View in Telegram
🌱 شرحی خیال‌پردازانه بر یک بیت اسرارالتوحید هرجا که روی دو گاوِ کارند و خری خواهی تو به مرو رو خواهی به هری من با مقامه‌ای که محمدبن منور یا مقامه‌نویسان پیش از او برای این بیت نقل کرده‌اند موافق نیستم و حقیقتش را بخواهید آن را برساخته و جعلی می‌دانم. به نظرم اگر شما هم قصه این بیت را بشنوید با من هم‌داستان می‌شوید. خلاصه مقامه‌ای که این بیت در آن آمده چنین است: وام زیادی بر خانقاه ابوسعید جمع شده. روزی شیخ کاغذی می‌خواهد و بر روی آن این بیت را می‌نویسد. سپس آن را به حسن مودب می‌دهد و می‌گوید: از خانقاه بیرون برو و هرکه را که دیدی این نوشته را به او بده. حسن مودب هم همین کار را می‌کند و کاغذ شیخ را به جوان بازاری‌ای که در حال عبور بوده می‌دهد‌. او چون این بیت را می‌خواند آن را "واقعه" خود می‌بیند و شکرانه را دویست دینار به حسن می‌دهد؛ و می‌گوید اگر مقصودم به تمامی حاصل شود صد دینار دیگر هم بدهم. ظاهرا ماجرای جوان از این قرار بوده که او دو شریک داشته یکی به بلغار و دیگری به نهرواله(ولایت یا منطقه‌ای در هند) که سه سال از آنها بی‌خبر بوده. یک شب قبل از این که او بیت دست‌نویس ابوسعید را ببیند پیکی خبر می‌آورد که یکی از آن دو به مرو آمده، اندکی بعد پیک دوم می‌رسد و می‌گوید شریک دیگرت در هرات است. خلاصه این که او نمی‌دانسته به کدام یک از این دو شهر برود؛ به مرو یا به هری(هرات) و صبح همان روز می‌خواسته به خدمت شیخ برسد و از او سوال کند که به کدام شهر برود. اکنون این بیت شیخ مشکل او را حل کرده؛ یعنی که اولا فرقی میان مرو و هرات نیست. ثانیا لازم نیست به یکی از آنها بروی، مشکل تو در همین نیشابور هم حل می‌شود. روز بعد هم که مشکل این جوان بکلی مرتفع می‌شود صد دینار دیگر می‌آورد و به حسن مودب می‌دهد.(اسرارالتوحید، ص۱۰۸) در این نوع از مقامه‌های ابوسعید که شواهد دیگری هم دارد مقامه‌پرداز که غالبا مرید شیخ هم هست بیتی یا عبارتی را که زمانی بر زبان ابوسعید جاری شده یا حتی از جایی دیگر شنیده پیش چشم قرار می‌دهد و برای آن داستانی می‌سازد؛ داستانی که بیش از هرچیز بر کرامت ویژه ابوسعید و کانونی‌ترین هدف مقامه‌هایش یعنی "اشراف بر ضمایر" تاکید می‌کند. حاصل این کار در چشم مریدان معتقد به کرامت‌های شیخ مشکلی ایجاد نمی‌کند و چه بسا که آنان را معتقد‌تر کند. اما برای کسانی که از بیرون این گفتمان اعتقادی به چنین قصه‌هایی می‌نگرند - قصه‌هایی که هیچ سازگاری‌ای با منطق جهان واقع، نظام علی و معلولی و دامنه احتمالات ندارند - پیامی جز جعلی بودن آنها نمی‌تواند داشته باشد. یک نمونه دیگر این نوع مقامه‌ها، ماجرای جولاهه(بافنده) و درزی‌‌ای(خیاطی) است که برای راستی‌آزمایی کرامت ابوسعید به گونه‌ای متنکروار(ناشناس) به دیدار او می‌روند تا ببینند آیا او می‌تواند تشخیص دهد آنها چه‌کاره‌اند یا نه. ابوسعید هم به محض دیدن آنها این رباعی شهید بلخی را می‌خواند: به فلک‌ بر دو مرد پیشه‌ورند زان یکی درزی و دگر جولاه این ندوزد مگر قبای ملوک [در این‌جا ابوسعید اشاره به درزی می‌کند] وان نبافد مگر گلیم سیاه [و در این‌جا اشاره به مرد جولاهه می‌کند] (اسرارالتوحید، ص۱۸۵) اگر ابوسعید پیشاپیش توسط کسانی از شغل این دو نفر مطلع نشده و یا از ظاهر آنان پی به شغل‌شان نبرده باشد، تنها احتمال عقل‌پذیری که باقی می‌ماند این است که مقامه‌نویسان قصه‌پرداز او برای این رباعی نیز همچون بیت پیشین قصه‌ای ساخته و پرداخته‌اند تا با آن غیب‌دانی شیخشان را ثابت کنند یا مورد تاکید قرار دهند. من چنان که بارها گفته‌ام کرامت‌های نقل‌شده در مقامه‌های ابوسعید را تا جایی که بتوانم بر فراست او حمل کنم یعنی در چارچوب نظام علی و معلولی برایشان توجیهی بیابم، می‌پذیرم، اما حکایتهای خارج از این دایره را زاییده طبع مقامه‌نویسانشان می‌دانم. حکایت شعر نوشتن ابوسعید بر پاره کاغذ و رساندن آن به جوان بازاری‌ای که نمی‌داند به مرو برود یا به هرات نیز از این قاعده مستثنا نیست. پس باید به دنبال شان نزول دیگری برای بیت نقل‌شده در آن باشیم؛ بویژه که مصراع اول این بیت هم هیچ کارکردی در بیان حال آن جوان نداشت. بگذارید این بحث را فعلا در همین‌جا متوقف کنیم و به سراغ موضوعی برویم که علی‌رغم اهمیتش از دید تذکره‌نویسان و راویان احوال ابوسعید دور مانده است. @booyedelkhoshi 👇👇
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily