🔴چرا
ابراهیم هادی ؟
تابستان سال 1386بود. در مسجد امين الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجيبي داشتم.
تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند و من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ايستاده بودم. بعد از نماز مغرب وقتي به اطراف خود نگاه كردم. با كمال تعجب ديدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته است ! درست مثل اينكه مسجد، جزيره اي در ميان دريا باشد! امام جماعت كه پيرمردي نوراني با عمامه اي سفيد بود از جا برخاست و رو به سمت جمعيت ايستاد و شروع به صحبت كرد. از شخصي كه در كنارم بود پرسيدم: امام جماعت را مي شناسي ؟
جواب داد :" آ شيخ محمد حسين زاهد ، استاد حاج آقا حق شناس و حاج آقا مجتهدي هستن ".
و من كه قبلاً از عظمت روحي و بزرگواري شيخِ زاهد شنيده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش مي كردم. ايشان ضمن بيان مطالبي در مورد عرفان و اخلاق فرمودند:
"دوستان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق مي دانند و... اما رفقاي عزيز، بزرگان اخلاق و عرفان عملي اينها هستند".
و بعد تصوير بزرگي را در دست گرفت، از جاي خود نيم خيز شدم تا خوب بتوانم نگاه كنم. تصوير، چهره مردي با محاسن بلند را نشان مي داد كه بلوز قهوه اي بر تنش بود. خوب به عكس خيره شدم. كاملاً او را مي شناختم. من چهره او را بارها ديده بودم. شك نداشتم كه خودش است.
#ابراهيم،
#ابراهيم_هادي. سخنانش براي من بسيار عجيب بود ، شيخ حسين زاهد استاد عرفان و اخلاق كه علماي بسياري در محضرش
شاگردي كرده اند چنين سخني مي گويد !؟ در همين حال با خودم گفتم : شيخِ زاهدكه... !؟ او كه سالها قبل از دنيا رفته ! هيجان زده ازخواب پريدم. ساعت سه بامداد روز بيستم مرداد 86 مطابق با بيست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اكرم(ص) بود. اين خواب روياي صادقه اي بود كه لرزه بر اندامم انداخت . كاغذي برداشتم و به سرعت آنچه را ديده وشنيده بودم نوشتم. ديگر خواب به چشمانم نمي آمد. در ذهن خاطراتي را كه از ابراهيم هادي شنيده بودم مرور كردم.
روز آخر ماه رمضان سال 73 همراه يكي از دوستان به مسجدالشهداء رفتم و با بچه هاي قديمي جنگ بخاطر شركت در مراسم فوت مادر شهيد ابراهيم هادي به منزل ايشان رفتيم. منزلشان پشت مسجد، داخل كوچه شهيد موافق بود. حاج حسين االله كرم در مورد شهيد هادي شروع به صحبت كرد و خاطرات عجيبي كه من تا آن زمان از هيچكس شبيه آن را نشنيده بودم از ايشان تعريف كرد. خاطراتش سالها ذهن مرا به خود مشغول كرده بود. باورم نمي شد، يك رزمنده اينقدر حماسه آفريده باشد و تا اين اندازه گمنام باشد. و عجيب ترآنكه خودش از خدا خواسته بود كه گمنام بماند و با گذشت سالها هنوز هم پيكرش پيدا نشده و مطلبي هم از او نقل نگرديده است.
هنوز تا اذان صبح فرصت باقي است و من، خواب از سرم پريده بود، خيلي دوست دارم بدانم چرا شيخ زاهد، ابراهيم را الگوي اخلاق عملي معرفي كرده است.
فرداي آن روز به قبرستان ابن بابويه در جنوب تهران و بر سر مزار شيخ محمد حسين زاهد رفتم. با ديدن چهره او كاملاً بر صدق رويائي كه ديده بودم اطمينان پيدا كردم. ديگر شكي نداشتم كه عارفان را نه دركوهها و نه در پستوخانه هاي خانقاه بايد جست بلكه آنان در كنار ما و از ما هستند. همان روز به سراغ يكي از رفقاي
#شهيد_هادي رفتم و آدرس و تلفن دوستان نزديك شهيد را از او گرفتم. تصميم خودم را گرفته بودم. بايد بهتر و كامل تر از قبل ابراهيم را بشناسم. شايد اين رسالتي است كه حضرت حق براي شناخته شدن
بندگان مخلصش بر عهده ما نهاده است.
ادامه دارد.....
#سلام_بر_ابراهیم#شهید_ابراهیم_هادی@bisimchi1