View in Telegram
🌱 حاشیه‌ای بر یک شرح و یک روز قبضی داشت. پس مریدی را گفت " بیرون شو و هرکه را بینی بیار" مرید بیرون شد. گبری را دید. او را برِ شیخ آورد. گفت "سخنی بگوی" گفت"چه دانم" گفت "آخر بگوی" گفت "سحرگاه مرا پسری آمد جاوید‌زاد نام کردم. این ساعت بمرد، دفنش کردم و از سر گورش می‌آیم" شیخ - که این بشنید - عظیم خوش گشت و آن قبض ازو برخاست. (چشیدن طعم وقت، ص۱۶۵) سروش دباغ در یازدهمین جلسه از سلسله گفتارهایش در باره میراث عرفانی ابوسعید شرحی بر این مقامه دارد. او در این گفتار بر سه نکته تاکید می‌کند: اول گشودگی و سعه صدر ابوسعید که از گبری هم درس می‌آموزد. دوم حکمت نهفته در قصه این مرد که در حقیقت بیانگر ناپایداری جهان و فانی بودن همه چیز است. سوم هم تبدیل قبض ابوسعید به بسط و خوش شدن عظیم او. گوینده معتقد است آنچه در این مقامه باعث انبساط خاطر ابوسعید می‌شود درحقیقت توجه یا التفات او به این مضمون است که هیچ حالی اعم از غم و شادی و حتی همین قبض او دوامی ندارد و برقرار نمی‌ماند. به این معنی بسط ابوسعید حاصل فهم عینی او از عدم بقا در جهان واقعی است؛ استنتاجی عقلی که در جای خود می‌تواند هم مهم و هم معتبر باشد. من اما برای مواجهه نامتعارف ابوسعید با مرد غمگینی که از خاکسپاری نوزادش برمی‌گردد توضیح دیگری دارم. مطمئن نیستم آنچه الان می‌خواهم بگویم به ذهن جناب دباغ نرسیده باشد. اما به هرحال در شرح ایشان خبری از توجه یا حتی اشاره ضمنی به این نکته وجود ندارد. بنابراین پرداختن به آن را خالی از لطف نمی‌دانم. من با توضیحات مفید و مغتنم سروش دباغ در باره وسعت مشرب ابوسعید و نگاه عمیق و عبرت‌آموز او به گذرا بودن همه چیز موافقم اما فعلا با آنها کاری ندارم و صرفا بر بخش پایانی این مقامه یعنی علت خوش‌شدن عظیم ابوسعید از شنیدن آنچه بر سر این مرد بیچاره آمده و برخاستن قبض از او متمرکز می‌شوم. به گمان من علت تغییر حال ابوسعید و تبدیل شدن قبضش به بسط نه شنیدن سخنی حکیمانه یا گزارشی عبرت‌آموز که توجه به دقیقه‌ای لفظی و زبانی در سخن مرد زرتشتی است. تشخیص این دقیقه هم به ذهن شدیدا "صورتگرا" و به تعبیری زبان‌ورز ابوسعید برمی‌گردد و از قضا وجهی طنز‌آمیز هم دارد. ابوسعید که خود استاد بر زبان آوردن ترکیبهای بدیع و بعضا متناقض‌نماست و در بسیاری از موارد از فاصله میان آنچه روی داده و آنچه قرار بوده روی دهد به وجد می‌آید و سر از پا نمی‌شناسد (یک نمونه‌اش ماجرای مرد ساده‌دلی بود که با چله‌نشینی می‌خواست چند تکه سنگ را به طلا تبدیل کند/اسرارالتوحید،ص۵۲) این بار از تضاد یا تناقض آشکار میان نام این نوزاد یعنی "جاوید زاد" و سرنوشتش چنان سر شوق می‌آید که از اظهار همدردی با این پدر عزادار هم بازمی‌ماند. بیایید فرض کنیم این مرد زرتشتی به ابوسعید می‌گفت: "امروز صاحب فرزندی شدم. اما او اندکی بعد از تولد مرد. او را به گورستان بردم و دفن کردم. الان هم دارم از سر گورش می‌آیم." آیا باز هم قبض ابوسعید به بسط تبدیل می‌شد؟ یا آن حال "عظیم خوش" به او دست می‌داد؟ قطعا نه. لطیفه این ماجرا که به نظر می‌رسد از چشم سروش دباغ دور مانده یا نخواسته در این شرح به آن بپردازد نامگذاری نوزاد به "جاویدزاد" است. آنچه ابوسعید را به وجد می‌آورد و چه بسا که به قهقهه می‌اندازد استنباط عقلی وی از ناپایداری جهان نیست، بلکه تناقض میان تصور این مرد از مساعدت جهان است با تصویر واقعی و غم‌انگیز آن؛ تناقضی که خود را با طنزی تلخ در نام "جاویدزاد" و مرگ بلافاصله‌اش به نمایش می‌گذارد. ابوسعید احتمالا با خودش فکر می‌کند: چه ساده‌دلیم ما و چه بازی‌ها که این روزگار در آستین ندارد. برای همین با زبان بی‌زبانی و انگار در دلش به مرد زرتشتی می‌گوید: آخر با چه عقلی اسم طفلت را "جاویدزاد" گذاشتی؟ مگر نمی‌دانی که روزگار به کسی وفا نمی‌کند؟ و دیر یا زود همه طعم مرگ را خواهیم چشید؟ ابوسعید کار این مرد را در نامگذاری فرزندش - فارغ از این که چه دینی دارد - سادگی محض می‌داند؛ چراکه برای عمر متعارف ِ بکمال یعنی هفتاد یا هشتاد سال هم تضمینی وجود ندارد چه رسد به "زندگی جاوید". به من اگر بگویند ابوسعید به محض شنیدن داستان این مرد نتوانسته جلوی خودش را بگیرد و از خنده ریسه رفته اصلا تعجب نمی‌کنم، چون ابوسعیدی را که هم خود طناز است و هم از هر موقعیت طنزآمیزی به وجد می‌آید اجمالا می‌شناسم. صاحب این نام یعنی "جاویدزاد" قرار بوده زاده شود و تا ابد هم زنده بماند. این دیگر نه "تفال به خیر" که "طمع خام" است. روزگار هم به قول عامه مردم نامردی نکرده و حساب انتخاب‌کننده این نام را بی‌معطلی کف دستش گذاشته است. در این حال دیگر جایی برای تسلی دادن و ابراز همدردی باقی نمی‌ماند. جان کلام راوی مقامه روشن است: پاسخ قطره محال‌اندیشی که در سر خیال حوصله بحر می‌پزد جز خوش شدن عظیم و قهقهه‌ای در معنی "هیهات" چه می‌تواند باشد! @booyedelkhoshi
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily