💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته🔷 #پیشدادیان ✔️یادداشت (۵)
♦️ #منوچهر 🔶#دکتر_بتول_فخراسلام🔻پادشاهی منوچهر، نوه ی ایرج دوره ی ظهور پهلوانان و مشخص شدن و تعیین مرزهاست. آرش کمانگیر که در شاهنامه، داستانش نیامده، متعلق به این دوران ست.
در شاهنامه پادشاهی منوچهر با زاده شدن زال آغاز می شود. سام چشم انتظار فرزندش ست که انتظار، به پایان می رسد و مژده ی کودکی زیبا ولی سپیدموی به او داده می شود و سام از ننگ و شرم، کودک را
نهادند بر کوه و گشتند باز
برآمد برین روزگاری دراز
🔻سیمرغ زال کوچک را بلند می کند و به البرز کوه می برد تا با بچگان خویش اورا بخورند. ولی مهر کودک بر دل آنها می افتد و سیمرغ، زال را می پرورد تا مردی می گردد. سام خوابی می بیند که مورد سرزنش قرارگرفته است و به او گفته می شود
پسر گر به نزدیک تو بود خوار
کنون هست پرورده ی کردگار
🔻سام پشیمان از کارکرد خویش، به سویی البرز می رود و از درگاه خدا پوزش می خواهد و سیمرغ به زال خبر می دهد که پدر، فرزند جوی آمده ست و مهربانانه به او گوشزد می کند که برایش بهتر آن است که به نزد پدر بازگرددو دلش را استوار می سازد که
ابا خویشتن بر، یکی پر من
خجسته بود سایه ی فر من
گرت هیچ سختی به روی آورند
ور از نیک و بد گفتگوی آورند
بر آتش بر افگن یکی پر من
ببینی هم اندر زمان، فٓرٓ من
🔻سیمرغ، زال را نزد سام می آورد و سام در برابر سیمرغ تعظیم می کند و زال را می برد. مدتی می گذرد تا این که سام به همراه زال و گروهی به کابل می روندکه فرمانروای مهراب بود و از نژاد ضحاک که هر سال به سام، خراج و ساو می داد. زال و مهراب دیداری با هم دارند و به زال از دختر زیبای مهراب، رودابه می گویند و زال، ندیده، عاشق رودابه می گردد. از آن سو مهراب، زال را برای همسرش، سيندخت، و دخترش توصیف می کند و رودابه نیز، شیفته ی زال می شود. رودابه، کنیزکان را از راز عشق خویش آگاه می کند و آنها زال را بر می انگیزند تا به نزد رودابه بیاید. این دو در نهایت خویشتن داری و پاکدامنی یکدگر را می بینند و باهم پیمان می بندند که به هم وفادار بمانند. زال به پدر از عشق خود می گوید و یاد آور می شود که با من پیمان بستی که به جبران آنچه در کودکی با من نمودی، هر چه خواستم، همراهی ام کنی.
🔻سام نگران از این دلدادگی، از ستاره شناسان می خواهد که آینده ی این پیوند را پیشگویی کنند و آنها می گویند
تو را مژده از دخت مهراب و زال
که باشند هر دو به شادی، همال
ازین دو، هنرمند پیلی ژیان
بیاید، ببندد به مردی، میان...
بدو باشد ایرانیان را امید
از او پهلوان را خرام و نوید
🔻سام پس از این سخن از زال می خواهد تا کمی شکیبایی ورزد تا موضوع را به منوچهر شاه نیز اطلاع دهد. منوچهر به سام دستور کشتن خاندان ضحاک و مهراب و... سوزاندن کابل را می دهد. زال به پدر گلایه می کند و سام، نامه ای به منوچهر می دهد و از شاه خواهش می کند به دلیل عشق زال به رودابه، ازین تصمیم، چشم پوشی کند. از آن سو مهراب پس از آگاهی یافتن از دلدادگی دخترش به زال قصد کشتن او را دارد که سيندخت، همسر را آرام می کند و از او می خواهد فرصتی به سيندخت دهد تا نزد سام رود، همراه با هدیه ها و گنجینه ها.
🔻زال با نامه ی سام نزد شاه می رود و منوچهر با مهربانی پس از خواندن نامه به زال می گوید
اگرچه مرا هست، ازین، دل، دژم
برانم که نندیشم از بیش و کم
بسازم، برآرم همه کام تو
گر ین ست فرجام آرام تو
🔻سه روز ستاره شماران راز سپهری در باره ی این پیوند را جستجو می کنند و در نهایت، به شاه مژده ی آمدن پهلوانی بزرگ ومنجی ایران را می دهند که میوه ی درخت این عشق ست: رستم.
شاه آزمون هوش و دانش توسط موبدان از زال می گیرد و زال، خردمندانه و هوشیار، پاسخ ها را می دهد ومنوچهر، با خواهش دل سام و زال همراهی می کندو حرمت پهلوانش را این گونه نگاه می دارد. از آن سو سيندخت، با خردمندی، سام را با خود و عشق رودابه همراه می گرداند و در نهایت، زال و رودابه باهم پیوند بر قرار می کنند تا این که رودابه، باردار می گردد و برای زادن رستم، زال سیمرغ را به یاری فرا می خواند.
در یادداشت بعدی، به ادامه ی داستان و رمز کاوی سیمرغ و البرز، پرداخته خواهد شد.
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/🆔https://t.center/bonyadeferdowsitous