سلام وقت بخیر استاد حقیقتا هر بار با خوندن مطالب داخل کانالتون به ادامه زندگی توی این جامعه پر از دروغ و نیرنگ امیدوار میشم که هنوز انسان های شریف و خداباور حقیقی ای مثل شما هستند اون هم در مقام استادی، که من و خیلی از دانشجویان خوش شانس دیگه این فرصت رو داشتیم که با حضور در کلاس های شما چیزی فراتر از علم یعنی شرافت علم پذیری رو ازتون یاد بگیریم و هر بار با خوندن نوشته هاتون تلنگری بهمون وارد میشه که یادآوری میکنه رمز جاودانگی حفظ شرافت انسانی ایست
این روزها مددکار شدم و از قضا مددجویانی دارم که با هم ازدواج کردند و هر دو دچار کم توانی هستند اما نوع کم توانی متفاوته آقا کم توانی ذهنی متوسط و خانم شنوایی و صوت و گفتار شدید آقا افزون بر کم توانی ذهنی دچار بیماری اعصاب و روان هست ولی خودش قبول نداره و طبعا دارو مصرف نمی کنه. ایشون براساس نظر ممخصصین توان کار کردن و کسب درآمد و حفظ شغل نداره؛ بنابراین همیشه در خانه است و جو خونه به شدت متشنجه. خانمش میگه همین دیشب پسرش بغل پدرش رفته با عصبانیت پرتش کرده و اگر مادر بچه به دادش نرسیده بود و خدا به بچه رحم نکرده بود سرش به جایی خورده بود و معلوم نبود چه اتفاق ناگواری می افتاد.... خانم میگه من همین که اسم کسی روم هست خوبه و جرات طلاق گرفتن نداره. البته میگه کسی رو هم نداره که حمایتش بکنه. با متخصصی صحبت کردم، میگن در صورتی می تونیم برای خشونت خانگی که رخ میده کاری کنیم که خانم تقاضای طلاق کنه و بعد تازه فقط چند ماه خانم و بچه هاش می تونن جایی در حد چند ماه سکونت کننو بعد باید خانم یک فکری به حال خودش و بچه هاش بکنه. پیشنهاد دادن یکی از اعضای خانواده مددجوی آقا ایشون رو جهت درمان به پزشک اعصاب و روانی نشون بدهند، قرار بود با پدر مددجوی آقا صحبت کنم تا هم حمایت مالی بکنن و هم قانعشون کنم که پسرشونو دکتر ببرن که امروز خانم می گفت به پدر شوهرش زنگ نزنم. چون خانواده آقا کاری نمی کنن. چند وقت قبل با توجه به علاقه مددجوی خانم یک کلاس گلیم بافی رایگان پیدا کردم گفت به همسرم گفتم؛ گفته اگر از خونه بیرون بری دیگه تو خونه راهت نمیدم!!!!! خانواده مددجوی آقا هم نه حمایت مالی می کنن نه روانی و عاطفی.... بچه ها از بودن در کنار پدرشون به شدت می ترسن و خانم هم تا بتونه سکوت می کنه تا به قول خودش کتک نخوره. پدر خانم با پدر دامادش صحبت کرده ولی گویا فایده ای نداشته و همین روندی که براتون توضیح دادم مدتی طولانی هست که داره هر روز تکرار میشه خانم به خاطر کوچک بودن بچه ها بیرونم نمی تونه کار کنه. بچه ها هر دو مقطع ابتدایی هستن. مسلما بچه هایی که در این فضا دارن رشد می کنن بسیار آسیب می ببینند هم روانی و هم عاطفی که در آینده جبران ناپذیره. راستی این خانواده در منطقه پایین شهر ساکن هستند که به شدت منطقه آسیب پذیری هست یعنی درصد فقر و دزدی و بیکاری و بی. سوادی یا کم سوادی بالاست و ساکنین مشاغل کم درآمد دارند و فضای سنتی بر روابط بین ساکنین محله و خانواده حاکم هست برای این مورد چه کاری می تونم بکنم
دوستان عزیز ممنون میشم به این همکار ارزشمند و دغدغه مند پاسخ دهید می توانید برایم ارسال کنید تا براشون بفرستم 09127713089 خانزاده
درود با دوستی و علاقه بسیار... دغدغه شما را به گوش جان شنیدم و از آن آموختم. چقدر تن هامان زخمی است. زخم هایی از سر ِ خستگی، خاموشی و در خود فرو رفتن...وقتی در جایی هستی که بلند بلند سکوت می کنی و آرام آرام فریاد برمی آوری، می شود همین زخم هایی که روی دست و دل مان باد کرده اند. اما به قولی، انسان دشواری وظیفه است. باید بگوییم و بگوییم و بگوییم تا در گوش ناشنواشان فرو کنند، همان ها که سنگ می اندازند و زخم تولید می کنند.. همان ها که تخم ناباروری را در دل این سرزمین پراکندند...
