مدتیست دخترم یاد گرفته موهایش را خرگوشی ببندد و ناخنهایش را لاک بزند.
امشب هم موهایش را خرگوشی بسته، لاک زده و حسابی به قول خودش خوشتیپ کردهاست.
مشغول نوشتن روزنوشت هستم که به سمتم میآید. بدون مقدمه میگوید: 《تو از همان بچگی هم کسلکننده بودی و لباسهای تیره میپوشیدی.》
با تعجب میپرسم: مگه تو بچگی من را دیدی؟
میگوید: آره مگه یادت نیست قبلاز اینکه تو دنیا بیای ما پیش خدا بودیم، اونجا کلی با هم بازی میکردیم!
زبانم بند میآید، پیش خدا بودیم با هم بازی میکردیم؟
با جدیت میگوید: واقعا تو یادت نمیآید؟
بعد هم به اتاقش میرود.
او در اتاقش سرگرم بازی با عروسکهایش است و من همچنان گیج از پاسخ او.
#وحیده_ماهانی
#یادداشت_روزانه