در سوگ کافکا.

هنوز ادامه دارد …

به خریت هاي زندگیم فکر میکنم و دلم میخواد خودمو از ۷ طبقه آره

۵/۵ سال گذشت و از عشق من به فورسیزن‌ز و بلو کم نشد، اجازه میدم بشنوینش.

بلو و فور سیزن‌ز خونه ی گرم من توي روزهاي سرد دسامبره.

نیاز دارم ۲۰ سالم نباشه، اول هیچ مسیر و دهه زندگي اي نباشم. نیاز دارم وسط راه باشم، مقصدي ببینم‌ که راه رو ادامه بدم، مسیر گذشته اي رو ببینم که طي کردم و بهش وابسته باشم، پام نلغزه و به آخرش برسم. نیاز دارم ۲۷ سالم باشه.

نامبروان گرل دست گذاشت روي اون قسمت از من که نمیخواستم هیچوقت ببینمش.

جدي وقتشه روند زندگیمو زیرورو کنم، براي شروع موهامو کوتاه میکنم

خیلي احساس ویراني میکنم، پس موهامو کوتاه میکنم

Tell me I'm going real big places, down to earth, so friendly
And even through all the phases, tell me you accept me
Well, that's all I'm dying to hear
Yeah, I'm dying to hear you

راستش دلم میخواست کلماتي رو بشنوم که هرگز نشنیده بودم.