تکه هایی از شعر مارگوت بیگل با ترجمه شاملو، حرف هایی بود که من نتوانستم بزنم:
«برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم، که چراغها و نشانهها را در ظلماتمان ببیند. گوشی که صداها و شناسهها را در بیهوشیمان بشنود. برای تو و خویش روحی که اینهمه را در خود گیرد و بپذیرد. و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد، و بگذارد از آنچیزها که در بندمان کشیدهاست سخن بگوییم. از بختیاری ماست شاید که آنچه میخواهیم یا به دست نمیآید، یا از دست میگریزد. چند بار امید بستی و دام بر نهادی تا دستی یاریدهنده، کلامی مهرآمیز، نوازشی، یا گوشی شنوا به چنگ آری؟ چند بار دامت را تهی یافتی؟ از پا منشین! آماده شو که دیگر بار و دیگر بار دام بازگستری!
سلام استاد وقت بخیر... متاسفانه در هرجایی از این دوران زندگی، چشم باز می کنیم؛ بی عدالتی، ظلم، بی تربیتی، سواستفاده گری... همه را به چشم می بینیم و با روحمان عمیقا حس می کنیم... انسان هایی که راه بد و بی معرفتی را در پیش گرفتند بنظرم دیگر تغییر نمی کنند چون آن ها اولویت ها وارزش هایی را درپیش گرفتند که انسانیت ما ، شاید هرگز اجازه اش را به ما ندهد... امیدوارم حداقل همه ی ما دانشجوهای شما حداقل درمسیر زندگی انسان بمانیم و بنده ی پول و مقام نشویم. بنظرم انسان هایی که هیچ قبله ای را نمی پرستند، عجیب خطرناکند... انشالله سلامت باشید🙏
با سلام و احترام خدمت استاد فرهیخته در سرای که نسیمی وزد از طره دوست چه جای دم زدن نافه های تاتاریست قلندران به نیم جو نخرند عبای انکه از هنر عاریست متاسفانه حال روز جامعه علمی امروز بسیار وخیم است اما برای کسی اهمیتی ندارد و باز متاسفانه نظارتی وجود ندارد و در حال حاضر ادم های سالم که اخلاق علمی را رعایت می کنند در اقلیت قرار دارند و باز متاسفانه می باید از اکثریت کاسب کار و دلال بترسند و چاره ای جز اجتناب ندارند. اقای دکتر خانزاده عزیز به زعم بنده شما از معدود شخصیت های علمی هستین که وارث و تداعی کننده بزرگان روان شناسی قدیم ایران که بسیار بر اخلاق علمی و حرفه ای تاکید داشتند. و اما متاسفانه پایان نامه فروشی. مقاله فروشی و... تبدیل به یک فرهنگ شده است و در این باره مصادیق فراوان... ولی اما.. ضمن تشکر از شما امیدوارم این دل نوشته شما در این شرایط تیره و تار جامعه علمی امروز زمینه تجدید حیات مجدد را فراهم سازد. در هاله این امید رهرو و وارث استادان پیشگام اخلاق محور علمی باقی می مانیم تا از این طریق پیام واقعیت های انسانی را هرچند کم به گوش مشتاقان علمی برسانیم
در هر دانشگاه تیمی از اساتید وجود داره که دانشجو رو به نزد کسانی میفرستند که براشون مقاله بنویسند و چاپ کنند و ملیون ملیون بگیرند.. مشکل از سیستم آموزش کشور و مشخصا سازمان سنجشه که برای قبولی در دکتری از دانشجو میخواد که یک دوجین مقاله داشته باشه.. اگر این شرط رو برمیداشتن و بجاش مثلا به یک مقاله از پایان نامه بسنده میکردن و در عوض بیشتر روی سواد واقعی و رتبه دانشجو در آزمون تمرکز میکردن این مشکل پیش نمیومد... مشکل اصلی نه صرفا از خود دانشجویان و استادان و ناشرین بلکه از نقطه راس این هرم یعنی خود سازمان سنجشه
اقتدار کلام در دلنوشته شما استاد فرزانه حکایت از اقتدار رفتار غیرعلمی و اخلاقی و استمرار آن دارد ...
