با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
#پرسه_در_متون جنازهای را به راهی میبردند. درويشی با پسر بر سر راه ايستاده بودند. پسر از پدر پرسيد كه در این جنازه چيست؟ گفت: آدمی. گفت: به كجاش میبرند؟ گفت: به جایی كه نه پوشیدنی باشد و نه خوردنی، نه آب و نه نان و نه هيزم و نه آتش، و نه زر و نه سيم، نه بوريا و نه گليم! گفت: بابا مگر به خانهٔ ماش میبرند؟ (کلیات #عبید_زاکانی، به اهتمام #محمدجعفر_محجوب، نیویورک: ۱۹۹۹، ص ۲۹۲، حکایت ۱۰۸) https://t.center/cheshmocheragh
#پرسه_در_متون دهقانی در اصفهان به در خانهٔ خواجه بهاءالدینِ صاحبدیوان رفت. با خواجهسرای گفت: برو خواجه را بگوی که خدا بیرون نشستهاست، با تو کاری دارد. با خواجه بگفت. به احضارِ او اشارت كرد. چون درآمد پرسید كه تو خدایی؟ گفت: آری. گفت: چگونه؟ گفت: حال آنکه من پیش، دهخدا و باغخدا و خانهخدا بودم، نُوّاب تو ده و باغ و خانه از من به ظلم بستدند، خدا ماند! (کلیات #عبید_زاکانی. به اهتمام #محمدجعفر_محجوب، نیویورک: ۱۹۹۹، ص ۳۰۵، حکایت ۱۸۶)
سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادنجانی بورانی پیش آوردند. خوشش آمد؛ گفت: بادنجان خوش طعامی است! ندیمی داشت. در مدح بادنجان فصلی پرداخت. چون سیر شد، گفت: بادنجان مضر نهادهاند! ندیم باز در مضرّت بادنجان مبالغتی تمام کرد. سلطان گفت: ای مردک، نه تا این زمان مدحش میگفتی؟! گفت: من ندیم توام نه ندیم بادنجان. مرا چیزی میباید گفت که تو را خوش آید نه بادنجان را. (کلّیات #عبید_زاکانی، تصحیح #محمدجعفر_محجوب، ص ۲۸۱).
روستاییای مادهگاوی داشت و مادهخری با کُرّه. خر بمرد. شیر گاو به کُرّهخر میداد و ایشان را شیر دیگر نبود. روستایی ملول شد و گفت: خدایا تو این خرکُرّه را مرگی بده تا عیالان من شیر گاو بخورند. روز دیگر در پایگاه رفت، گاو را دید مرده. مردک را دود از سر برفت و گفت: خدایا، من خر را گفتم. تو گاو از خر باز نمیشناسی؟! #عبید_زاکانی، رسالهٔ دلگشا
☄️عیال: کسانی که مخارج آنها بر عهدهٔ مرد است ☄️دود از سر کسی رفتن: خشمگین شدن او
نکته: خطاب و عتاب بنده با خداوند در ادبیات فارسی سابقهای دراز دارد. در این نوع گفتوگوها، معمولاً بنده، دعایی میکند و خداوند خلاف خواستهٔ او عمل میکند. نویسنده یا شاعر، پس از باز کردن گره داستان، هشدار یا عبرتی به خواننده میدهد. پروین اعتصامی هم مضمون مشابهی را در قالب قصیدهٔ بسیار زیبایی به نام «گرهگشای» سروده است.