ای ممنوعه ی زیبای من
تو را به آغوشم دعوت خواهم کرد
همانجا که وطن توست
سرت را روی شانه ام می گذارم
همان شانه ی استواری که
در کشاکش بدست آوردنت
پاره و شکسته شد
و تو را در قلب ترک برداشته ام می نشانم
که در حسرت داشتنت
از اندوه لبریز است
تمامی جغرافیای مرز و بوم تنم را
که آوار است و بیچارگی
برای داشتنت
دوباره سبزش خواهم کرد
من که زبانِ ممنوعه بودن، نمی فهمم
شکست خوردن نمی دانم
من برای تصاحب همه ی تو آمده ام
حتی اگر جهان برایم
شمشیر از رو بسته باشد
#فریبا_غلامیان