View in Telegram
صبح شد کفش آمدن به پا کن به سمت خانه ام روان شو از اقاقیا و نسترن های ریخته روی دیوارهای کوچه دسته گلی بچین و به خانه ام بیاور چند ماهی قرمز از حوض مادربزرگت برای حوض وسط حیاطم بیاور و یک جفت مرغ عشق برای ایوان سکوت کرده ام. تو خود میدانی نیستی و خانه ام خاموش است صبح امروز در آستانه ی این خانه ی تاریک با دست پر پیدا شو و خورشید چشمانت را بتابان بر اتاقم تا پنجره نور بگیرد و من از کابوس برگردم خانه ام روشنی را لمس کند #فریبا_غلامیان‌‌
Telegram Center
Telegram Center
Channel