حکایت از این دارد که ؛ همگان بدانند و بر همگان دانسته یاداوری شود ...
حکایت از این دارد که غرقی جدی و فوق خطر در کار است ؛ که اگر اقدام به موقع و کارامد صورت نگیرد شاهد بلعیده شدن تمام ابعاد زندگی تمام انسانها در آن عرصه دنیا می شویم. یادآوری لازم می شود ؛ این غرق نه فقط بعد علمی که بلکه تمام ابعاد زندگی انسانها به ویژه انسان امروز در دنیای فعلی ( از بعد سلامت بگیر تابعد صنعت و تکنولوزی و حتی ارتباطات و ... ) را تحت شعاع خود دارد ... و فقط " کاربلدان واقعی علم " راه را بسوی غرق شدن می بندند و بس ...
این حکایت می گوید برخیزید و آستین ها را بالا بزنید و اقدامی برای نجات علم کنیم و با تفکر در حال غرق شدن پیش برویم که هنوز امید نجات است نه غرق شده ...
واما غواصان کاربلد و اخلاق مدار از یک جا و یک زمان با یک یاالله برخیزید تا گروه غواص دوست علمی هم همراه شوند.... یاالله و یا مدد برقرار باشید و پاینده
سلام جناب آقای دکتر اینستا این مطلبتون رو خوندم واقعا ممنون چقدر به جا و درست بود امیدوارم افرادی مثل شما که اینقدر دلسوووووزانه کنار دانشجو هستید بیشتر بشه واقعا چاپ مقالات برای خیلی از نشریه ها شده منبع درآمد من حقیقتا میگم از وجدان کاری و دلسوزی شما خیلی پیش همکاران گفتم وواقعا امیدوارم همیشه سلامت باشید وبرقرار🌱🌸🌸🌸🌱
سلام و ارادت به استاد فهیم و با درایت سخن کوتاه: در جامعهای که همه چیز خرید و فروش میشود ،از شرافت گرفته تا نجابت صدای علم دیوار گوتاهیست که هر بی سرو پایی به خود اجازه پریدن از آن را میدهد دل ما پر است از گلایه ها باشد که ارزشها باز گردد طی صحبتی که با دوستان داشتیم میگویند در کشور کانادا همه را به نام میخوانند مثلا دکتر فلانی مهندس فلانی و... اما آنکه در مسیر آموزش علم است را آقا خطاب میکنن آقای معلم فلانی آقای استاد فلانی و... جز این است که این حساسیت در حوزه اموزش ،حکایت از مهم بودن جایگاه علم و جایگاه آموزش و هر آنچه در راستای علم آموزی باشد را دارد. به امید تفکری روشن ... 🙏
سلام جناب دکتر عزیز و گرامی پیامای دردمندان نشریه رو داشتم میخوندم و صدای فریادهاشون چنان برام دردناک بود که دوست داشتم گوش هام بگیرم نشنوم و چشمام رو بگیرم نبینم.... من واقعاااا با علم و کتاب عشق میکنم و واقعا راه های غیر علم اصلااا نمیتونم کنار بیام.... چیکار باید کرد😔😔😔 امید ما هم شما هستید که این مسیر به لجن کشیده شده رو آباد کنید دکترجان...😔😔. هر وقت به چنین درها و مسیرهای بن بستی بر میخورم مدام این شعر مولانا تو ذهنم مرور میشه؛
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
سلام دکتر من عطای علم و دانشگاه را به لقای اون بخشیدم. از محیط دانشگاه، از مقاله ، از دانشجو، از پایان نامه، و حتی از کتاب بی زارم. ۴۷ سال راه رو اشتباه رفتم
وقتی یک نویسنده از هر دانشجو پنجاه میلیون می گیرد تا اسمش را در مقاله اضافه کند و ده نویسنده اضافه می کند پانصد میلیون می گیرد و در فضای مجازی بدون هیچ گونه ترسی تبلیغ می کنند یک استاد برجسته که بعد از چهل سال تحصیل تازه هیات علمی شد با حقوق سی میلیون ، چگونه می تواند این گونه بیزار نباشد مگر یک فرد چقدر می تواند فرامن قوی داشته باشد. این نظام آموزشی چرا نابود نمیشه ؟ خیلی می ترسم که یک روزی من هم کم بیاورم. واقعا احساس کم توانی و ناتوانی می کنم منو ببخشید
با سلام و احترام. استاد عزیز سپاس از شما که به این بنده حقیر اجازه میدهید بتوانم درد و دل های خودم را نیز بازگو کنم. با عمق وجودم درد دانشجوی دکتری که بحث آن در کانال تلگرامی پیش آمد درک می کنم. بنده هم برای مقالات پایان نامه ارشدم خیلی اذیت شدم و اساتید و سر دبیران بسیار اذیتم کردند. بنده هم برای اینکه پایان نامه ام یک کار پژوهشی قوی باشد و صرفا رفع تکلیف نباشد. تک به تک کارهایم را خودم به تنهایی انجام دادم. در صورتی که هم کلاسی های بنده خیلی راحت هزینه می کردند و شخص دیگری پایان نامه را برایشان می نوشت. بنده هر آن چه در توان داشتم برای پایان نامه ام گذاشتم و سلامتی جسمانیم به خطر افتاد. در زمانی که امیدی به اساتید دانشگاه نداشتم با شما آشنا شدم. استاد عزیز بنده بعد از مشقت های فراوان توانستم بالاخره مقالات پایان نامه ام را چاپ کنم. و در حال حاضر خودم را برای کنکور دکتری دارم آماده میکنم از صمیم قلب آرزو میکنم که لیاقت این را داشته باشم در دانشگاه گیلان و زیر نظر شخص شما تحصیلاتم را ادامه دهم. ان شاءالله هر جا که هستید شاد و پیروز باشید.🌺🌺🌺 وجود شما در عرصه علم برای شخص بنده بسیار دلگرم کننده است. ارادتمند شما ...
سلام آقاي دكتر عزيز نميدونم تو زندگيم چه كار خيري كرده بودم كه با شما و نشريه تون بصورت كاملا اتفاقي آشنا شدم و مقاله دكترام رو سريع و بدون حاشيه تونستم چاپ كنم، كاري كه دوستانم با ٣ سال تاخير و كلي هزينه انجام دادند. هميشه تو ياد و خاطرم هستيد و هميشه براتون دعاي خير ميكنم. از اينكه ميبينم تو اين زمونه اي كه اخلاقيات رو به انحطاط هست دغدغه انسانيت و درستكاري داريد و بفكر جوان ها هستيد لذت ميبرم و به زندگي اي كه هنوز افرادي مثل شما در اون وجود دارند اميدوار ميشم. الهي هميشه تنتون سالم باشه و هر آنچه از خير و خوبي هست نصيب و قسمت شما و خانواده محترمتون باشه. هرگز فراموش نميكنم با چه وسواسي و در كمترين زمان بوسيله ايميل پيگير كارها بوديد. واقعا آشنايي با نشريه شما و نشريه پژوهان دانشگاه بوعلي همدان ٢ تا اتفاق شيرين زندگي من بودند. ارادتمند هميشگي شما ....
