوم سوگواری، بهفراخور دردِ عظیمش کاری منحصربهفرد میکند که همچون کار جریره در خودکشیِ پس از کشتهشدنِ فرود، خاصِ خودِ اوست. بهتعبیری دیگر سوگواریِ خاص او، درد بزرگش را برای ما معنا و لمسپذیر میکند. تهمینه با همان سرانگشت که رخساره میخراشد و موی میکَنَد، چشمانش را از چشمخانه بیرون میکشد و در آتش میاندازد.
خودکورکردنْ در پیِ احساس گناه در داستان ادیپ و خودکورکردنِ تهمینه و خودکشیِ جریره برای چشمبربستن بر دنیایی که چنین رنج جانکاهی نصیب میکند، در داستان رستم و سهراب و فرود سیاوش پایانِ تراژدیاند. در سوءتفاهم همسر یان که هم در معنای کنایی و هم از فرط گریستن کور شده است به خواهر/قاتلِ او میگوید: «من دیگه کور شدم، من دیگه تو رو نمیبینم. تو و مادرت دیگه هیچوقت برای من هیچی نیستین غیر از دو تا شبح که باید بتارونمشون. دو تا شبح که وسط یه تراژدی دیدمشو و بعد هم گم شدن، یه تراژدی که تمومی نداره.». کوریِ کناییِ همسر یان فقط کوری به امید و عشق نیست، این کوری دری است بسته به هرگونه حس و انگیزهای، از نفرت تا مقاومت و طغیان. این کوری سنگ شدگی است.
https://t.center/daftarebastan