#اولین_شهید_سال۹۷ ستوان یکم "ایوب اسلامی نیا"مسئول دایره مبارزه باقاچاق کالا پلیس آگاهی شهرستان قصرشیرین عصر روز (۱۶ فروردین)در درگیری باقاچاقچیان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حدودا سال 82 بود که داشتیم با محمدرضا زارع الوانی میرفتیم بانک #اولین_حقوق سپاه حاج رضا رو بگیریم. رفتیم بانک دیدم حقوق چند ماه حاج رضا شد ۱۵۲هزار تومن وقتی که از بانک حقوقشو گرفت ۵۰ هزار تومن از حقوقش را واریز کرد به حساب #زلزله_زدگان_بم بهش گفتم رضا زیاده اگه میخوای کمک کنی کمتر کمک کن. #شهید_الوانی گفت اون موقع که تو #نانوایی کار میکردم روزی ۱۴۰۰ تومن مزد میگرفتم که هر روز ۴۰۰ تومنش رو مینداختم تو صندوق #صدقات حالا که چند برابرشو حقوق گرفتم چرا #کمک نکنم.
وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه !! ... من فکر می کنم در غیاب ِ تو همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست ! همه ی ِ پنجره ها بسته است ! وقتی که تو نیستی من هم تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ... واقعا ... وقتی که تو نیستی من نمی دانم برای عقده گشایی از دل به کدام جانب ِ جهان بگریزم ...
#️صفیه_کمانی سخنانش را از دردانهاش اینگونه آغاز میکند: #سجاد در یک خانواده #شهیدپرور رشد پیدا کرد. داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از #شهدای_دفاع_مقدس هستند. پسرم دوست داشت #سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم. از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به #محجوب بودن، داشتن ، #حب_رهبری ،ایمان_قوی_پاکدامنی ،شجاعت ،صداقت پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به #اسلام و #ائمه_اطهار ، از #میهن و #اسلام و #کشورش دفاع میکرد به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به #سرگذشت داییهای #شهیدش_داود_و€مرتضی_کمانی بود. او مسیر #شهادت را از داییهایش آموخته بود.
#اعزام_دوم سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸# روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع #شهادت نائل آمد.
#مادر رنج دیده روزگار ولی #شیر_زن میگوید #ادامه_دادن راه شهدا و #بیداری اسلامی و #تلاش برای ظهور آقا امام زمان(عج) از کارهایی است که میتوانیم با آن یاد شهدا را #زنده نگه داریم.
♦️اقوام نزدیک #شهید شب قبل از شهادت ایشان در خواب دیدهاند که پدربزرگ مرحوم شهید و دو تن از داییهای شهید در کنار هم بودند. پدربزرگ #شهید ناگهان میگوید میخواهم به سوریه بروم. به ایشان میگویند در سوریه جنگ است، میگوید من حتماً باید به آنجا بروم. تعبیر این خواب چشمانتظاری پدربزرگ برای به آغوش کشیدن #فرزند غیور و رشید خودش بود. #سجادم رفت پیش برادران شهیدم...
از وقتی ترکم کرده ای کاری ندارم به جز راه رفتن راه میروم تا فراموش کنم راه میروم می گریزم دور میشوم تو دیگر برنمیگردی امّا من حالا دونده ی دوی استقامت شده ام