سلام و درود بر شما استاد عالی مرتبه🖐 و دوباره یک قصه غم انگیز جدید از این دنیای وارونه.... به قول اندیشمند فهیم "از ماست که برماست" افتادهایم در یک دور باطل و خودمان هم نمیدانیم یا شاید میدانیم و حرص و طمع دنیویمان تمامی ندارد. به نظرم داستان از آنجایی شروع شد که پولدارهای بی غم خواستند به هر قیمتی که شده مدرکی در پس این معرکه داشته باشند که شاید از جماعت درسخوان و دانشگاه دولتیخوان عقب نمانند و فکر کردند که مدرک داشتن همه مشکلاتشان را حل خواهد کرد و غافل از اینکه این بازی کثیف با پولهای خودشان شروع شده است که رنگ و لعاب بیشتری بخود گرفت و هر بار شکمش بزرگتر شد و درخواستش برای سیر شدن بیشتر . یک روز پول ریختند که وارد دانشگاه شوند دوباره پول ریختند که بتوانند بمانند و دوباره پول ریختند که بتوانند درسشان را تمام کنند و دوباره پول ریختند که بتوانند دفاع کنند و در آخر پول ریختند که بتوانند از دانشگاه خارج شوند اینگونه شد که یکسری دلال عالِم نما یاد گرفتند که بعله پس اگر این راهها برای پول دار شدن جواب میدهد چرا ما انجام ندهیم و شروع کردند به تقلید کردن و حالا در جایگاه دیگری همان دانشجوی فارغ التحصیل شده که حالا فهمیده علم هیچ کمکی به پولدار شدنش نمیکند پس تصمیم میگیرد که دلالی را چاشنی علمش کند و راه عالِمان قبلی را ادامه دهد و چون ما انسانها اصولا، تنبلی را بیشتر دوست داریم براحتی در این چرخه وارد میشویم و مدام هزینه میکنیم که فشار کمتری را متحمل شویم.
و در آخر هم اعتراض میکنیم ..... من اگر قاضی بودم قطعا خود معترضین را مجازات میکردم چون خودخواسته را تدبیر نیست . چرا در یک جا این زنجیره را قطع نمیکنیم باید بدانیم و آگاه باشیم که با التماس و خواهش و به دست و پای کسی افتادن هیچ ابتذالی را به روشنایی و رفتار با ارزش تغییر نخواهیم داد پس شما هم اینکار را نکنید خود من که خودتان هم میشناسید چه تعصبی به علم و یادگیری داشتم الان در این برهه از زندگیام دارم به همه آنهایی که اصرار به وارد شدن به دانشگاه دارن شدیدا القا میکنم که برای رفتن به این مسیر اشتباه، اصرار نداشته باشند پولهایشان را بگذارند برای حرفه آموزی و مهارت آموزی و اخلاق آموزی یک آشپز ماهر یا یک خیاط تازه کار به مراتب بهتر از یک دکترای به ظاهر باسواد فارغ التحصیل شده از این چنین نظام اموزشی است. و در آخر ممنونم از شما که این دانشجوی حقیر رو هنوز فراموش نکردید🙏🏼 در پناه خدا همیشه در مسیر روشنایی و ارزشمندی موفق باشید و بدرخشید ❣🌹🙏🏼
ترکیب این کتاب با کتاب راهنمای انتشار انجمن روانشناسی امریکا، شما را از هر دوره و کارگاه و چه می دونم واگذار کردن پایان نامه ها و رساله ها به موسسات و شرکت ها بی نیاز می کند 👆