#اقیانوس_عطش قسمت دوم
🥀 اجازه میخوام حاشیه را رها کنم و اعمال را در این دشت مظلوم که اقیانوس عطشاش گویند به همراه حاجیان شروع کنم...
🌱 آری رسیدیم به منی... دشت خلف شنبل... در حج از عناوین جالبی استفاده میشود...از میقات تا عرفات... میقات
رهروان...
🌷 عزیزان من اینجا تنها یک جمله است و بس... از منی تا خدای
🥀 خاکیان با جسمی خسته و دلی پر حرارت ز شوق وصل، وارد منی شدند هر یک دنبال رف رف عشق هستند برای معراج جهت رسیدن به... عند ربهم...
ماسههای نرم
#فکه زیر پای واصلان عشق در هم تنیده میشوند... آتش دشمن بعثی لحظهای امان نمیدهد...
🥀 فوج شهدای محراب به فرماندهی علی اکبر رهبری و فوج علی اصغر به فرماندهی مرحوم اکبر سبزی وارد قتلگاه مثلثی میشود.
🌷 تپه ماهورهای اقیانوس عطش مرا یاد
#تل_زینبیه میاندازد کهام المصائب نبرد داداش و امام خویش رابه نظاره نشسته است...
🌱 ولی اینجا خاکیان که با آتش دشمن پرپر میشدند نه بالای سرشان مادر بود نه خواهر...
چه غریبانه سرخونین روی
#رمل میافتاد... نه نه زبانم لال گردد که چه هزیان فاحشی کردم من... لَختی درنگ... اجازه فرمائید جملهی غلط خویش را تصحیح کنم... آری وقتی سری با گلوله دوشکای دشمن زخمی میشد هنوز پیکر خونین به زمین نیفتاده... مادری قد خمیده و پهلو شکسته پیکر را روی زانوی خویش میگرفت و با دستان پر مهرش خون از روی چشمان نرگس
#انصارالحسین را پاک میکرد و میفرمود: خسته نباشی... خوش آمدی... جنت در انتظار توست...
🥀صحنه عجیبی بود... عاشورا را در جلوی چشمانم تداعی میکرد... یاران سیدالشهدا علیه السلام یکی یکی پرپر میشد و روی دشت فکه میافتاد... کانالهای عریض و عمیق که با مواد آتش زا و مین و خورشیدی و سیم خادار پر شده بود هر لحظه به پیکر خونین شهیدی متبرک میشد...
عزیزی کنارم بود که درست روی سینهاش گلولهای خورد که مرسوم است در عرف نظامی که با آن گلوله عظیم، هواپیما میزنند...
🥀 وقتی برگشتم با معادله چند مجهولی مواجه شدم... جسم تکه تکه شده این فرزند مادر مرده را چگونه از میان
رملها باید جمع کرد... کدامین تکهاش گم خواهد شد در این تاریکی...
اگر تکه گم شدهاش، چشمان زیبایش باشد چه میشود... نهایتاً این جسم پاره پاره شده را چگونه به مادر و خواهر باید نشان داد... امان از دل زینب...
ادامه دارد
بازمانده
@bisimchi1